- کتاب خاطرات مستند سید هادی خسروشاهی درباره امام موسی صدر
- پیوست ها
-
پیوست (3): وضعیت تبلیغ دینی ما
(پیوست 3)
وضعیت تبلیغ دینی ما
پیوست سوم، متن سخنرانی «امام موسى صدر» در مؤسسه دارالتبلیغاسلامى قم ــ در حضور بزرگانى چون آیتالله شریعتمداری، آیتالله شیخ مرتضى حائرى و استاد شهید آیتالله مرتضىمطهرى ــ دربارۀ «ضرورت تغییر در روشهای تبلیغات دینی» است که به تاریخ هفتم مهر ۱۳۴۴ ایراد شده است. این سخنان بعد از گذشت بیش از نیم قرن، هنوزهم ایدهبخش و قابل اتکاست.
بسم الله الرحمن الرحیم
الرَّحْمَنُ، عَلَّمَ الْقُرْآنَ، خَلَقَ الْإِنْسَانَ، عَلَّمَهُ الْبَیانَ،الشَّمْسُ وَالْقَمَرُ بِحُسْبَانٍ، وَالنَّجْمُ وَالشَّجَرُ یَسْجُدَانِ، وَالسَّمَاءَ رَفَعَهَا وَوَضَعَ الْمِیزَانَ، أَلَّا تَطْغَوْا فِی الْمِیزَانِ.[1]
براى بنده موجب بسى افتخار است که خارج از برنامه دعوت شده ام و آقایان اجتماع کرده اند تا به این سخنرانى گوش فرا دهند.
این افتخارى را که به بنده محول شده است تکریم و احترام فوقالعاده اى مى دانم و از این بابت به خود مى بالم. البته آقایانى که این افتخار رابه بنده داده اند خیلى هم راه دورى نرفته اند؛ چون آخر، بر فرضهم که لیاقت ذاتى نداشته باشیم، یک سربازِ از جنگ برگشته ایم. یعنى محل کار ما را خداوند متعال در جایى قرار داده که سینه به سینه در مقابل دشمن هستیم. کاملاً تلخى کوتاهى کردن را حس مىکنیم. ضربتهاى شکننده و خردکنندۀ دشمنان اسلام را از نزدیک لمس مى کنیم. یعنى، بنا به اصطلاح جنگى، در خط مقدم آتش هستیم. خب، اگر سربازى را که از جبهه برگشته مورد تکریم و احترام قرار دهند، کار نابجایى نیست.
امیدوارم که بتوانم، دراین مدت خیلى کوتاه، خلاصه اى از مشاهدات و اطلاعات خودم را به عرض برادران عزیزم، که در اینجا تشریف دارند، برسانم تا إنشاءالله مورد استفاده قرار گیرد و براى این مؤسسه، که به نظر بنده فجر امیدى در تاریخ تبلیغات شیعه است، ذخیره اى باشد و نیز قدمى در راه به ثمر رسیدن این جهادها وفعالیتها.
شرط زنده ماندن: نظم و انضباط؛ آیهای را که در ابتداى سخنانم از سوره الرحمن قرائت کردم، مورد توجه قرار مى دهم: «و السّماء رفعها و وضع المیزان». از این آیه چه چیزى به نظر آقایان مى رسد؟ خداوند در مقام بیان نعمتهاى خود، پس از ذکر چند نمونه، مى فرماید که «آسمان رابرافراشت». بعد مى فرماید «و ترازو گذاشت»؛ و السماء رفعها و وضع المیزان... شاید معنایش این طور باشد که بنده مى فهمم، که منظور از وضع المیزان این است که جهانى که خدا خلق کرده و آسمانى که برافراشته، بر اساسى منظم، دقیق و حساب شده بوده است. یعنى خدا این جهان آفرینش را براساس حسابى دقیق، که با ترازو سنجیده شده، خلق کرده است. عالم منظم است، به خصوص که قبل از آن به آیه «الشمس و القمر بحسبان» نیز اشاره شده است، یعنى خورشید و ماه پدیده هایى حساب شده هستند. منظور آن است که در این آیه اعلان شده است که ایّها الناس، این عالم بزرگى که ما در آن زندگى مىکنیم، با نهایت دقت و نظم و انضباط برقرار شده است، یعنى نظم و انضباط برجهان حکومت مى کند. خب، چرا خدا این حرف را به ما مى زند؟ ألّا تطغوا فى المیزان؛ براى اینکه ما هم اگر بخواهیم فرزند این دنیا باشیم، اگربخواهیم زنده باشیم، اگر بخواهیم فعالیت و تلاشمان به ثمر برسد، و اگر دوستدار خلودیم، باید منظم کار کنیم. بلبشو و بى نظمى، جز فنا در این دنیا، نتیجه اى ندارد؛ زیرا دنیایى است که همه چیزش منظم است. ما هم اگرمنظم باشیم، به ثمر مى رسیم.
