پیوست 3

نامه سرگشاده احمد حسین، رئیس حزب چپ «مصر الفتاة»، به آیت‌الله کاشانی و مصدق

درود خدا و برکات او بر شما بزرگمردان... درود خدا و فرشتگان و تمامی مردمان بر شما. حال که ما از گروه مردمان هستیم پس بر ما نیز به نوبه خود لازم است بر شما درود بفرستیم و آن را ثبت نماییم تا اقراری باشد به صاحبان فضیلت و جاودانی در مبارزه ملت ایران که با شما دو نفر نمایان شده... این مبارزه، مبارزه‌ای در راه آزادی و کرامت و سرافرازی است و مختص به ایران یا کشورهای خاورمیانه نیست؛ بلکه برای همه مسلمانان و تمامی انسان‌ها است.

مدت زیادی می‌گذرد که مسلمانان باور به خود را از دست داده‌اند.... خیلی وقت است که مسلمانان از هم گسیخته و از هم دور شده‌اند و به همدیگر حسد می‌ورزند و نسبت به همدیگر کینه دارند. دیر زمانیست که سینه‌ها مالامال از یأس و ناامیدی به توانایی مسلمانان در انجام یک حرکت [و جنبش] با تعاون و همبستگی است... و این امر طمع استعمارگر بیگانه را به سوی آنها کشانده است... مگر ملت‌های خاورمیانه... مگر این بخش از جهان اسلام که از مرزهای شما شروع می‌شود و به اقیانوس اطلس ختم می‌شود؛ که در آن عراق، سوریه، شرق اردن، لبنان، حجاز، یمن، مصر، سودان، طرابلس، تونس، الجزایر، مراکش (مغرب) و وابسته‌های به این کشورها در آفریقا و آسیا قرار می‌گیرند.

این بخش از جهان اسلام مسخ شده، نمایانگر هر چه بی‌ثباتی، آشوب و انحراف گشته است و همه بلایا و ناگواری‌های بشریت از فقر و جهل و بیماری و از هم پاشیدگی در آن جمع شده است. ذلت و خواری این بخش از جهان، آن زمانی به حد خود رسید که اسرائیل آن را در هم کوبید و یک میلیون از مردم عرب فلسطین را آواره کرد و آنها را به گونه‌ای که در تاریخ سابقه نداشته است، از کشور و خانه و کاشانه خود بیرون راند... آنها را اخراج و جاروب کرد و خوار و نگون ساخت و به چهارپایانی بی‌هدف و سرگردان در زندگی تبدیل نمود، مگر اینکه به دنبال غذای ناچیز و اندک به راه بیافتند تا اینکه بمیرند و نابود شوند؛ در حالی که نه از زمینیان و نه از آسمانیان کسی به حال آنها نگرید.

یهودیان پیروز شدند... و عرب و مسلمان شکست خوردند. گروهی جار می‌زنند که این اسرائیل نیست که ما را شکست داد، روسیه ما را شکست داد. در حالی که آنها در این سخنانشان دروغ می‌گویند؛ چرا که کلّ جمعیت یهودیان جهان 25 میلیون است و حال آنکه جمعیت مسلمانان به بیش از 300 میلیون می‌رسد. حال اگر آنها توانستند با این جمعیت اندکشان از برای خود سیاستی داشته باشند که آنها را به کشورهای جهان پیوند دهد و آن کشورها را در مسئلۀ‌ ظالمانه‌شان همراه خود کنند؛ پس چقدر مسلمانان باید بدبخت باشند که با این جمعیت‌شان نتوانستند بر جهان تأثیر بگذارند تا پشتیبان و حامی آنها در مسئلۀ عادلانه‌شان باشند؟... پس مسلمانان واقعاً شکست خورده‌اند؛ آن هم شکستی قاطع و مرگبار، و کسی هم غیر از یهودیان آنها را شکست نداده است.

بحثی نیست در اینکه مسئولیت آنچه که بر سر مسلمانان آمده و آنها را به این پرتگاه مهلک رسانده، بر عهده عالمان کوته‌بین دین و طبقه حاکم و سرمایه‌دار است. آنها دست در دست هم داده‌اند تا ملت‌های مسلمان در این پستی بمانند. عالمان کوته‌بین دین به عامۀ مردم تلقین کرده‌اند که باید ذلت و خواری و فلاکت و جهل و بیماری و ستم را تحمل کنند و هرگز درباره مقاومت در برابر آن یا مبارزۀ با آن نیاندیشند وگرنه کافر خواهند بود!؛ چرا که بر مشیت الهی که اینگونه تقدیر کرده، اعتراض کرده‌اند. این خداست! که خواسته استعمار بر آنها حاکم باشد و آنها خدمتگزار انگلیس‌ها، فرانسوی‌ها، یهودیان و هر ملت دیگری از ملت‌های جهان باشند. خدا چنین خواسته که مسلمانان گرسنگی و تشنگی بکشند... خدا خواسته که آنها خوار و زبون باشند، و خدا خواسته که آنها ضعیف بمانند و هرگونه گله و بی‌قراری و سعی و تلاش برای دگرگون کردن این اوضاع، انقلابی است علیه خدا و دین و ایمان!... حاکمان استعمارگر داخلی و خارجی از این دیدگاه سودجویی کرده، عالمان به ظاهر دینی را به وفاداری به آن تشویق کردند و به ترویج آن میان مردم عامه همت گماشتند.

