نویسنده : صالح عوض
مترجم : استاد سید هادی خسروشاهی
مقدمه: سالها پیش، برادر عزیز ما جناب آقای دكتر عادل عبدالمهدی از اعضای شناخته شده «حزب الدعوه الاسلامیه» - معاون اول فعلی ریاست جمهوری عراق – به دنبال فشار رژیم بعثی بر حزب و دستگیری اعضا و اعدام گروهی از رهبران آن، مجبور به «هجرت» از عراق گردید و پس از مدتی «آوارگی»، سرانجام در فرانسه – پاریس – رحل اقامت افكند و به ادامه تحصیل در مقطع «دكتری» پرداخت.
عادل عبدالمهدی اما به موازات تحصیل و كار و تلاش برای معاش، در دیار غربت نیز از هدف اصلی خود غافل نماند و با تأسیس یك مركز اسلامی تحت عنوان: «مركز الدراسات و التوثیق الاسلامی» در فرانسه به فعالیتهای فرهنگی خود ادامه داد و نیز فصلنامهای به نام «المنتقی» به سه زبان: عربی، فرانسه و انگلیسی را در پاریس منتشر ساخت.
در آن برهه، اینجانب به موازات انجام وظایف نمایندگی سیاسی در سفارت جمهوری اسلامی در واتیكان، یك مركز فرهنگی تحت عنوان : «مركز فرهنگی اسلامی اروپا» را در رم – ایتالیا – تأسیس كرده بودم كه علاوه بر چاپ دهها كتاب و مجله و نشریه به زبانهای : عربی، فارسی، ایتالیائی، فرانسه و انگلیسی با مؤسسات و مراكز اسلامی – فرهنگی موجود در اروپا، روابط صمیمانهای برقرار كرده و به «تبادل ثقافی» با آنان میپرداخت كه مركز دراسات اسلامی پاریس یكی از آنها بود.
در همین راستا با فصلنامه «المنتقی» نیز همكاری فرهنگی و مبادله مطبوعاتی داشتیم. ارسال كتابهائی از امام خمینی، علامه طباطبائی، شهید مطهری، دكتر شریعتی و دیگر اساتید به مراكز فرهنگی اروپا، روابط را با آنها مستحكمتر نمود. برادران مسئول در آن مراكز به درج و نشر مقالاتی كه ما میفرستادیم و یا همكاران آنها با استفاده از منابع ارسالی ما اقدام میكردند. از جمله این برادران «راشد الغنوشی» ، «حبیب مكنی» و «صالح عوض» بودند.
صالح عوض، نویسنده و پژوهشگر فلسطینى - كه اكنون مدیریت «مركز البشیر الدراسات الحصاریه» را به عهده دارد - متولد سال 1962 میلادى است. از او آثار و كتابهاى بسیارى در زمینه مسائل سیاسى و اجتماعى دنیاى عرب و اسلام منتشر شده است كه از آن جمله است: «الثورة الجزائریه»، «الانتفاضة الفلسطینیة»، «النظام السیاسى فى الفكر العربى و الاسلامى»، «الامة والتحدى الامر یكى». او صدها مقاله نیز در روزنامههاى «البشیر» و «الحیات» ـ فلسطینى ـ و «الترس العربى» ـ لندن ـ و «الشروق» الجزائر منتشر ساخته است. صالح عوض براى دفاع از آرمانهاى فلسطین، در دهها كنفرانس و سمینار در كشورهای عربى، اسلامى و اروپایى شركت و سخنرانى كرده است.
بحث امام خمینى و سید قطب، یكى از مباحثى است كه توسط او به رشته تحریر درآمده و در فصلنامه «المنتقى» كه به عربى و فرانسه در پاریس منتشر مىشد، درج گردیده است.
یكی از مباحثی كه از برادر «صالح عوض» در فصلنامه «المنتقی» چاپ پاریس منتشر گردیده، بحث «مشروع الحكومه الاسلامیه فی الفكر الاسلامی المعاصر» - سال پنجم، شماره اول، 1408 هـ، صفحه 35 تا 61 – بود كه در واقع یك بررسی دقیق از نوع اندیشه و طرح امام خمینی و شهید سید قطب در رابطه با چگونگی حكومت اسلامی است.