و اگر بخواهیم به ثمر برسیم و ازعمرمان نتیجه بگیریم، باید منظم باشیم. این اصل به ما یاد مى دهد که در همه چیزمان، در زندگى داخلیمان، در زندگى مالیمان، در وضع درس خواندنمان،در روش تبلیغاتمان و در هر چیزى که در ادارۀ آن سهیم هستیم، باید منظم باشیم. اگر منظم نباشیم، نابود و بى اثر خواهیم شد؛ درست مانند کسى که در شهرى با هواى استوایى و گرم بخواهد لباس پشمى به تن کند و براى گرما آماده نباشد، یا کسى که در زمستان بخواهد لباسى نازک بپوشد، یا کسى که برخلاف جریان آب بخواهد شنا کند. چنین آدمى البته نمى تواند موفق شود. دنیا براساس حق و عدل و انضباط و نظم استوار است.
اگر کسى بخواهد بى نظمى کند، در این دنیا به نتیجه نمى رسد و هیچ تردیدى در آن نیست. این مطلب از آیات بسیارى استنباط مى شود. شاید دهها آیه به خصوص این مسئله را به انسان تذکر مىدهد که این عالم منظم است، دقیق است، حساب دارد. بادش،هوایش، آفتابش، بارانش، موج دریایش، بادهاى موسمى اش، شب و روزش، کوتاه و بلند شدن روز و شبش، همه و همه روى حساب است. اى انسان! تو هم اگرمىخواهى موفق شوى، و اگر مى خواهى در این جهان از عمرت بهره ببرى و به نتیجه برسى، باید با جهان آفرینش هم آهنگ باشى و منظم شوى. این سخن قرآن است. حال اگر کسى گفته است که بى نظمى بهتر از نظم است، به نظر بنده خلاف آن چیزى است که ما از قرآن مىفهمیم. دنیاى امروز دنیاى تشکیلات است. روزگارى، در صدها سال پیش از این، همه چیز در دنیا به صورت فردى بود؛ دولتش دیکتاتورى بود، استبداد بود، فردى بود. تجارتش بر اساس معاملات فردى بود، دخل و خرجش را هر کس خود تنظیم مى کرد. همه چیز در دنیا صورت فردى داشت: زراعتش، تجارتش، درس خواندنش، دولتش، سیاستش، روزنامه اش، همه چیز به شکل فردى بود. در آن زمان اگر ما، یعنى قواى دینى و راهنمایان اخلاقى بشر، به صورت فردى فعالیت مى کردیم، تا حدودى معقول و موجّه بود و عیبى نداشت؛ براى اینکه ما هم هم آهنگ با همه بودیم. یکى در مقابل یکى. آنها تنها بودند، ما هم تنها بودیم. اما امروز همه چیز به صورت دسته جمعى و سازمانیافته درآمده است: دولتها، تشکلها و سازمانهایی دارند؛ تجارت به صورت شرکتهاى وسیع و محیّر العقول درآمده؛ تبلیغات، مؤسسات وسیعى دارد؛ مطبوعات، مشى واحد اتخاذ کرده اند؛ سیاستمداران، احزاب را به وجود آورده اند؛ فلاحت و کشاورزى مکانیزه شده و در قالب شرکتها درآمده است.
دراین دنیاى سازمانى، اگر ما باز بخواهیم تک روى کنیم، به نظر من، نهایت سادگى است. ما اگر امروز عمل دسته جمعى نداشته باشیم، کلاه مان پس معرکه است؛ که هست! براى این که همه چیز منظم و تشکیلاتى و سازمانى است. شما جایى نشان دهید که تنها پیش بروند، بىسازمان راه بروند، بى تشکیلات پیش بروند یا تک روى کنند. نمى توانید پیدا کنید. حالا اگر این دو مطلب را پذیرفتید که چه بهتر. اگر هم نپذیرفتید، به پنجاه سال پیش تا حالا مى ماند که همه مان خُرد شدیم، له شدیم، قوایمان تلف شد، هر کس به راه خودش رفت،هر کس با دیگرى تضارب و تزاحم داشت و مشکلات بیشمارى پیش آمد.
نتیجه هم این شد که دیگران هزاران فرسنگ از ما پیش افتاده و رفته اند، اما ما هنوز همین جا هستیم و باز هم مىمانیم. حالا براى این که عرض کنم دیگران چگونه منظم و سازمان یافته هستند، مشاهدات خود را بیان مى کنم... مشاهدات بنده بیشتر ناظر به لبنان است که مرکز فعالیت کاتولیکها یعنى پیروان پاپ در خاورمیانه است؛ چه فرقۀ روم کاتولیک، چه فرقۀ مارونى، چه فرقۀ ارمن کاتولیک و چه فرقۀ سریان کاتولیک. چهار فرقۀ طرفدار و پیرو پاپ در لبنان فعالیت مىکنند... از طرفى سفرى نیز به فرنگ رفته ام، واتیکان را دیده ام و در جلسۀ تاجگذارى پاپ شرکت کرده ام؛لذا از تشکیلات و مؤسسات کاتولیکى جهان هم تا حدودى از نزدیک مطلع شده ام... خدا مىداند که وقتى متذکر نوع فعالیت مسیحیان مى شوم، دلم آتش مى گیرد.