و به این ترتیب مسلمانان، بر عکس دیگر ملل جهان، تنها ملت درمانده و خوار و ضعیف گشتند و به این خواری و زبونی خشنود شدند. آنها به این عقیده ایمان آوردند که آنها به خاطر این ذلت و خواری شایسته عنوان «کنتم خیر أمة أخرجت للناس» شده‌اند.

سرانجام در میان مسلمانان افرادی پیدا شدند که این اوضاع را بر نتابیده و گرایش به سمت آزادی و کرامت داشتند. پس ناچار شدند تحت نام‌ها و عناوینی دیگر و بیرق‌های جدیدی همچون ملیت و قومیت، مردم را فرا خوانند. مثل اینکه اسلام چیزی متفاوت از ملیت است. و اینک ما خود را مجبور می‌بینیم که به نام مارکسیسم دعوت به اصلاحگری در وضع مسلمانان کنیم. در حالی که اصول مارکسیسم ریشه در عمق اسلام دارد و پایه‌ای استوار برای آن است.

و این همه ناشی از این امر است که اگر ما از نام اسلام استفاده کنیم بی‌شک در پیکار آزادی و کرامت شکست خواهیم خورد. آنگاه عالمان کوته‌بین دین در برابر ما خواهند ایستاد و حاکمان به نام اسلام با ما ستیزه خواهند کرد... اسلام آخرالزمان، اسلامی است که به فقر و فلاکت و ضعف و خواری و تن دادن به سلطه بیگانگان تشویق می‌کند... اسلامی که زحمات کارگران و کشاورزان را که در زمین و کارخانه کار می‌کنند، به سرمایه‌داران و فئودال‌ها و زمین‌داران می‌فروشد؛ و در نتیجه آنان را از فقر و گرسنگی هلاک می‌کند تا بتواند آن مبالغ را بر رقاصان و بر سفره‌های قماربازان و در تالارهای آوازخوانی خرج کند...

اسلامی که تندخویی حاکمان و مشروب‌خواری را آشکارا در روز روشن تبلیغ کند، بلکه حتی از خوبی‌ها و منافع آن در روزنامه‌ها دم زند و این امر را جایز بشمارد... اسلامی که ربا و معاملات آن را روا دارد و روسپی‌گری را به طور رسمی و فجور را علناً مباح بداند...، اسلامی که هرزگی و برهنگی و ستم و سرکشی و تبهکاری را جایز بشمارد... همچو اسلامی، اسلام آخرالزمان است. اسلامی که حاکمان کشورهای اسلامی آن را به پا می‌دارند و عالمان زیرک دین از آن حمایت می‌کنند و در برابر هرگونه اصلاح‌طلبی آن را علم می‌کنند، در برابر هر خیرخواهی که به نام دین باشد؛ چرا که ملک از آن خداست و او هر که را خواهد عطا می‌فرماید و روا نیست که کسی بر رفتار «اولی الأمر» اعتراض کند، وگرنه او بر مشیت الهی خرده گرفته است!

اگر انگلیسی‌ها یا فرانسوی‌ها حکومت کنند، بر مسلمانان واجب است که تسلیم آنها شوند و از بخت بد خود گله نکنند؛ زیرا که اگر دنیا را از دست داده باشند بی‌گمان آخرت از آن ایشان خواهد بود و اگر طاغوتیان و ستمگران و استعمارگران و تبهکاران و فرومایگان چیرگان و تأثیرگذاران، دارای عزت و مکانت باشند، همۀ آن چیزی جز یک آزمون خدایی نیست و قبول‌شدگان در این آزمون کسانی جز ضعیفان بیچارۀ گرسنه بی‌خانمان و گدایان نیستند. اینان اولیای خدایند و اینان مسلمانان حقیقی! هستند. بنابراین جای شگفتی نیست اگر همۀ مسلمانان تبدیل به اولیای خدا شوند، گرسنگان برهنه و بلاکشیده‌ای که همچون ستوران و چهارپایان به ذلت کشیده شده‌اند.

