( 0. 0 )

شهید نواب صفوى و یاران وفادار او - فدائیان اسلام - پیش‌قراولان تأسیس و برقرارى حكومت اسلامى، پس از شهریور 1320 بودند.
نویسنده: استاد سید هادی خسروشاهی

 

آشنایى من با فدائیان اسلام و شهید نواب صفوى از راه مطالعه روزنامه‌هاى هوادار، مانند: «اصناف» و «نبرد ملت» و سپس روزنامه رسمى آنان: «منشور برادرى» آغاز گردید و با ارسال یك نسخه از كتاب «اعلامیه فدائیان اسلام یا كتاب راهنماى حقایق» از طرف شهید نواب صفوى توسط مرحوم حجه‌الاسلام والمسلمین آقا سید هاشم حسینى (نفر سوم فدائیان اسلام) همراه نامه‌اى(2 )، تكمیل گردید...

من آن وقت‌ها 15-14 سال داشتم و در تبریز بودم. بعد كه به قم آمدم، با «برادران» از نزدیك آشنایى بیشترى یافتم و نوعى همكارى و همفكرى آغاز شد تا اینكه مسئله «پیمان بغداد» و الحاق ایران به این پیمان نظامى امپریالیستى پیش آمد و قرار بر این شد كه عامل این خیانت، یعنى: «حسین علاء» ـ نخست وزیر و قره نوكر شاه ـ اعدام شود، و اجراى حكم اعدام را «مظفر ذوالقدر» به عهده گرفت، ولى در اقدام خود موفق نگردید.

«علاء» بلافاصله، براى اثبات نوكرى هرچه بیشتر خود و اربابش شاه به امپریالیسم غرب، با سر باندپیچى شده! عازم بغداد گردید، ولى برادر شهید عبدالحسین واحدى هم، همراه برادرى دیگر، از راه قم - اهواز، عازم بغداد شد تا «حكم» صادره را در بغداد به مرحله اجرا درآورد.

...شهید واحدى شب قبل از حركت به اهواز، در قم و در «مدرسه حجتیه»، در اتاقى كنار اتاق من بیتوته كرد و صبح زود براى زیارت به حرم رفت و بعد راهى اهواز گردید. امّا گویا به هنگام ورود به اهواز شناسائى و دستگیر شد و به تهران انتقال یافت و در تهران، در دفتر ژنرال تیمور بختیار ـ جنایتكار عامل امپریالیسم ـ و به دست خود او، به شهادت رسید.
پس از آن شهید نواب صفوى و شهید محمد واحدى كه در منزل آیت‌الله طالقانى به سر مى‌بردند، بنا بر آنچه كه مرحوم آیت الله طالقانى به اینجانب نقل كرد: «صبح زود از منزل خارج شدند و رفتند. و یك ساعت بعد، مأمورین به منزل مرحوم طالقانى ریختند تا برادران را دستگیر كنند، ولى كسى را نیافتند!»
سرانجام، شهید نواب صفوى و یارانش در منزل «حمید ذوالقدر» دستگیر شدند و پس از محاكمه نظامى ـ سفارشى!، در صبحگاه 27 دیماه 1334 به دست دژخیمان شاه جلاد، تیرباران شدند...

***

... شهید نواب صفوى و یاران وفادار او - فدائیان اسلام - پیش‌قراولان تأسیس و برقرارى حكومت اسلامى، پس از شهریور 1320 بودند. در این راه، آنها نه تنها از لحاظ تئورى با رژیم سلطنتى - استبدادى پهلوى مخالف بودند، بلكه از لحاظ عملى نیز به جاى از دست دادنِ وقت، یا هدر دادن حتى یك گلوله، و كشتـن یك پاسبان و یا ژاندرام - كه خود آنها نوعاً انسان‌هایى به استضعاف كشیده شده و برده نظام طاغوتى حاكم بودند - به اعدام انقلابى كسانى مى‌پرداختند كه وجود یا بقاى آنها ضمن تحكیم پایه‌هاى رژیم غاصب، بر بنیاد حاكمیت و استقلال ملى - اسلامى ما لطمه مى‌زد و در برابر پى‌ریزى بنیاد حكومت «الله» سدّى به حساب مى‌آمد.