این مردمى که دینشان دین رهبانیت است، آن هم به قول قرآن: رَهْبَانِیةً ابْتَدَعُوهَا مَا كَتَبْنَاهَا عَلَیهِمْ![2]، رهبانیت تارک دنیا!، اینها چطور این قدر منظم شدهاند؟ در مجله اى به نام «لایف»، که یک شماره اش مخصوص تشکیلات کاتولیکى دنیا بود، خواندم که سازمان کاتولیکهاى دنیا آن قدر منظم است که تمام احزاب دنیا، حتى احزاب سرّى و زیرزمینى روسیه را پشت سر نهاده است. شما تصور کنید که با حکومت پلیسى که در روسیه است، اگر یک حزب سرّى ضد دولتى بخواهد در آنجا فعالیت کند، چه مقدار باید منظم و دقیق باشد. این مجله مى گوید تشکیلات کاتولیکى دنیا از احزاب سرّى دنیا هم منظم تر و مجهزتر است. این مردم تارک دنیا چنین تشکیلاتى دارند. حالا ببینیم که چگونه کار مى کنند.
تشکیلات اینها چند رشته فعالیت دارد: یک رشته، رشته کلیساهایشان است. به قول خودشان ـ مسیحیان عرب ـ مؤسساتى که «رعایت ابرشیه» مى کنند؛ یعنى منطقه اى دارند که اسم مردم را رعیت مى گذارند و اسم کشیش یا مطران یا پطرک را راعى رعیت، یعنى شبان این گوسفندان. راعى ابرشیه همان راعى منطقه است. این فرقه را «راعویه» مى نامند. یعنى فرقه اى که کلیساها را اداره مى کند، نماز مى گزارد، تشریفات اکلیل و عقد و ازدواج انجام مى دهد و مراسم مذهبى را در وفیات، که عربها به آن «جناز» مى گویند، به جاى مى آورد. بنابراین، کشیشها و اداره کنندگان کلیساها یک دسته اند. دسته دیگر متولّیان دیرهایى در مسیحیت هستند که از نظام کلیساها استقلال دارند. این دیرها خود مؤسسات مستقلى هستند که ابتدا منفصل از واتیکان پدید آمدند، اما بالأخره به آن ملحق شدند. این دیرها خود چند دسته اند.
در درجه اول و از همۀ آنها مهم تر، «ژزوئیت ها» یا «یسوعیها» هستند. کتاب «المنجد» را همه ملاحظه فرموده اید که مى گوید: «الآباء الیسوعیین». این یسوعیها همان ژزوئیت ها هستند. اینها فرقۀ بزرگى هستند. رئیس یسوعیهاى دنیا را پاپ سیاه مى نامند. اینها در حقیقت حکام واتیکان هستند. مى گویند پاپ سلطنت مىکند و نه حکومت؛ یعنى حکومت واقعى به دست ژزوئیتها یا یسوعیهاست! یسوعیها هستند که اداره امور واتیکان در دنیا را بر عهده دارند. البته دیرهاى دیگرى هم هستند: مثل دیر «فرانسیسکن» و دیر «دومینیکن». در لبنان دیرى است به نام دیر «عبرین»، و نیز دیرى هست که «کسلیک» نامیده مى شود.
اینها انواع دیرهایى هستند که استقلال دارند. تشکیلات اینها را بعداً عرض مىکنم. دیر جدیدى را هم به وجود آورده اند که دیر «کارگرى» نام دارد. وظایف کلیسا، این تشکیلات بسیارمقتدر کلیسا، در اداره امور مذهبى مردم به قدرى دقیق است که اگر در دهى از دهات تنها یک خانوادۀ مسیحى حضور داشته باشد، روز یکشنبه کشیش مخصوصى به آنجا مى رود تا مراسم اقامۀ نماز را انجام دهد. در لبنان دهى هست که مرکز شیعیان است و «جبع» نام دارد یا به قول خود لبنانیها «جباع». همانجایى که «جبعى جبعى» مىخوانیم. ده مهمى است. همه ساکنان آن شیعه هستند و منطقۀ پیرامون آن هم شیعه نشین است. در این ده یک خانواده، تنها یک خانواده مسیحى وجود دارد. نه اینکه بخواهم مبالغه کنم. تنها یک خانواده، شامل پدر و مادر و دو سه تا بچه، مسیحى هستند. این ده کلیسایى دارد.