این بحث را سالیانی پیش ترجمه كرده بودم كه در بین اوراق و جرائد مكتبة حقیر «مفقود» شده بود! و در اثر پیگیریهای مستمر برادر عزیز آقای محمد رضا كائینی در رابطه با مسائل بیداری اسلامی نهضتهای اسلامی معاصر به دست آمد و پس از ویرایشی دقیق و تطبیق مجدد با متن عربی، برای نشر در ویژهنامه سالگرد ارتحال امام خمینی قدس سره در اختیار روزنامه جوان قرار گرفت.
در پایان بی مناسبت نیست اشاره شود كه پس از بازگشت به ایران، روابط ما با برادران همچنان از طریق مكاتبه استمرار یافت و نامههای برادر ارجمند دكتر عادل عبدالمهدی كه از پاریس به آدرس قم فرستاده میشد، نشانگر عمق این روابط فرهنگی و « تبادل ثقافی» تواند بود. برای نمونه ترجمه یكی از آن نامهها را كه در واقع جنبة تاریخی دارد و مربوط به یك ربع قرن پیش است، در اینجا نقل میكنم.
تهران جمعه 30/2/90 - سیدهادی خسروشاهی
نامه دكتر عبدالمهدی:
5 رمضان 1407 هـ
حضرت آقای خسروشاهی حفظه الله
مركز بررسیهای اسلامی – قم، ایران
السلام علیكم و رحمه الله و بركاته
با مسرت فراوان نامهای را كه از لندن فرستاده بودید، دریافت كردیم. ما بهطور مؤكد، سپاس بسیار خود را در رابطه با توجهات و همكاریهای شما اعلام میداریم. برادر بشیر و همین طور برادر محمد صادق به ما گفتند كه شما تلاش ویژهای برای همكاری با «المنتقی» كه هم اكنون متأسفانه به علت توسعه و استمرار با مشكلات بسیاری روبروشده است و تقویت روش آن دارید.
ما این مجله را همچنان به آدرس شما خواهیم فرستاد و در راه خدمت به اسلام و مسلمین، به همكاری بیشتر با شما علاقمندیم. ما علاوه بر مجله، قصد داریم به چاپ و نشر كتابهائی به زبانهای: عربی، انگلیسی و فرانسه اقدام كنیم و البته با خوشبینی میكوشیم بر مشكلاتی كه با آنها مواجه هستیم، فائق آئیم. البته همكاری شما ما را در ادامه راه تشویق میكند و موجب پیشرفت ما میگردد.
همكاری شما با ما در هنگامی كه در رم بودید، تأثیر بزرگی در استمرار و تكامل فعالیتها در آن برهه داشت و به همین دلیل یك بار دیگر از كوششها و علاقه شما به همكاری با برادرانتان تشكر میكنیم و از خداوند عالی و قادر برای شما خیر و توفیق طلب میكنیم.
برادر حسینی به شما سلام میرسانند. ایشان به شهر «وان» منتقل شده است. انتظار داشتیم دیداری از فرانسه داشته باشید تا با شما در باره امور بسیاری در تكامل كار و در راستای مصلحت همگان گفتگوهائی داشته باشیم و امیدواریم این امر در آینده تحقق یابد.
انتظار داریم كه از این پس با ما به آدرس بالا مكاتبه كنید، چون قصد داریم دفتر پاریس را تعطیل كنیم. مجدداً سپاسگزاریم و برای شما آرزوی سلامتی و موفقیت داریم.
و السلام علیكم و رحمه الله و بركاته
سید مهدی – مدیر مركز
***
نگاهى به گذشته
پس از دوران «خلفاى راشدین» چندین قرن از تاریخ اسلام، در حالى سپرى شد كه جدایى و دوری روح شریعت از مسئله انتصاب خلیفه مسلمین، روز به روز ابعاد وسیعترى به خود مى گرفت. این جدایى به مرور زمان ریشه دارتر گردیده و معیارهاى سیاسى تازه اى را در مورد حكومت و شیوههایى كاملاً متفاوت با آنچه كه اصول سیاسى شرعى اقتضا مى كرد، مطرح ساخت. رژیمهاى موروثى به وجود آمده از تعصبهاى خانوادگى، قبیله اى و یا قومى، در قله هرم سیاسى جا خوش كرده بودند. این نقص تنها مشكل اختلالى نبود كه در حركت «جامعه اسلامى» پیش آمد، بلكه وابسته نمودن ارگانهاى اقتصادى امت به دستگاه سیاسى حاكم، اختلال دیگرى بود كه در كنار تلاشهاى فرمانروایان جهت وابسته كردن دائره فتوى و قضاوت به اراده سیاسى حاكم در آن روزگار، به انحراف از خط اسلام راستین، بطور فزایندهای دامن مى زد.