«كسروى» بنیانگذارِ فرقه جدید و آئینِ ساختگى و ضدشیعى «پاكدینى»! با ماهیت كاملاً وابسته به استعمار، از یك سو، و «هژیر» وزیر وقت دربار و همه‌كاره شاه، از سوى دیگر، و «ژنرال رزم‌آراء» نخست وزیر وابسته به استعمار و مخالف ملى شدن صنعت نفت از سویى دیگر و «حسین علاء» قره نوكر دربار و عامل امضا كننده پیوستن ایران به پیمان نظامى بغداد - سنتو - از جمله كسانى بودند كه به حكم دادگاه انقلاب اسلامى و به دست رزمندگان برومند اسلام و به فرمان مجاهد كبیر امت مسلمان ایران، حضرت شهید نواب صفوى، مورد هدف قرار گرفتند.

در تحلیل منصفانه تاریخى، و با اتكاء به اسنادى كه در دست است و بعضى از آنها اخیراً منتشر شده‌اند، جاى تردیدى باقى نمى‌ماند كه: آغازگران نبرد مسلحانه ضد استعمارى و ضد طاغوتى در ایران، نه گروهى بودند كه پس از حادثه «جنگل» خود را به كشتن دادند و نه كسانى كه امروز خود را «پیشتاز» مى‌نامند! بلكه این «فدائیان اسلام» بودند كه سال‌ها پیش از تولد رهبران گروه‌هاى چریكى به اصطلاح پیشگام، پیشتازان واقعى نبرد مسلحانه ملت ما بودند كه تداوم و استمرار آن با اعدام انقلابى خائنى دیگر به نام «حسنعلى منصور» نخست وزیر دیگر شاه و عامل احیاى كاپیتولاسیون در ایران و مصونیت‌دادن به مستشاران بیگانه امریكایى در میهن اسلامى، به همت افراد تربیت یافته در مكتب فدائیان اسلام، در سال 1343 خود را نشان داد...
در واقع این صادق امانى و مهدى عراقى از اعضاء باقیمانده فدائیان اسلام بودند كه نقش رهبرى را در این حركت مسلحانه به عهده داشتند. صادق امانى همراه برادران دیگر همچون: محمد بخارایى، رضا صفار هرندى، مرتضى نیك‌نژاد در سال 43 تیرباران گردید و مهدى عراقى هم همراه پسرش احسان، یك سال قبل در تهران توسط گروهك خوارج عصر ما: «فرقان» به شهادت رسید...

... در تاریخ نبرد قهرآمیز ملت ما، اگر كشتن چند ژاندارم یا چند پاسبان و حتى مأمور بى‌سلاح بانك در شهر و روستا، به مثابه یك اقدام انقلابى! مسلحانه تلقى یا قلمداد شود، باید با صداقت انقلابى - اگر وجود دارد - اعتراف كرد كه: اعدام انقلابى خائنینى چون: كسروى، هژیر، رزم‌آراء و منصور كه یا عامل فتنه‌هاى ضد ملى و یا در رأس كار بودند و مهره‌هاى اصلى استبداد و قره نوكران امپریالیسم و صهیونیسم در میهن ما به شمار مى‌رفتند، یك اقدام صد در صد انقلابى و ضدامپریالیستى بوده است و طبعاً پیكارگران این اقدامات، و شهداى این راه، پیشتازان راستین و به حق نبرد مسلحانه و قهرآمیز ملت ما مى‌توانند باشند و باید چنین به حساب آیند...

***

... موضع مشخص و قاطع فدائیان اسلام و رهبر عزیزشان شهید نواب صفوى در برابر رضاخان و پسرش و دیگر دشمنان میهن ما و اقدامات بنیادى و ریشه‌اى آنان در مبارزه با طبقه حاكمه خائن، اصولاً مسئله‌اى نیست كه دوست یا دشمن بتوانند منكر آن بشوند.
مطالعه كتاب فدائیان اسلام كه یكبار در تاریخ آبانماه 1329 ش، تحت عنوان: «اعلامیه فدائیان اسلام، یا كتاب راهنماى حقایق»(3 ) و بار دوم در تاریخ خردادماه 1332 ش، از طرف خود آنان چاپ و منتشر گردیده، براى آگاهى از چگونگى آغاز حركت اسلامى ایران پس از شهریور 20، ضرورى است و مى‌تواند روشنگر این حقیقت باشد كه: بدون ارزیابى نقش آنان در این حركت، نمى‌توان جمع‌بندى صحیحى از تاریخ نهضت اسلامى معاصر و مستمر ملت مسلمان ما به دست آورد.