آقاى کشیش روزهاى یکشنبه مى آید، در کلیسا اقامه نمازمى کند و باز مى گردد. ده دیگرى هست به نام «روم»، که نصف جمعیت آن مسیحى است و نصف دیگر آن شیعه. البته آن نیمه اى که مسیحى است، جمعیت چندانى ندارد. یعنى سکنۀ آن چند نفرى بیشتر نیستند. شاید مجموعاً به هشتاد نفر نرسند. این ده یک مدرسه دارد. روزهاى یکشنبه کشیشى براى تعلیم امور دینى محصلین به ده روم مى آید، درس خود را مىدهد، و باز مى گردد. یعنى شما در تمام نقاط دنیا، یک مسیحى که کلیسا از او غافل شده باشد و به او نرسد، و روز یکشنبه امکان نماز را برایش فراهم نکند، اصلاً نمىیابید! حالا شما تمام کاتولیکهاى دنیا را تصور بکنید که بالغ بر ۵۰۰ میلیون نفر هستند، اینکه این ۵۰۰ میلیون نفر را اینها چطور باید کنترل بکنند، خدا مى داند! خب، در مقابل اینها ما هستیم، که در وسط افتاده ایم و شده ایم مثل گوشت قربانى! دهاتى داریم که مسیحیها در آن تبلیغ مى کنند؛ دهاتى داریم که سنّیها در آن تبلیغ مى کنند؛ دهاتى داریم که بهاییها در آن تبلیغ مى کنند؛ و همین طور إلى آخر!
قسمت دوم، که بسیار عجیب است، مسئله دیرهاست. یسوعیها را براى شما مثال مى زنم. این یسوعیها اول در اثر کوتاهیهایى که کلیسا طى قرون وسطى نسبت به امور دینى و مذهبى و علمى کرد، شکل گرفتند. «لوتِر» ى آمد، پروتستانها آمدند، و از کاتولیکها منفصل شدند. جوانانى بودند که به نام «یسوعى» متشکل شدند و یک سلسله کارهایى شروع کردند. آمدند و دیدند که روحانیت از مردم دور شده، به صورت اشرافى درآمده، به صنف معینى بدل گشته و از مردم فاصله گرفته است. ایشان براى این که به مردم نزدیک شوند، آمدند و مؤسساتى درست کردند که در حقیقت صبغۀ فرهنگى داشت. دانشگاه تأسیس کردند، مدرسه درست کردند و کشیشهایى تربیت کردند که غیر از کشیش بودن، وکیل عدلیه هم هستند، مهندس، طبیب، معلم، استاد دانشگاه، فیزیک دان و شیمى دان هم هستند و هکذا. تمایز اینها با مردم عادى فقط یک یقه سفید است و الّا لباسشان عیناً لباس عادى است. کارشان هم اداره امور بیمارستانها، دانشگاهها، مدارس حرفه اى، دارالایتامها و درمانگاههاست. طبیبى هست در نهایت دقت و مهارت، در عین حال کشیش هم هست.
اگر براى شما عرض کنم که «روبرت کخ»، کاشف میکروب سل، کشیش بوده است، تعجب نکنید. اگر عرض بکنم که بسیارى از کاشفین نظریات جدید کشیش بوده اند، تعجب نکنید. یکى از اینها همین کشیش بلژیکى «لومتر» است که اصل توسعه عالم را کشف کرد؛ که عالم دائماً گسترده تر مى شود. همین نظریه اى که با آیه کریمه وَالسَّمَاءَ بَنَینَاهَا بِأَیدٍ وَإِنَّا لَمُوسِعُونَ[3] منطبق است، یعنى عالم در حال توسعه است. این نظریه اى که در قرآن به آن اشاره شده است، توسط یک کشیش بلژیکى به نام لومتر مطرح شد. با اینکه کشیش است اما اطلاعات کیهانى او به قدرى زیاد است که نظریاتش مورد اقتباس همه دانشمندان است. یعنى شما در میان طبقه کشیشها مىتوانید طبیبهاى خوب، مخترعهاى بنام، فیزیک دانهاى خیلى مهم، شیمى دانهاى خیلى مهم، وکلاى عدلیه معروف و ریاضى دانان برجسته بیابید.
بنده در بیروت دوستى دارم که در سلسله سخنرانیهایى که اخیراً درباره اسلام و مسیحیت در لبنان انجام مىشود، شرکت مىکرد. نامش «أب فرانسوا دوپریلاتور» است. «أب» یعنى کشیش. این مرد، استاد فیزیک و بزرگ ترین فیزیک دان در خاورمیانه است و کشیش هم هست. اتفاقاً لباسش هم لباس کشیشى است. مرد بسیار عالمى است و در عین حال کشیش هم هست. اینها با این اوصاف چکار کردند؟ آمدند و مجارى امور را به دست گرفتند. همان مجارى الامورى که براساس اخبار و احادیث ما، باید به دست «العلماء بالله» باشد. این مجارى امور را به دست گرفتند. مهندس، طبیب، وکیل عدلیّه، ریاضى دان، فیزیک دان و... آن وقت خدا مىداند که اینها در مؤسساتشان چه مى کنند. تصور نکنید که صریحاً تبلیغ مسیحیت مى کنند. هرگز! بلکه با علم، با اخلاق، و با روش مردم دارى، مردم را جذب مىکنند. بنده در طول سال گذشته ۱۴جلسه با جوانى به نام «شفیق قاسم» اهل «صیدا»، که سنى است، صحبت کرده ام. این جوان در مدرسه یسوعیهاى لبنان مشغول درس خواندن بود، و بعد از اینکه درسش تمام شد و تصدیق کلاس دوازدهمش را گرفت، مسیحى شد. یعنى صریحاً مسیحى بودن خود را اعلان کرد... ما جوانى داریم از خانوادۀ عسیران، که از خانواده هاى محترم شیعه در لبنان است، او الآن کشیشى شده است به نام «عفیف عسیران». یک استاد دانشگاه آمریکایى بیروت هم هست به نام «دکتر ماجد فخرى»، که او هم مسیحى شده است.
