نویسنده : دکتر فتحی شقاقی
مترجم استاد سید هادی خسروشاهی
از زمان فروپاشی آخرین نظام سیاسی دولتهای اسلامی ـ دولت خلافت عثمانی ـ بدست مصطفی كمال آتاترك، در سال 1924، سرزمینهای اسلامی امواج متوالی وگوناگون شكستها و مصیبتها را از سر گذراند كه سرانجام تداوم حضور نفوذ و سلطه خشن غربی را موجب گردید. و شاید دولت نامشروع لائیك، كه تراوش یافته از طرحجدید امپریالیسم است، یكی از مهمترین ابزارهای غرب در این خصوص باشد. زیرا كهاز طریق آن، مسئله تجزیه ومنطقه گرایی، در برابر امت واحده ومیهن یكپارچه در طول سیزده قرن، تثبیت یافته است. سپس روشهای غربزدگی و آثار ویرانگر آن در برابر توحید و روش اسلام یعنی راه حق، راه صلح وعزت قد علم كرد. همچنین در سایه این روند، مهمترین و خطرناكترین هدف حمله غرب به اجرا در آمد، آنگاه كه « دولت عبری» درقلب جهان اسلام ایجاد شد.
پس از گذشت بیش از نیم قرن از فروپاشی خلافت وپیدایی دولتهای ملیگرا،انقلاب اسلامی در ایران به پیروزی رسید و یكی از مهمترین حلقههای زنجیره دولتناسیونالیستی كه امپریالیسم در ایران زمان شاه بنیان نهاده بود، از هم گسست و موازنه نیروها در منطقه آنچنان دچار دگرگونیهای شدید شد كه ناظران سیاسی هرگز انتظار آن را نداشتند. پرچمها وشعارهای اسلامی در آسمان منطقه به طور بیسابقهای برافراشتهشد و واپسین سال دهه هفتاد( 1979م) تمام منطقه را برسر دوراهی مهمی قرار داد: تودههای میهن اسلامی در حالت شور التهاب وسرمستی، انقلاب اسلامی را بدون حد ومرز تایید نمودند و نسبت به آن ابراز همدردی میكردند تا اینكه دهه هشتاد آغاز وبا آن،سالهای سنگین نیز آغاز شد و شور والتهاب كم رنگ گردید. سرمستی پرید و اندیشه وعقل وارد گود شد وخردگرائی مسلمانان به تلاش جهت ساماندهی گفتگوی بینتیجه باتبلیغات غربی وعربی پرداخت.
روژه گارودی اندیشمند فرانسوی مسلمان اعلام مینمود:" امام خمینی الگوی توسعه غرب را در قفس اتهام قرار داد. او به زندگی ایرانیان معنا بخشید آنهم درست در زمانیكه غرب وسرسپردگانش كه از این قیام وانقلاب گیج شده بودند، در چند محور جهت ضربه زدن به انقلاب حركت كردند. ابتدا كوشیدند مانع از رسیدن رهبران مذهبی به قدرت شوند... اقلیتهای قومی را بر انگیختند... از گروههای ایرانی ضد انقلاب و گروهكهای سلطنت طلب، ساواك و برخی سازمانهای لائیك پشتیبانی كردند، سپس به محاصره اقتصادی وسیاسی دست زدند ووقتی تمام این توطئهها شكست خورد، به صدام حسین دستور دادند تا جنگ را آغاز كند! وسرانجام میان اهل تسنن وتشیع، فتنه را برانگیختند تا موج انقلابی ـ جهادی را محاصره نمایند واز رسیدن تاثیر آن به مناطق سنینشین ـ خواه مناطق نفت خیز یا مناطق رودرو با اسرائیل ـ جلوگیری بعمل آورند. و بهمین دلیل اوج فتنه انگیزی در عربستان سعودی ومیهن اشغالی ( فلسطین) بود.