با این همه، روحیه جوشان مكتبى برخاسته از درون جامعه، طلایه داران حركت اسلامى را به تداوم بخشیدن به مبارزه جهت نگهبانى از مكتب در مقابل گزندها و خطرها برانگیخت و تلاش نیروها را به سوى تأسیس بنیانى متمدن با خلاقیتهاى متنوع، سوق داد.
در زمینه خارجى، این روحیه پرجوش و خروش، سربازان اسلام را واداشت تا به حیات ساختارهاى جاهلى باقیمانده از دورانهاى گذشته پایان دهند، ولى درنتیجه فشارهاى انحرافى كه بر مبانى تئوریك حكومت وارد شد، این روحیه رفته رفته راه افول و سیر نزولی را در پیش گرفت.
در طول این ادوار تاریخى، رخنه مفاهیم جدید به پیدایش واقعیتهایى انجامید كه به شكل امورى مسلّم و قطعى در آمد. از جمله نقش علماى دین به مرور زمان فقط به صدور فتوى و موعظه كردن و در بهترین شرایط پند و اندرز دادن به اولیاى امور و یا مخالفت كردن ظاهری با آنان، منحصر و محدود گشت و درواقع علماى دین تنها به ایفاى این نقش محدود، كه تراكم واقعیتهاى سیاسى آن را بر آنان تحمیل كرده بود، بسنده كردند.
در پى روی دادن «فتنه بزرگ» شكافهایى در صفوف امت ایجاد شد كه با هزاران كشته از مسلمانان همراه بود. بسیارى از علماى دین ـ بنا به مصلحت و پرهیز از خونریزى و نه به عنوان قبول ـ پیامدهاى این فتنه را به عنوان یك واقعیت پذیرفتند. درحالیكه برخى دیگر از علماى دین به پایدارى و ایستادگى و قیام علیه این انحراف ادامه دادند و بدین ترتیب شاهدان تاریخى این امر شدند كه امت محمد(ص) هرگز این انحراف را نپذیرفته و به آن تن در نخواهند داد.
در قرنهاى اخیر از تاریخ اسلام و جهان، تجاوز غرب صلیبی به سرزمینهاى اسلامى فزونى یافت و در نتیجه قسمتهایى از سرزمین «خلافت» سقوط كرد... در این شرایط انتقاد علماى دین از پادشاهان فروكش كرده و تلاشها عمدتاً بر محور برانگیختن مسلمانان براى دفاع از سرحدات و ثغور اسلام متمركز گردید. تمامى اهتمام علما در چگونگى رفع تجاوز غرب صلیبی دور مى زد! هنگامى كه خلافت عثمانى بر اثر تجاوز وحشیانه غرب از هم فرو پاشید، مجدداً نقش علماى دین ـ بطور غیرارادى ـ در رهبرى امت و جهاد و استقامت جایگاه خود را بازیافت. مبارزات «شیخ شامل» در قفقاز و «امیر عبدالقادر» در الجزایر و علمای الازهر در مصر و سپس در مرحله بعدى «عبدالكریم خطابى» در مراكش و «عزالدین قسام» در فلسطین و «ابن باریس» در الجزایر و «حسن البنا» در مصر و قیام علمای شیعه در 1920 م در عراق و قیام علما و روحانیون ایران در نهضت تنباكو، نمودارى از حضور مجدد علماى دین در صحنه را ترسیم مى كند.
آنچه شایان ذكر است اینست كه علماى اهل سنت و علماى شیعه در روند رویارویى با شبیخون غرب در زمینههاى جنگى و فرهنگى پیشگام امت شدند... هنگامى كه غرب سرسپردگانش را بر مسند قدرت نشاند، علماى امت براى افشاى ماهیت الگوهاى مطرح شده غرب، آستینها را بالا زدند و این مهم بدست شیخ حسن البنا و آیتالله كاشانى و مولانا ابوالاعلى مودودى – در مصر و ایران و پاكستان - به انجام رسید. اما آن مرحله، مرحله رویارویى نهایى نبود، بلكه مرحله اى انتقالى به سوى دورانى متمایزتر و شاخص تر، یعنى مرحله رویارویى مستقیم امام خمینى و سید قطب، مشعلداران جبهه اسلامى از یك سو و دولتهاى لائیك و سكولار وابسته به غرب و همسو با متجاوزان غربى از سوى دیگر و در جبهه مقابل بود!