چنین نمونه هایى وجود دارند. تصور نکنید که مسلمانها از اسلام بیرون نمى روند. خیر! بیرون مى روند، خوب هم بیرون مى روند. اینها در دنیا متجاوز از چند هزار دانشگاه دارند. آقا بشنوید که یک مؤسسه دینى مسیحى چند هزار دانشگاه دارد. آنها چند هزار بیمارستان دارند، چند ده هزار مدرسه و درمانگاه و دارالایتام و مدرسه حرفه اى و مؤسسات مشاوره اى و روضةالاطفال و مهد کودک و سالنهاى ورزشى و سالنهاى سخنرانى و هزار برابر این، مؤسسات اجتماعى دارند... اینها طبق آمارى که خودشان دارند، ۳۰۰ میلیون نفراز مردم دنیا را باسواد کردهاند. آقا هرچه باشد، ۳۰۰ میلیون نفر آدم بى سوادى که باسواد شده اند تحت تأثیر اینها قرار مى گیرند. البته همه شان هم مسیحى نشدند، اما بسیاری از آنها شدند.
این مؤسسه تنها یک دیر از دیرهاى مسیحیان، به نام «دیر یسوعیها» است و هکذا سایر دیرها... اضف الى ذلک، دیرهاى «فرانسیسکن» و «دومینیکن» و «عبرین» و «کسلیک» و هزارجور دیر دیگر، که استقلال داخلى و مالى خود را حفظ کرده اند و در عین حال از ارتباطى هرمى با واتیکان برخوردارند. اینها نوع کار آنهاست. آن وقت مى خواهید اثر عملشان چطور باشد؟ بچه آخوندی که مسیحی شد شما تصور مى کنید که حق مطلق، خود به خود و بدون تلاش، پیش مىرود؟ این حرف درست نیست آقا! بنده عبارتى از پیغمبر اکرم صلواتالله علیه در روز «بدر» براى آقایان مى خوانم، ببینید از این حرف چه درمىیابید. پیغمبر صلی الله علیه و آله در این دعا مى فرماید که: «اللّهم إن تهلک هذه العصابة فلن تُعبد فی الأرض ابداً»؛ یعنى خدایا! اگر این دسته کشته شوند، کسى دیگر عبادتت را روی زمین به جا نمى آورد. عجب! معلوم مى شود که اگر مردانى محمدى، فداکارانى و اصحابى براى دین خدا تلاش نکنند، خدا عبادت نخواهد شد! دیگر از عبادت خدا که ما چیزى بر حق ترنداریم؟
پس اینکه دل ببندیم که دین ما حق است، مذهب ما حق است وخود به خود راه خودش را باز مى کند، به نظر بنده درست نیست. خیر، اگر ما تلاش نکنیم، همین دین حق و همین مذهب حق، آن طور که لازم است پیش نمى رود یا کمتر پیش مى رود. این آقایان، همین دین را، همین روشهاى ترک دنیایى وغیرطبیعى و ناهماهنگ با ذات انسانیشان را، با تبلیغات، به شدت در اعماق قلبهاى مردم نشاندهاند. چهارده کشیش براى تبلیغ به کشور اوگاندا رفتند. اوگاندا یکى از کشورهاى آفریقایى است، که آقایان حتماً اسمش را شنیده اند. چهارده کشیش به آنجا رفتند و بومیان آفریقایى آنها را خوردند! شما خیال مى کنید که از هدفشان دست کشیدند؟ خیر! چهارده زن تارک دنیا و دختران راهبه را به جاى آنها فرستادند و مشغول تبلیغات شدند.