اگر تمام تلاشها به شكست انجامیده باشد، تلاش اخیر ـ فتنه انگیزی ـ به پارهایموفقیتها دست یافت، زیرا كه عمدتاً در خارج از سرزمین ایران انجام میگیرد وستونیبزرگ از وعاظ وآخوندهای درباری آن را رهبری میكنند كه به گفته بانوی مجاهد زینب غزالی، نظامهای طاغوتی آنان را در این توطئه صهیونیستی ـ كه تردیدی در ماهیت آننیست ـ به مزدوری گرفتهاند.1 امروز كه ما از چگونگی وضع نابسامان امت ـ كه فتنه آن را از پای در میآورد ـ به سوگ نشستهایم، در برابر این هیاهوی تاسف برانگیزی كه تر و خشك را می سوزاند، از چاره اندیشی علمی و واقع بینانه گریزی نداریم...البته ما حتی شنیدهایم كه بعضیها شیعه امامی اثنی عشری را یك مذهب اسلامی میدانند كه ازدیگرمذاهب اهل سنت تمایزی ندارد، ولی در مقابل، این را هم شنیدهایم كه بعضیهامیان شیعه امامی اثنی عشری وفرقه غلات،فرقی قائل نیستند و آنان را گروهی كفر و رز و زندیق! یا مجوس و زرتشتیان گناهكار میشمارند!.
در این بررسی سریع تلاش خواهیم كرد با نظرات ومواضع علمای اهل سنتورهبران حركتهای اسلامی معاصر آشنا شویم كه تاكید دارند امامیه اثنی عشری یكفرقه اسلامی است و پیروان آن در اصول اعتقادی با ما یكسان هستند و تنها در برخی مسائل اختلاف نظر دارند، مسائلی كه اختلاف نظر درباره آنها، كفر یا خروج از جرگهامت اسلامی تلقی نمیگردد!.
این بررسی، یك بحث تفصیلی درباره دیدگاهها و دلایل شرعی آنها نیست كه اینبحث دیگری را میطلبد، ولی ما تنها از میان بسیاری از نظرات ومواضع، پارهای را جهت دقت و یادآوری انتخاب خواهیم كرد. اصولا" اسلام دینی است كه به تامل، تفكر و خردگرائی دعوت میكند... به گفتگو و سازندگی فرامیخواند و مجتهد را حتی اگراشتباه كند، دارای اجر وپاداش میداند... كه اگر درست اجتهاد كرده باشد، دو پاداشمیگیرد. این امر در بنیانگذاری تمدنی عظیم سهیم بوده است، تمدنی كه الگویی بینظیربرای خلاقیت فكری تسامح بود، با اینحال امّت، دورههایی استثنایی از ترور فكری، نهتنها از سوی حكومت بر ضد جامعه، بلكه میان خود قشرهای جامعه رااز سرگذرانید...تروریسم فكری به همراه تنگ نظری وبستن تمام درهای گفتگو... این وضع همراه بادورههای انحطاط وشكست در تاریخ مان بود. زمانی كه تبعیت نا آگاهانه وتعصب منفورحاكم بود و مكتب های فكری كه رهبران و پیشوایان بزرگ بانی آن بودند، به احزابی تبدیل شدند كه گاهی با بكارگیری سلاح تكفیر و گاهی دیگر با فتنه انگیزی در محافلاجتماعی، هر یك از طریق تروریسم، دیگری را از صحنه بدر میكردند.
كتابهای حجت الاسلام ابوحامد غزالی همانند كتابهای شیخ الاسلام، ابن تیمیه، هردو مغزهای تاریخ اندیشه اسلامی ـ بدست علمای مسلمان به آتش كشیده شد. البته« غزالی» اشعری است وبه سوی تصوف میگراید ولی « ابن تیمیه» به سوی سلفی گری گرایش دارد، واین واكنش در قبال هر دو این تاكید را دارد كه تروریسم بر ضد طرفخاصی جهت داده نشده بود، بلكه بر ضد سازندگی! است. وقتی كتاب «احیاء علومالدین» را آتش می زدند، كتاب را بدعتی مخالف با سنت دانستند! در برهههایی دیگركار برخی شافعیان متعصب بدانجا رسید كه وقتی از یك شافعی پرسیدند: حكم غذایی كه یك قطره شراب در آن افتاده باشد چیست؟ او در پاسخ گفت: برای یك سگ یا یك حنفی؟ وآنگاه كه از یك حنفی متعصب پرسیدند: آیا برای یك حنفی جایز است كه بایك دختر شافعی ازدواج كند؟ پاسخ داد: جایز نیست، زیرا ایمان آن زن مورد تردید است! و دیگری گفت: با قیاس بر اهل كتاب، ازدواج با او جایز نیست! شیخ محمد غزالی در یكی از كتابهای خود نقل میكند كه وی روزگاری را دیده است كه وقتی وارد مسجد میشد چهار نماز جداگانه، طبق مذاهب چهارگانه برگزار میشد!... و بالاخره كار به آنجا كشید كه احادیث پیامبر(ص) وسیله تهمت زدنها یا دفاع از این و آن شد!