البته تحلیل كامل محتواى كتاب، نیازمند فرصت بیشترى است، ولى توجه به تاریخ تدوین كتاب - سال 1328 - و انتشار آن - سال 1329 - مى‌تواند نشان‌دهنده عمق بینش مجاهدین راستین راه آزادى و استقلال میهن اسلامى ما و رهبر پاكباخته آنها، شهید كبیر خلق ما، حضرت سید مجتبى نواب صفوىباشد كه بعد از شهریور 20، نبرد قهرآمیز و مسلحانه را، به مثابه تنها راه رهایى ملت و میهن خود پیشنهاد كرد و خود در این راه گام نهاد و پس از نبردها و پیروزى‌ها، سرانجام به خاطر آرمان‌ها همراه برادرانش، شربت شهادت نوشید و به ملاءاعلى پیوست.

البته ما مدعى نیستیم كه كتاب «فدائیان اسلام» نشان‌دهنده شكل كامل و سیستم مترقّى یك حكومت اسلامى در عصر حاضر مى‌باشد، ولى مدعى آن هستیم كه در كل، شامل تمام ایده‌ها و هدف‌هاى پُرارج برادرانى است كه سال‌ها پس از نشر این كتاب، در این مسیر گام نهاده و راه مجاهدین پیشتاز و راستین ملت ما را ادامه دادند. از طرف دیگر، كتاب از نقطه‌نظر جمله‌بندى‌ها و عبارات شعارگونه مانند: «انقلاب و ضدانقلاب»، «طبقه پرولتر»، «زحمتكشان»، «جامعه بى‌طبقه»، «استعمار و استثمار»، «اقتصاد توحیدى»، «امپریالیسم جهانخوار»، «سوسیال امپریالیسم شرق»، «سوسیالیسم»، «اصول دموكراتیك»، «حاكمیت توده»، «پیكار در راه خلق» و!!... با كتاب‌هایى كه امروزه منتشر مى‌گردد هماهنگ نیست، ولى در كل، محتوا همان محتوایى است كه «انقلابیون واقعى امروز» خواستار آن هستند.

كتاب ضمن بررسى مفاسد موجود در جامعه بشرى، به ویژه جامعه ایرانى ما كه ناشى از توسعه سلطه استعمار و فرهنگ غربى و حاكمیت طاغوتى و استبدادى داخلى است و آثار آن در انباشته‌شدن ثروت در میان عده‌اى خاص و فقیر در بین اكثریتى چشم‌گیر، و نیز: رواج رباخوارى، گسترش فقر و بى‌عفتى، اعتیاد به الكل، تریاك، هروئین، قمار و شیوع مفاسد غیر اخلاقى و پخش فیلم و موسیقى شهوت‌برانگیز و فحشاء و فساد و غیره جلوه‌گر است، به نشان دادن «طریق اصلاح جامعه و عموم طبقات» مى‌پردازد و از «روحانیت و مرجعیت» آغاز مى‌كند و سپس لزوم دگرگونى در وزارت‌هاى: فرهنگ، دادگسترى، كشور، دارایى، بهدارى، كشاورزى، پیشه و هنر، خارجه، جنگ، پست و تلگراف، راه و غیره را یادآور مى‌شود و آنگاه از مجلس شورا و كیفیت انتخابات یك مجلس اسلامى، بحث مى‌كند.

در كتاب، به صراحت از ملى شدن نفت(4 ) و همه منابع طبیعى، اصلاحات ارضى بنیادى، برچیده شدن بازار مصرف، اسراف و تبذیر، اعطا حقوق كارگران و روستائیان و دیگر طبقات، حمایت به عمل مى‌آید و در چندین جا «غیرقانونى بودن حكومت شاه» به‌طور شفاف و به صورتِ رسمى و صریح اعلام مى‌گردد. این درست در زمانى است كه «ملى‌گرایان» و «چپ‌نماها»! ضمن دست‌بوسىِ شاه و همسرش، خود را به شاه نزدیك مى‌سازند تا حكومت را چند روزى به دست گیرند و «چپ‌گرایان» یعنى حزب طبقه كارگر طراز نوین! هم در فكر ائتلاف و تشكیل حكومت متحد خلق! مى‌باشند و در این راه حتى با كسانى نظیر «قوام‌السلطنه» هم، كابینه ائتلافى تشكیل مى‌دهند! كه‌‌بگذریم...