آقا منفى بافى هم نباید کرد که بنشینیم بگوییم: «آنها استعمار مى کنند.» خیلى خوب، اما اگر فداکارى نمى کردند، نمىتوانستند بروند. آنها رفتند و تبلیغ کردند. الآن عده مسیحیان اوگاندا نسبت به پنجاه سال پیش صد برابر شده است. «ماسینیون»، مستشرق بزرگ فرانسوى را، که روح اسلامى دارد، مى شناسید و حتماً شنیدهاید که در یکى از مجامع پاریس اعلام کرده است که اسلام دینى خدایى است. او کتابى به نام سالنامه دنیاى اسلامى در سال ۱۹۵۴دارد که به چاپ رسیده است. ماسینیون در این کتاب مى نویسد که طى سال ۱۹۵۴ میلادی شش میلیون نفر در آفریقاى سیاه مسلمان شدند، اما با تبلیغات مسیحیها و تلاشهایى که به عمل آوردند، یک میلیون نفر از سیاهان نیز مسیحى شدند. خب، اما بعد چه شد؟ به دلیل نبودن تبلیغ و مبلّغ اسلامى، نتیجه این شد که آمدند و آبروى اسلام را بردند. گفتند ببینید این مسلمانها چقدر عقبافتاده اند! ببینید چقدر در کشورهایشان کودتا رخ مىدهد! ببینید چقدرکثیفند! ببینید چقدر سطح علمشان پایین است! ببینید که در تمام این مدت، حتى یک جایزۀ «نوبل» را هم مسلمانها نبردند؛ چون مسیحیان تمدن اروپایى را با تمدن مسیحى خلط مى کنند در حالى که تمدن اروپایى هیچ ربطى به مسیحیت ندارد. تا وقتى که کلیسا در اروپا قدرت داشت، این تمدن جدید نبود. تمدن جدید، على رغم مسیحیت در اروپا به وجود آمد، و اصلاً تمدنى وثنى است نه تمدن مسیحى. به هر حال، گفتند که تمدن داریم و چنین و چنان... بعد هم به واسطه همین دیرهایى که عرض کردم وارد عمل شدند. بچه مریض آفریقایى را وقتى یک مؤسسه سالم مى کند آقا، بى سواد را که باسواد مى کند و بعد هم به دانشگاه مى فرستد، بى پول را که پول دار مى کند، بىتربیت را که تربیت مى کند، مى دانید چه عاطفه اى نسبت به این پدران تربیت کننده در او ایجاد مى شود؟ سنگال یک کشور آفریقایى است که ۹۹ درصد مردم آن مسلمان و۵/۰ درصد آن مسیحىاند. با این حال، رئیس جمهور این کشور مسیحى است که سینگور نام دارد.
سینگور یک بچه مسلمان و اتفاقاً یک بچه آخوند است. مسیحیها او را زیر بال و پر گرفتند و به مدرسه فرستادند تا باسواد شد. بعد هم او را به اروپا فرستادند تا استاد اعظم دانشگاه شد. وى الآن یکى از فرهنگیان و باسوادهاى بزرگ دنیاست که مسیحیان و مسلمانان سنگال در مقابل مقام علمى او تعظیم مى کنند، و اخیراً هم رئیس جمهورش کردند. پس بنابراین، مردم را به واسطه سعى در بهبود وضع دنیایىِ آنها جذب مى کنند.
حالا بیاییم سراغ سنّیها، زملاء و برادران دینى خودمان. آنها هم تا حدودى منظماند. الآن در آفریقاى سیاه، در لبنان و در کشورهاى دیگر، مبلغین فراوانى از الأزهر مىبینیم. در شهرى که من زندگى مىکنم، مردى هست به نام شیخ محىالدین حسن، که از الأزهر فارغالتحصیل شده و در آنجا به وظایفش سرگرم است. هم وضع سنّیهاى صور را اداره مى کند و هم فلسطینیهاى پناهنده به آن منطقه را. هم نماز جماعتش را مى خواند و هم به خوبى به همه آنان مى رسد.
مؤسسات دیگرى نیز دارند که با مؤسسات مسیحى مشابه است. مثلاً در لبنان مؤسسه اى دارند به نام «المقاصد الخیریّة الاسلامیه». برادران سنى ما هم شروع کرده اند. الآن متجاوز از ۱۸۰ مدرسه در دهات احداث شده است، مدرسه هایى کوچک، حتى در دهات شیعه نشین! آثار کار آموزشى را هم مى دانید چقدر است؟... ما اصلاً خواب هستیم! آن داستان مسیحیها، این هم داستان برادران دینیمان، سنّیها، آن هم به طور اجمال. اما ما! ما شیعیان مرتضى على! ما مردمى که اسلام خدا را با طاهرترین مذهبش معتقد و پیرو هستیم! ما وضعمان چگونه است؟ تشکیلاتمان چگونه است؟
من چون در اینجا نشستهام، که عرض کردم فجر امید است، آزادم که این حرف را بزنم! و الّا اگر در غیر اینجا و در غیر این مؤسسه بود، این حرف به نظرم ویرانگر مىآمد! یعنى امیدتان را قطع مى کرد!