امام خمینى و سید قطب، شاهدان قرن
پیش از آنكه سید قطب «نشانههاى راه» حركت اسلامى و نهضت تمدنی امت اسلامى را در كتاب «معالم فى الطریق» [نشانههایى در راه ] به سال 1964 م ترسیم كند، تحولات بزرگى را كه امت در طى دوران فروپاشى خلافت و ضایع شدن فلسطین و سركوب حركت اسلامى شاهد آن بوده و رخدادهاى جنگهاى جهانى اول و دوم و پیامدهایشان را از سر گذرانده بود، با تمام وجود احساس و لمس كرده بود. او از خاستگاه مكتب اسلام رو در روى این تحولات قد برافراشت. سید قطب با تمام وجود دریافت كه چرا و چگونه حملات غربىها به منظور تثبیت دولتهاى غیرمذهبى و گسترش مفاهیم فرهنگى غربى و ارزشهاى آن تداوم پیدا مى كند. این در مورد حضور حضور فكرى و موضوعى سید قطب.. و اما درباره حضور عینى و شخصى، مبارزه و پیكار علیه شكلهاى مختلف ستمگرىهاى محلى و جهانى، او را به سمت كشف شیوههاى جدید عملكرد و سنتهاى انقلاب رهنمون شد تا اینكه با الهام از قرآن كریم، سید قطب با دیدى روشن و در عین حال استوار، نسبت به چگونگى تحرك اسلامى و ماهیت خط قرآنى، تفسیر پربهاى«فى ظلال القرآن» ]در سایه قرآن [ را تألیف نمود و منتشر ساخت و البته این كار، علاوه بر پژوهشهاى تاریخى ـ اجتماعى وى بود. پژوهشهایى كه نقاط ضعف و اختلال در روند حركت امت را در دیدگاه وى، افشا كرد و این امر به مبانى فكرى او نسبت به اولویتهاى مبارزه نظم و ترتیب بخشید.
سید قطب همواره با صدایى رسا و نیرومند، اوضاع واپسگراى جاهلى ـ طاغوتى را از بیخ و بن مردود دانست. و با هر نوع روش اصلاح طلبانه یا آشتى ملى! قاطعانه مخالفت نمود و به همین دلیل شهادت وى به حضور تابناكش در صحنه مبارزات اسلامى علیه غرب و دولت وابسته به آن، جلوه اى خاص بخشید. شهادت سید قطب در تبلور یافتن جریان ایجاد دگرگونى اسلامى در منطقه عربى و سر برآوردن جریانات جهادگراى انقلابى، در چندین كشور نقش عمده اى را ایفا كرده است.
در بخش دیگر امت اسلامى ـ شیعه ـ امام خمینى شاهدى بى نظیر و بلند همت بود كه تحولات جهانى را با تأثر شدید از نزدیك نظاره گر بود: فروپاشى خلافت، از دست رفتن فلسطین، سركوب مسلمانان و تثبیت رژیمهاى طاغوتى در جهان اسلام به طور اعم و در ایران بطور اخص....
امام در دوران دو جنگ جهانى به سر برده و شاهد پیامدهاى مهم این دو واقعه بزرگ بود و اینكه چگونه در این فرایند، سرسپردگان غرب، اختیارات دستگاه حكومتها را در كشورهاى اسلامى قبضه كرده، ثروتهاى مسلمانان را بر باد مى دادند و مردم مسلمان را با برنامههاى شرك آلود كه سازمانهاى فرهنگى و علمى داخلی مجرى آن بودند، به بردگى مى كشاندند!
در سال1342 شمسی امام خمینى به اوج قله اجتهاد و فتوى رسید و این اجتهاد، با درك كامل شرایط تاریخى و حقایق امت اسلامى همراه و در راستاى خدمت به قوانین خط قرآنى و سنتهاى اصیل روش اسلامى بود. البته امام خمینى از همان ابتدا اوضاع واپسگراى طاغوتى ـ جاهلى را از بیخ و بن مردود اعلام كرده بود و هر نوع سازشى را غیرممكن مى دانست و با ایستادگى در مقابل طاغوت، در عمل نشان مى داد كه حكومت طاغوت نوعى شرك و نابودى آن یك واجب شرعی است و این گونه حضور امام خمینى در صحنه مبارزات اسلامى علیه غرب و رژیم وابسته و سرسپرده به آن، درخششى خاص پیدا كرد... و همین امر به عنوان محور اصلى جذب مسلمانان ایران، در روند ریشه كن سازى رژیم طاغوتى، جلوه مى كند.