اصولاً نكته مهمى كه در زندگى و كتاب شهید نواب صفوىبه چشم مى‌خورد، همین مبارزه مستقیم و بدون ترس و واهمه با شاه و سلطنت استبدادى است. نقل جملاتى از چند بخش از این كتاب، مى‌تواند روشنگر این حقیقت باشد كه فرزندان مسلمان این مرز و بوم، نه تنها رژیم منحوس سلطنتى پهلوى را هرگز به رسمیت نشناختند، بلكه همواره بر ضد آن مبارزه كردند. دقت كنید:
«... ایران به بركت! وجود حكومت خائن، سرزمین درّندگان است... فقرا بیمار و بى‌خانمان و گرسنه، همه بیكارند و از فقر و گرسنگى ناله مى‌كنند و گوش‌هاى كر اشراف و رجال و دزدان بى همه چیز مملكت، بدهكار نیست...»(5 )
:«... پرستیدن مخلوقى ضعیف به نام «شاه» كه قواى جسمى و روحى و فكرى او از بسیارى مردم ضعیف‌تر است، موهوم و از نادانى و احمقى است... مداحى نسبت به كسى كه نامش شاه یا وزیر است بى‌جا و چاپلوسى مى‌باشد. این سخنان در حق كسى به نام شاه یا رئیس جمهور یا وزیر، سند نادانى است».(6 )
:«... اعلام ما به دشمنان اسلام و غاصبین حكومت اسلام; شاه، دولت و سایر كارگردانانى كه آنان را به خوبى مى‌شناسیم: اى خائنین! ایران مملكت اسلامى است و شما دزدان و غاصبینى هستید كه حكومت اسلامى را غصب نموده‌اید و هر روز آماده فرار هستید...».(7 )
:«... ما فرزندان اسلام و ایران، به دنیا اعلام مى‌كنیم كه: حكومت كنونى ایران حكومت قانونى و ملى نبوده و رسمیت ندارد. ملت ایران همیشه از جنایات غاصبین حكومت اسلامى ایران; شاه و دولت و سایر غاصبین فریاد مى‌كنند... هر انسانى كه غیرقانونى بودن شاه و حكومت ایران را تشخیص ندهد و نداند كه اعمال این غاصبین ناپاك، سراپا دشمنى با اسلام است، سند دیوانگى خود را در پیشگاه عقل امضاء نموده است...».(8 )

و در آخر كتاب آخرین اخطار چنین است: «... براى آخرین بار به دشمنان اسلام و غاصبین حكومت اسلامى، شاه و دولت و سایر كارگردانان ابلاغ مى‌شود كه چنانچه مقررات اسلامى را مو به مو اجرا ننمایند، به یارى خداى توانا نابودشان مى‌كنیم و حكومت صالح اسلامى و قانونى تشكیل داد. و احكام اسلام را سراسر اجرا مى‌نمائیم و به بدبختى‌هاى دیرین ملت مسلمان ایران به یارى خداى جهان خاتمه مى‌دهیم.»(9)

***

... اشاره شد كه این كتاب، در سال‌هاى 29 و 32 تحت عنوان: «اعلامیه فدائیان اسلام یا كتاب رهنماى حقایق» دو بار از طرف سازمان فدائیان اسلام منتشر شده بود. چند ماه پیش از پیروزى انقلاب، براى سومین بار توسط ما و با مقدمه‌اى از اینجانب و در قم تحت عنوان: «جامعه و حكومت اسلامى» تجدید چاپ شد...
اكنون كه نبرد مستمر مردم مسلمان ما براى تشكیل حكومت «جمهورى اسلامى» ایران به یارى خدا و رهبرى امام خمینى و پشتیبانى امت به پیروزى رسیده است، جاى شهیدان عزیز ما خالى است. اما آنان میهمان پیشگاه حق تعالى هستند و ما همواره یاد آنان را گرامى مى‌داریم و خاطرشان را بزرگ مى‌شماریم.
«من المؤمنین رجال صدقوا ماعاهدوالله علیه فمنهم من قضى نحبه و منهم من‌‌ینتظر».

***

...‌بى‌مناسبت نیست، مقدمهاى را كه براى چاپ سوم كتاب در دیماه 1357 نوشته و همراه متن كتاب - در اوج اختناق و فشار و قتل عام مردم توسط رژیم شاه و علیرغم همه خطرات احتمالى منتشر ساختیم، جهت تكمیل نخستین بحث «زندگى و مبارزه شهید نواب صفوى» نقل كنیم.
البته لازم به یادآورى است بخشى از این مقدمه، در واقع همان نكاتى است كه بعدها و در سال 1365 در هفته‌نامه «منشور برادرى» - اُرگان فدائیان اسلام - نیز آمده است، ولى نقل مطالب «تكرارى» با توجه به تاریخ نشر نخستین آن - 1357 - همانطور كه اشاره شد، نشان‌دهنده آن تواند بود كه ما در راه مبارزه با استبداد، هرگونه خطرى را پذیرا بودیم. دقت در مقدمه، این مسئله را روشن مى‌سازد.