و ناگهان ملت ایران مبارزۀ خود را با انگلیسی‌ها و به نام اسلام آغاز کرد و دعوت خود را برای ملی کردن نفت شروع کرد... و مردم را به بیرون راندن انگلیسی‌های سگ فرا خواند. پس ای آیت‌الله کاشانی به پا خواستی و راهپیمایی‌هایی که ندای «الله اکبر، انگلیسی‌ها بروند!» را سر می‌داد، رهبری کردی. و در نتیجه حکومت همدست با انگلیسی‌ها و استعمارگران فرو پاشید. پس تو ای مصدق حکومت را به دست گرفتی تا به خواستۀ مردم جامه عمل بپوشانی و انگلیسی‌ها را بیرون برانی تا اینکه نمونه‌ای جدید از حاکمان مسلمانان باشی.

من برای اولین بار رئیس حکومتی را در شرق جهان اسلام می‌بینم که بر تختخوابی معمولی می‌‎خوابد و برای اولین بار من رئیس حکومت کشوری اسلامی را می‌بینم که به پیشواز مردم می‌رود و حتی در بستر بیماری هم مبارزه و مجاهدت خود را ادامه می‌دهد. و برای اولین بار است که من عالمی از علمای مسلمان را می‌بینم که در حالی که عمر وی از هفتاد سالگی گذشته، کفن‌پوش توده‌های مردم را رهبری می‌کند و ایران به رسمیت شناختن اسرائیل را لغو می‌کند.

الله اکبر مسئله جدی است و در آن هیچگونه دست‌اندازی نیست. مسلمانان ایران پیام اسلام را به خوبی دریافته‌اند، این پیام که همه مسلمانان امت واحده هستند... ایران به مصلحت خویش که سازش با یهودیان جهان است، نمی‌اندیشد... ایران دیگر به آمریکایی که به او عشق می‌ورزید، توجهی ندارد؛ بنابر این هم پیمان خود را ترک گفت... این را ایران انجام نداد مگر به خاطر تسلیم در برابر اندیشه‌ای جاودان؛ یعنی: «إِنَّ هَذِهِ أُمَّتُكُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً...»

درود بر مسلمانان ایران! و لا اله الا الله!... مرحبا! و لا اله الا الله و الله اکبر، الله اکبر گشایش و پیروزی [آمده!]، امت محمد (ص) بیدار می‌شود... امت محمد تکان می‌خورد.

ای آیت‌الله کاشانی و ای مصدق شما به این کفایت نکردید؛ بلکه تصمیم گرفتید که راهپیمایی‌هایی در حمایت از مصر و مسئلۀ آن برگزار کنید.[1] پس به رئیس حکومت مصر تلگرافی فرستادید که در آن همبستگی ملت ایران را با ملت مصر در مبارزه‌اش اعلام کردید... و دوباره الله اکبر... الله اکبر... وعده الهی راست است. و خداوند ملت خود را یاری می‌کند و دشمنانشان را به تنهایی شکست می‌دهد... همانا این یک نهضت کامل است...این انقلاب بزرگی است... انقلاب مسلمانان در سراسر گیتی است... پس ای کاشانی و ای مصدق آیا مسلمانان جنبش خواهند کرد؟ آیا مسلمانان اندونزی و پاکستان و افغانستان و دیگر کشورهای عربی در شرق و غرب به پا خواهند خاست؟ آیا تکان خواهند خورد و در خواهند یافت که دیگران بر ضد ما گرد هم آمده‌اند و در دشمنی با ما هم‌صدا شده‌اند و مکر و حیله خود را روی هم گذاشته‌اند؟ پس وای به حال ما اگر دوشادوش هم حرکت نکنیم و با هم متحد نشویم و به این امر که امت ما امتی واحده است، پی نبریم... حال ای کاشانی! تو که با این عمل پیشوا و رهبر و فرمانده شده‌ای از تو می‌خواهم که پیامی به تمام جهان اسلام بفرستی...

آیا مسلمانان را در شرق و غرب جهان به شناختن دشمنانشان، یعنی انگلیسی‌ها و آمریکایی‌ها و فرانسوی‌ها و یهودیان، فرا نمی‌خوانی؟ آن‌ها همان کسانی هستند که مسلمانان را به بردگی گرفتند و آنها را خوار و زبون کردند و خواسته‌های خود را بر آنها تحمیل نمودند. آنها همچنان در پی دشمنی و جنایت‌های خود در خاورمیانه و کشورهای عربی شرق و غرب هستند. به آنها بگو که اسلام از کسی که برای دیگر مسلمانان نشتابد، بیزار است... بلکه خداوند و فرشتگان، مسلمانان آسوده‌ای را که از آبروی خود دفاع نمی‌کنند و برای آزادی و کرامت خود مبارزه نمی‌نمایند، لعن و نفرین می‌کنند.