درواقع امام خمینى و سید قطب، دو سمبل اسلام روشنایى بخش و آگاهى دهنده این قرن هستند. كه با رویارویى با ستمگرىهاى جهانى و منطقه اى و طاغوت جهانى و محلى و شرك درونی تبلور یافته در رژیم حاكم بحق شایستگى آن را بوجود آورد كه شاهدان قرن حاضر باشند.
اجتهاد امام خمینى و سید قطب
اینكه علماى اسلام به سوى انجام مسئولیت شرعى ـ رهبرى ـ و بركنار زدن الگوى لائیك از مسند قدرت حركت كنند، یعنى الگویى كه حاكمیت را از آن غیر خدا بداند و به دلخواه، قانونگذارى كند و سپس آنچه را كه از پیش خود قانونمندى كرده است بگوید: این شریعت خداوندست! اینچنین اتفاقى، معنایش این است كه دین در نزد شیعه و اهل سنت نوگرا! شده و از تراكمها و رسوبات بسیارى كه پندارهاى بوجود آمده در شرایط دشوار و مرارت بار آن را تحمیل كرده، رهایى یافته است. در اینجا و در آن واحد، حساسیت و عظمت كار این دو بزرگوار آشكارتر مى شود. چه، براى نخستین بار در تاریخ اندیشه سیاسى اسلام، پس از آخرین تلاش عملى فرزندان اسلام براى تصحیح مسیر سیاسى امت (امام زید ـ امام ابوحنیفه(1)) دكترین حكومت اسلامى و حكومت بر اساس آنچه كه خداوند طرح كرده و همانگونه، در دوران پیامبر اكرم(ص) و عصر خلفاى راشدین هم بوده، به صورت طرحى عملى از چهارچوب تئورى و دائره فقه خارج شده و در صحنه رویارویى با حاكمیت طاغوت، پا به بیش نهاده است.
با تأمل و ژرف نگرى در این «اجتهاد» در گستره واقعیتهاى تاریخى، از دوران حضرت آدم(ع) تا دوران حضرت خاتم ـ محمد(ص) ـ نمودهایى از طرز نگرش آن دو بزرگوار نسبت به جوهر اندیشه اسلامى، میتوان مشاهده نمود.
شیخ حسن البنا با جهاد و اجتهاد بزرگ، خود جریان اجتماعى عظیمى به راه انداخت و اسلام را براى باز پس گیرى مشروعیتى كه با سقوط خلافت از دست رفته بود، در لباسى جدید مطرح ساخت. اگر این «اجتهاد» توانسته است در درون بینش اسلامى اهل سنت، اندیشه برپایى تشكیلات و سازمان اجتماعى پویا را تثبیت نموده و در نتیجه حركت اسلامى به صورت واقعیتى فعال در روند بیدارى اسلامى ظاهر شده و این اجتهاد به عنوان مشروعیت دینى در جامعه عربى به شمار رفته است... اگر اجتهاد «البنا» توانسته است بخش نخست مأموریتش را انجام دهد، به نظر مى رسد كه بخش دوم از اجتهاد ـ كه در پیرامون حركت این تشكیلات دور مى زند ـ دچار ابهام و سرگشتگى گشته است كه آیا باید با ابزارهاى معروف دموكراتیك پیش برود و یا از راه عملكرد انقلابى؟ استاد راشد الغنوشى معتقد است «البنّا تلاش نمود كه در یك كشور غوطه ور در استبداد، به صورت دموكراتیك عمل كند... شاید علت این امر متأثر شدن وى از موضع سنتى اهل سنت «پرهیز از فتنه» باشد.(2)» اما سرگشتگى پس از شهادت شیخ حسن البنا، پیش از بحبوحه كودتاى 23 ژوئیه 1952 م علیه ملك فاروق و به قدرت رسیدن «سرهنگها»، مجدداً بازگشت كرده است... در این مرحله، سازمان بیش از پیش از اندیشه بكارگیرى راه حل انقلابى در رودرویى با رژیم سكولار و لائیك و طاغوتى، پا پس نهاد.