 

جامعه و حكومت اسلامى
هوالعزیز

كتابى كه تحت عنوان «اعلامیه فدائیان اسلام» - راهنمائى حقایق - قبل از این در تاریخ آبانماه 1329 و خرداد 1332 دو بار، از طرف «فدائیان اسلام» چاپ و منتشر شده بود، هم اكنون تحت عنوان: «جامعه و حكومت اسلامى» از نو منتشر مى‌گردد. نشر مجدد آن، براى شناخت چگونگى تفكر رهبرى پیشتاز حركت اسلامى ایران پس از شهریور 1320 ضرورى است، چرا كه بدون ارزیابى نقش فدائیان اسلام در این حركت، نمى‌توان جمع‌بندى صحیحى از نهضت اسلامى مستمر خلق ما به دست آورد.
البته تحلیل محتواى كتاب، نیازمند فرصت بیشترى است، ولى با توجه به تاریخ تدوین آن - 1328 شمسى - این اثر مى‌تواند نشان‌دهنده عمق بینش مجاهدین راستین راه آزادى خلق مسلمان ایران، و رهبر بزرگ و جانباز آنها شهید كبیر خلق ما، حضرت سید مجتبى نواب صفوى باشد كه بعد از شهریور 20، نبرد قهرآمیز و مسلحانه را به مثابه تنها راه رهایى خلق‌هاى مسلمان پیشنهاد كرد و خود در این راه گام نهاد و پس از نبردها و پیروزى‌ها، و شهادت سید حسین امامى سرانجام خود نیز همراه برادرانش: سید عبدالحسین واحدى، سید محمد واحدى، خلیل طهماسبى و ذوالقدر شربت شهادت‌‌نوشید.
البته ما مدعى آن نیستیم كه این كتاب، نشان‌دهنده شكل كامل نظام و نوع حكومت اسلامى، در عصر حاضر است، ولى مدعى آن هستیم كه در كل، شامل آرمان‌ها، ایده‌ها و هدف‌هاى پُرارج كسانى است كه ده‌ها سال پس از نشر این كتاب، در این مسیر گام نهادند و راه مجاهدین پیشتاز خلق مسلمان را ادامه دادند.

... موضع مشخص و قاطع «فدائیان اسلام» در برابر رضاخان و پسرش محمدرضا، به شهادت صفحات داخل كتاب و دیگر دشمنان میهن ما، اقدامات قهرآمیز آنان در مبارزه با طبقه حاكمه خائن، مسئله‌اى نیست كه دوست یا دشمن بتواند منكر آن‌‌شود.
فدائیان اسلام نه تنها از لحاظ تئورى مخالف رژیم سلطنتى استبدادى پهلوى بودند، بلكه در مرحله عمل و پراتیك نیز به جاى تلف كردن وقت، یا هدر دادن یك گلوله در كشتن یك پاسبان یا ژاندارم - كه خود انسانهایى مستضعف و برده نظام طاغوتى حاكم بودند - به اعدام انقلابى كسانى مى‌پرداختند كه وجود یا بقاى آنها بر بنیاد حاكمیت و استقلال ملى - اسلامى ما لطمه مى‌زد:
كسروى بنیانگزار مذهبى ضدشیعى، با ماهیت كاملاً استعمارى، هژیر وزیر دربار وقت و وابسته به انگلیس، ژنرال رزم‌آراء نخستوزیر استعمار و مخالف ملى شدن صنعت نفت و حسین علاء قره نوكر دربار و عامل پیوند ایران به پیمان نظامى بغداد(سنتو) از جمله كسانى هستند كه به حكم دادگاه انقلاب اسلامى و به دست رزمندگان برومند اسلام، و به فرمان مجاهد كبیر خلق مسلمانان ایران، حضرت نواب صفوى مورد حمله واقع‌‌شده‌اند.