آقا، شما یک نفر را به من معرفى کنید که عده روحانیون را در ایران بداند! شما که افرادتان را نمى شناسید، چطور مى خواهید کار کنید؟ چند تا شیعه در دنیا هست؟ بفرمایید! چند تا روحانى شیعه در دنیا هست؟ بفرمایید! چند تا روحانى در ایران هست؟ بفرمایید! مقدار تحصیلاتشان چقدر است؟ چند تا مسجد در ایران هست؟ صلاحیت روحانیونى که در مناطق کار مى کنند چقدر است؟ ارتباطشان با هم چگونه است؟ اگر یکی از آنها مریض و گرفتار شد، به چه وسیله اى مى شود به او کمک کرد؟ اصلاً این حرفها چیست؟ آقایان، ما کجا مى خواهیم زندگى کنیم؟ در کدام دنیا؟ نتیجه اش هم مىدانید چیست؟
این است که نه تنها مسیحیان ازما مىبرند، نه تنها یهودیها از ما مى برند، نه تنها سنّیها دارند از ما پیش مىافتند! ما هم در خواب خوش فرو رفتهایم که «آقا ابداً! شیعیان مرتضى على مگر ممکن است برگردند؟» بله آقا، بنده دیده ام شیعه مسیحى شده! دیده ام شیعه سنى شده! دیده ام شیعه وهّابى شده! شما ممکن است دیده باشید، ممکن هم هست ندیده باشید! اینجا با دلى خوش نشسته ایم، به حقّانیت خودمان اعتماد داریم و خیال مى کنیم که مطلب تمام شده است. کجا تمام شد آقا! آخر مگر مى شود بى تبلیغ و بدون سازمان دهى پیش رفت؟ اقلاً ما همان قسمت مساجدمان را منظم کنیم، تبلیغاتمان را منظم کنیم، در دعوتمان هماهنگى به وجود بیاوریم. آقا، بنده پاى این منبر مىروم یک چیز مىشنوم، پاى آن منبر چیزى دیگر! اصلاً متناقض! اصلاً نامربوط! این منبرى یک چیز مى گوید و آن یکى چیزى دیگر! من چطور مىتوانم با این تبلیغات متناقض، ایمانم را بارور کنم و رشد دهم؟
به هیچ وجه ممکن نیست چنین چیزى تحقق یابد! ما اصلاً خواب هستیم! این کارهایى که حالا مى خواهیم بکنیم باید ۵۰ سال پیش، بلکه ۱۵۰ سال پیش، شروع مىکردیم. امیدوارم که به سرعت پیش برویم... حقیرترین و بىمایه ترین مذاهب دارند فرزندانمان را از دست ما خارج مى کنند. بنده در اصفهان و در شیراز مشاهده کردم که تبلیغات بهاییها شدیداً نظم و وسعت دارد، با هیئتهاى ۹ نفرى، سفرهاى تشویقى، و این جور بازیها. باید در مقابل اینها آماده شد. اگر فرزند این دنیا هستیم، دنیایى که «و السّماء رفعها و وضع المیزان»، دنیایى که همه چیزش منظم است. اگر منظم نباشیم، محکوم به مرگیم و فرزند این دنیا نیستیم. در عصرى که همه چیزش به صورت مؤسسه درآمده، باید خودمان را سازمان دهیم و منظم کنیم...
حالا نگویید این کار را نجف باید بکند، بالا باید بکند، پایین باید بکند. همه مان مسئولیم. همه مان باید براى چنین هدفى همکارى کنیم. کار را منظم کنیم، مناطق را تقسیم کنیم. احصاء و آمار دقیقى از دهاتمان، از اوضاع شهرها و مناطقمان، از روحانیونى که در آنجا هستند، از اینکه چقدر پیش یا عقب رفتهاند، تهیه کنیم. البته ما حالا انتظار نداریم که مؤسساتى شکل بگیرد، مدارسى به وجود بیاید، درمانگاههایى به وجود بیاید، بیمارستانهایى به وجود بیاید و مدارس حرفه اى به وجود بیاید. اگر اینها هم بشود که چه بهتر، امیدوارم که بشود ولى اولین قدم، هماهنگى در دعوت است و ما هنوز این هماهنگى را در یک شهر و حتى در یک مجلس نداریم. سه تا منبرى بالاى منبر مى روند، هر کدام یک جور حرف مى زنند.
یکى از این طرف مىرود، دیگرى خلاف آن مى رود. اینها کى باید علاج شود آقا؟ چه وقت؟ حالا، اگر چنین سازمان دهیاى به وجود آمد، اگر چنین هماهنگیای درست شد، اگر چنین روش صحیحى اتخاذ شد، آن وقت کار ما خیلى خوب پیش خواهد رفت... اگر به طور منظم و سازمان یافته کار کنیم، خیلى زودتر و بهتر مى توانیم جلو برویم... دین ما دین زندگى است، در آن ولایتى که ما هستیم گفته مى شود که بهترین شیوه دعوت الى الله، یعنى دعوت مردم به سوى خدا، سبکى است که ما داریم.