سپس سید قطب با استفاده از زمینه اجتهاد البنا، دكترین را تكامل بخشید و نورتاب بیشترى بر چگونگى حركت این تشكیلات زیربنایى در درون جامعه و در قبال رژیم طاغوت افكند، اعلام: «ربوبیت و حاكمیت خداوند یگانه، بر جهانیان، به معناى انقلاب فراگیر علیه حاكمیت بشرى در تمامى نمودها و ساختارها و تشكیلات وابسته.. و قیام و عصیان تام علیه اوضاعى كه در سرتاسر كره زمین به نحوى از انحاء، حاكمیت یافته است.» مفهوم این اعلام این بود: «باز پس گرفتن حاكمیت غصب شده الهى و بازگرداندن آن به خداوند و راندن غاصبان این حاكمیت.»(3) «اسلام همانگونه كه قبلاً نیز گفتیم برنامه و اعلامیه ایست عام براى رهایى انسان از بندگى بندگان. اسلام از آغاز مى خواهد نظامها و دولتهایى را كه بر مبناى حاكمیت انسان بر انسان و به بند كشیدن انسان توسط انسان است، براندازد.»(4)
،سید قطب راه عملكرد اسلامى را بدین نحو مشخص مى كند كه اصولاً جهت گیرى عملكرد اسلامى به سمت انهدام ساختارهاى جاهلیت است: «بنابراین اسلام ضرورتاً جهت زدودن واقعیتهاى مخالف، اعلام عمومى را با گفتار و كردار قرین ساخته است و ضرباتى را بر پیكر نیروهاى سیاسى كه به جاى پرستش خداوند، انسانها را پرستش مى كنند، وارد مى سازد... پس از انهدام نیروى حاكم، چه سیاسى محض و چه در زیر چتر نژادپرستى و یا طبقاتى در درون یك عنصر واحد استتار گزیده باشد، راه برپایى نظام اجتماعى و اقتصادى و سیاسى اسلامى، طورى هموار مى شود كه حركت آزادیبخش، قدرت مانور و پویایى را پیدا مى كند.»(5)
سید قطب در جاى دیگرى از نشانهها مى گوید: «بنابراین وظیفه اسلام بركنارى جاهلیت از رهبرى بشریت است و بدست گرفتن این رهبرى بر مبناى خط ویژه و مستقل خود كه داراى گونههاى مستقل و خصیصههاى ناب است.»(6)
شهید سید قطب در فصل اول كتاب: «نسل بى همتاى قرآنى» مى گوید: «اولین وظیفه ما تغییر واقعیتهاى این جامعه است. وظیفه ما تغییر این واقعیتهاى مبتنى بر جاهلیت، بطور بنیادین است. این واقعیتها اصطكاكى اساسى با خط مشى الهى و بینش اسلامى دارد و ما را با سركوب و فشار و ارعاب از زیستن به نحوى كه خط الهى آن را معین كرده است، باز مى دارد. نخستین گامها در راه ما این است كه بر این جامعه واپسگرا و ارزشها و پندارهایش برترى جوئیم و بر ارزشها و هدفهاى خود، چه كم و چه زیاد، جرح و تعدیل وارد نكنیم تا در نیمه راه، با این جامعه به سازش نرسیم. نه! هرگز! ما و این جامعه بر سر دوراهى قرار داریم و اگر یك قدم با آن همگام شویم تمامى اصول خود را از دست خواهیم داد و همه گمراه خواهیم شد.»(7)
در بخش دیگر از پیكره «امت» در نزد مسلمانان شیعه، تشكیلات ـ از صدها سال پیش ـ به صورت یك عرف اجتماعى استوار در آمده است. اما این تشكیلات برندگى و قاطعیت سیاسیش را از دست داده بود. این امر معلول علل متعددى است كه مسئله چگونگى برخورد با ساختار طاغوت را تحت الشعاع قرار داده بود بطوریكه به جاى مقابله با نظام طاغوتى، در اغلب اوقات به امید «انتظار» به واقعیت موجود تن در داده بود. در چنین شرایطى، امام خمینى با حضور در صحنه و با تحرك سیاسى پویا، هدف از برپایى یك نظام اجتماعى نوین را بیان نمود: ... هدف برقرارى یك نظام اسلامى و حكومت كردن بر اساس آنچه كه خداوند نازل كرده است و بركنارى زمامداران غاصب استبدادگر، از دستگاه حكومت...
---------------------------------------------------------------
1) شایان توجه آنكه قیام زید مورد حمایت و پشتیبانى ابوحنیفه قرار گرفته است. ابوحنیفه خروج زید را (مشابه با خروج جد بزرگوارش رسول خدا(ص) در بدر) دانسته است.
2) راشد الغنوشى (رهبران حركت اسلامى) مجله المنتقى شماره 10، 11 ص 18.
3) معالم فى الطریق ص 67.
4) همان منبع ص 71.
5) همان منبع
6) همان منبع ص 165
7) همان منبع ص 22