در تحلیل تاریخى و با اتكاء به اسنادى ـ كه بعداً منتشر خواهد شد ـ جاى تردیدى باقى نخواهد ماند كه آغازگران نبرد مسلحانه در ایران، نه گروه سیاهكل بوده‌اند و نه دیگران، بلكه این «فدائیان اسلام» بودند كه قبل از تولد رهبران گروه‌هاى مدعى و طلبكار، به نبرد مسلحانه دست زدند و تبلور تداوم آن، با اعدام انقلابى خائن دیگرى به نام حسنعلى منصور (نخست وزیر وقت شاه و عامل احیاى كاپیتولاسیون) به وسیله افراد باقیمانده «فدائیان اسلام» در سال 1342 نشان داده شد. شهید صادق امانى و شهید مهدى عراقى از اعضاء فدائیان اسلام بودند كه نقش رهبرى را در این جریان اخیر به عهده داشتند. صادق امانى همراه برادران مجاهد: محمد بخارائى، رضا صفار هرندى و مرتضى نیك‌نژاد در سال 42 به شهادت رسیدند و بقیه اعضاى آن تا این اواخر در زندان به سر مى‌بردند.

***

... در تاریخ نبرد قهرآمیز ملت ایران، اگر كشتن چند ژاندارم در سیاهكل! و یا چند پاسبان و مأمور ساواك در شهر، به مثابه یك اقدام انقلابى و نبرد! مسلحانه تلقى شود، باید با صداقت انقلابى - اخلاقى اعتراف كرد: اعدام انقلابى خائنینى چون: هژیر، رزم‌آراء و منصور كه در مصدر كار بوده و مهره‌هاى اصلى استبداد و امپریالیسم در میهن ما به شمار مى‌رفتند، یك اقدام بنیادى كاملاً انقلابى - ضد امپریالیستى است كه به دست فدائیان رشید اسلام انجام پذیرفته است.
بررسى تاریخ پیدایش «فدائیان اسلام» و شرح آثار مبارزات انقلابى آنان، و تحلیل كامل محتواى كتاب كه مى‌تواند گروه پیشتاز نبرد خلق ما را به نسل جوان معرفى نماید، نیازمند فرصت بیشتر و امكانات بهترى است كه متأسفانه ما هم‌اكنون و در شرایط بحرانى كشور، فاقد هر دو هستیم. به امید آنكه روزى بتوانیم با نشر «اسناد نهضت فدائیان اسلام»، حق برادران شهید خود را - كه تاكنون از طرف تمام گروه‌ها نادیده گرفته شده است - ادا كنیم...
به یارى خداى توانا - فدائیان اسلام(10)
دیماه 1357 - تهران

--------------------------------------------------------------------------------
1 - روزنامه منشور برادرى، سال 35 شماره 25، شنبه 4 بهمن‌ماه 1365
2 - متن نامه، مورخ 2/7/1332 در فایل pdf ضمیمه مقاله میباشد . 
3 - صفحه اول كتاب، شامل نام اصلى آن، در فایل pdf ضمیمه مقاله میباشد.
4 - دقت كنید كه تاریخ انتشار آن چهارسال قبل از آغاز جریانات مربوط به ملى‌شدن صنعت نفت است... 5 - ص 13 - كتاب.
6 - ص 51 - 52.
7 - ص 63.
8 - ص 78 - 79.
9 - ص 88.
10 - این مقدمه در اوائل دیماه 1357 توسط اینجانب و بدون اطلاع دیگر برادران نوشته شد و كتاب توسط «نشر نذیر!» كه وجود خارجى نداشت، در قم به چاپ رسید و در سطح وسیعى در سراسر ایران توزیع گردید... و به یارى حق، با پیروزى انقلاب اسلامى ایران، در بهمن ماه تعقیب و محاكمه نگارنده و مدیر چاپخانه، حكمت ـ مرحوم آقا سید یحیى برقعى ـ كه با توجه به جوّ ترور و اختناق حاكم غیرمنتظره نبود، منتفى شد.
اشاره به این نكته هم ضرورى است كه نشر این كتاب، به عنوان یك سند تاریخى، بدون هیچ‌گونه تغییرى انجام یافت چاپ مجدد آن به مفهوم موافقت كامل ما با تمامى مندرجات آن نبود، بلكه آگاهى از آن براى شناخت و شناسائى نوع اندیشه پیشتازان حركت اسلامى ایران ضرورى به نظر مى‌رسید. به امید آنكه مورد استفاده نسل جوان ایران اسلامى قرار گیرد.

به مطلب امتیاز دهید :
( 0. 0 )
Review Count : 0 Review

Change the CAPTCHA code