از بنده دعوت کردند در مؤسسه اى در لبنان به نام «دیرالمخلص» سخنرانى کنم. دو تا مؤسسه در کنار هم هست؛ یکى متعلق به راهبان است و دیگرى متعلق به راهبات. این طرف کشیش مىپرورانند و حوزه علمیه آنهاست، آن طرف هم دختران تارک دنیا مىپرورانند. در این مؤسسه از بنده دعوت کردند که صحبت بکنم. در راه، که از صور به سوى دیرالمخلص مىرفتم، معاون مطرانِ دیر، همسفر بنده بود. در راه به بنده گفت که این جوانها دنیا را ترک نموده و خودشان را از لذات دنیا محروم کرده اند. دنیا هم امروز خیلى فریبنده شده است، این است که اگر بتوانى اینها را در این جهاد و فداکاریشان تشویق و تقدیر کنى، کار خوبى است. گفتم خیلى خوب. بنده ساعتى در این مجلس صحبت کردم. خدا شاهد است این را که عرض مى کنم نه براى خودنمایى است، بلکه براى این است که آقایان را دلخوش بکنم که روش تبلیغاتى و حقایق علمیاى که ما داریم، بسیار بسیار جلوتر، عمیق تر و مؤثرتر از حقایق علمیاى است که دیگران دارند. در این صحبتى که کردم، بعد از مدتى، رئیس دیر به مدیر کل تبلیغات لبنان، که او هم مسیحى است، گفته بود: آن روحانیتى که سیّد موسى ظرف یک ساعت در محیط دیر ما پراکند، بیش از روحانیتى بود که در مدت شش سال ما به اینها داده ایم!
امیدوارم که حمل بر خودنمایى نفرمایید. این یک حقیقت است که مربوط به بنده نیست. مربوط به آن دین مطهرى است که مى گوید: اگر زراعت بکنى عبادت و سجود خداست، اگر با زنت حسن معامله بکنى عبادت و سجود است، اگر در بازار تجارت بکنى عبادت و سجود است. آن دینى که مى خواهد همیشه و در همه جا و همه وضع، انسان به یاد خدا باشد و هیچ چیز را با ذکر خدا و یاد او منافى نمى داند. آخر در مقابل این دین، مسیحیها هستند، که اصلاً عبادت را جز در کلیسا و جز در شرایطى خاص ممکن نمى دانند.
یک کشیش نوظهورى هست به نام «فیلاردو شارمان» که او هم از علماى بزرگ است.
این کشیش آمد و عنوان نمود که: عبادت تنها این نیست که در شب عید کریسمس و ولادت مسیح (علیه السلام) آن خمیر مخصوص را با آن آب مخصوص مخلوط کنید و بخورید؛ عبادت تنها این نیست. گفته است که: «شما حتى اگر سنگى را بردارید و جاده اى را صاف کنید، این عبادت است.» وقتى وى این حرف را زد، کتابهایش تحریم گردید و تا مدتها خوانده نشد. حالا تازه آهسته آهسته دارد رنگ کفر از روى «فیلاردو شارمانِ» کشیش زدوده مى شود. این در حالى است که هزار و سیصد سال پیش پیغمبر ما صلواتالله علیه به ابوذر مى گوید: «حتى در خواب و خوراک قصد قربت کن».
دین ما اصلاً براى زندگى است. دین ما در کارخانه، در مدرسه، در بیمارستان، در زمین کشاورزى، در بازار و در همه جا، همراه ماست. این دین است که مى تواند زندگى کند. حتى عبادات ما چنین سمت و سویى دارند.
سخنى را نقل مى کنم که متعلق به بنده نیست، بلکه مال شخصى اتریشى به نام «محمد اسد» است که سى چهل سال پیش مسلمان شده و فعلاً در شهر طنجه در کشور مغرب ساکن است. او مى گوید: در عبادتهاى اسلامى، از قبیل نماز و حج، سعى شده است تا هر دو جنبۀ دنیا و آخرت، و جسم و روح، با هم توأم شوند. وى مثلاً مى گوید که ممکن بود در مورد نماز به ما بگویند: همین طور تکیه دهید و توجه قلبیتان به خدا باشد، اما نگفتهاند. به جاى آن، در حالى که قلبت پیش خداست، رکوع مى کنى، سجود مى کنى، تکبیر مىگویى، ذکر مىگویى، یعنى هم بدنت کار مى کند و هم قلب و روحت کار مىکنند. قلبت متوجه خداست اما هم زمان با آن، اعمالى از تو صادر مى شود، تا عادت کنى که حتى در حین عمل خارجى هم متوجه خدا باشى، تا بتوانى در بازار هم که هستى متوجه خدا باشى، تا بتوانى در حین کشاورزى هم متوجه خدا باشى.
مقصود آن است که دین ما دین زندگى است، دین ما دین سلامتى و صلح و صفاست. اگر بتوانیم، از نظر شکل و از نظر سازمان دهى، وضع خودمان را مرتب کنیم، هزارها هزار امید است. امیدوارم به برکت حقانیت این دین و صفا و خلوص قلوب این برادران عزیز، که با این روح پاک و مطهر از همه چیز این دنیا گذشته اند، بتوانیم این حقیقت را با شکلى منظم و موزون به دنیا عرضه بداریم تا در ظرف مدتى کوتاه، عقب ماندگى چهارصد پانصد ساله را جبران کنیم.
و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته
امام موسی صدر در حال سخنرانی در کلیسای بیروت