آیا به آنها دستور نمی‌دهی که هر کس توان رو در رویی با دشمنان را دارد، قدم پیش نهد و آنکه نتواند از عهده این کار برآید می‌تواند از سلاح برنده و کارایی استفاده کند که هر مسلمانی را ـ  که در شرق و چه در غرب ـ توان به کارگیری آن است؟

آیا به آنها نمی‌گویی که تحریم اقتصادی وحشت‌آفرین‌ترین سلاحی است که از شیفتگی به این ملت‌های استعمارگر و جنایتکار، رهایی می‌بخشد؟

آیا به آنها نمی‌گویی که انگلیسی‌ها و آمریکایی‌ها و یهودیان و فرانسوی‌ها کشورهایشان را تنها به این خاطر استعمار می‌کنند تا آنجا را بازار فروش محصولات خود کنند و آنها به اندازه‌ای که مسلمانان از کالاهایشان خریداری می‌کنند، قوی‎تر می‌شوند؟

آیا به آنها که اولیای خدا شدند، یعنی گرسنگان برهنه و بلا کشیده‌ای که همچون ستوران و چهارپایان به ذلت کشیده شده‌اند، نمی‌گویی هر مسلمانی که کالای مصرفی انگلیسی، آمریکایی، فرانسوی و یا یهودی را خریداری کند، در حالی که ناگزیر از خریدن آن نباشد، مسلمانی گناهکار است؛ چرا که او استعمارگران را قوی و به سلاح بیشتر مجهز می‌کند؟ به پا خیز ای کاشانی و مسلمانان مشرق و مغرب زمین را آگاه ساز.

البته اگر صدای من به گوش آنها می‌رسید بدون شک آنچه را که از تو خواستم، خود انجام می‌دادم... اما امروز ایران سرتاسر برکت است و صدایی رسا دارد و عزتمند می‌باشد و به روشنی، نهضت ملت ایران در تو ای کاشانی و تو ای مصدق، متبلور گشته است.

پس به نام ملت بزرگ ایران، شما را به نشر دعوت به تحریم تجارت و معامله با دولت‌های استعمارگر کشورهای اسلامی، که از همدیگر در جهت استعمار آن کشورها حمایت می‌کنند یعنی انگلیس و فرانسه و یهود، فرا می‌خوانم.

اگر جهان اسلام به آن مهم دست یابد بی‌گمان کفه ترازوی دنیا وارونه می‌شود و ما به قدرتی تبدیل می‌شویم که استعمارگر منفور را برچیده خواهد کرد... ما به قدرتی تبدیل می‌شویم که صلح جهانی را به پا خواهد داشت... و دوباره استحقاق وصف قرآنی «کنتم خیر أمة أخرجت للناس» را به دست خواهیم آورد.

به تحقیق در جهان، ملت‌هایی غیر از انگلیسی‌ها و فرانسوی‌ها و آمریکایی‌ها و یهودیان وجود دارند که مسلمانان می‌توانند نیازهای خود را از طریق آنها برآورده سازند... حتی می‌توانند خود را توسط آنها به سلاح و مهماتی تجهیز کنند که روز آزاد شدن مسلمانان را به کمک سلاح [قدرت نظامی] نزدیک سازد.

پس مسلمانان باید این حقیقت را دریابند، و تو ای کاشانی و تو ای مصدق آن حقیقت را بدان‌ها تعلیم دهید، و همگی ما را در این راه رهبری کنید... راهی که راهی جز آن نیست. آن راه، شاهراهی است به سمت آزادی و سرافرازی. راهی است به سمت برآوردن هدف مورد انتظار از جهان اسلام همانگونه که قرآن آن را مشخص کرده است: «کنتم خیر أمة أخرجت للناس تأمرون بالمعروف و تنهون عن المنکر»، «و کذلک جعلناکم أمة وسطاً لتکونوا شهداء علی الناس».

والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته

 احمد حسین[2]

نه به مذاکره، نه به معاهده، نه به هم‌پیمانی با انگلیس


[1]. دکتر محمد مصدق، نخست وزیر ایران، تلگرافی به مصطفی النحاس، نخست وزیر مصر، فرستاد که در آن از حمایت ملت و حکومت از مصر در مبارزه‌اش بر ضد انگلیسی‌ها، خبر می‌داد... آیت الله کاشانی نیز اعلام کرد که راهپیمایی ملت ایران در روز جمعه 5 سپتامبر 1951م به هدف نشان دادن حمایت ملت ایران از مصر خواهد بود.

[2]. روزنامه «مصر الفتاة» - مصر جوان - ارگان حزب سوسیالیست مصر، چاپ قاهره، مورخ 9 سپتامبر 1951، ص 3.