وقتی كه بعضی از حنفیها روایت جعل كردند: « در امتم مردی خواهد آمد بنام ابوحنیفه واو چراغ امت من است "! دیگران مدعی شدند كه مالك درباره ابوحنیفه گفتهاست:" او بدترین مولودی است كه در اسلام زاده شد و او اگر با شمشیر علیه این امت خارج میشد آسانتر و قابل تحمل تر بود"!
همچنین شافعیها از پیامبر خدا روایت كردند" عالم قریش تمام زمین را از علم لبریزمیسازد"، كه گویا مراد از آن، امام شافعی بود وحنفیها پاسخ دادند:" در امتم مردیخواهد بود بنام محمد بن ادریس كه ضرر آن برای امتم از ابلیس بیشتر است"!2 اگر بخواهیم مثالهای بیشتری بیاوریم متاسفانه كم نمیآوریم، حتی شیخ الاسلام ابن تیمیه كه امروز بعضی میكوشند از فتواهای او برای تكفیر واتهام دیگران به فسق وكفر،بهره برداری كنند، خود روزی به كفر متهم شد!3
حافظ ابن حجر در كتاب" الفتاوی الحدیثه" گفتار عجیبی درباره ابن تیمیه آورده ومیگوید:"ابن تیمیه بندهای است كه خدا او را ناكام، گمراه، كور وكر وخوار كرده است.امامان بدین امر تصریح كرده و تباهی كار و دروغ بودن گفتارش رابیان كردهاند وهر كس بخواهد بر این امر آگاهی یابد، سخنان امام مجتهد را كه امامت، بزرگواری و بلوغ رتبة اجتهادش مورد توافق است، یعنی ابو الحسن سبكی وفرزندش التاج وشیخ عز بن جماعه و مردم روزگارشان و دیگران ـ از شافعیها ومالكیهاـ مطالعه كند"!4 امام ذهبی نامهای برای ابن تیمیه فرستاده كه در بدگویی دست كمی از آنچه نقل شد، ندارد. دركتاب الدرالكافیه ابن حجر عسقلانی آمده است:" در دمشق جار زدند هر كس به عقیدهابن تیمیه معتقد باشد، خون ومال وی مباح است"!5 حتی در برخی كتابهائی كه تا چندی پیش در دانشگاه الازهر تدریس میشد، سخنان مشابهی موجود بود، ولی جناب شیخ عبدالمتعال صعیدی یكی از اساتید الازهر سخنان جالبی درباره اجتهاد واصلاحگری او آورده است. آیا امروزه آن تكفیرها، به ضرر ابن تیمیه است؟
روند تكفیر، مسئلهای به غایت خطرناك است وهر مسلمانی باید نسبت به آن محتاطباشد. مثلاً بعضیها سعی میكنند از فتواهای شیخ الاسلام بر ضد " رافضی ها"! بهمنظور متهم كردن شیعه امامیه اثنی عشری، به كفر ودر نتیجه تكفیر! انقلاب اسلامی درایران، سوء استفاده كنند كه اصل نكته همین جاست!. ما در بررسی كوتاه خود،میخواهیم ببینیم كه آیا امامیه اثنی عشری تحت پوشش" عنوان رافضیها!" قرارمیگیرند؟ كه شیخ الاسلام خود در كتابش آن را مردود میشمارد؟.
استاد انور الجندی در كتاب خود، میگوید:" رافضیها غیر از سنیها وشیعیانهستند". 6 استاد سعید افغانی در كتاب " العائشه والسیاسه" از محب الدین خطیب نقلمیكند كه میگوید:"اجمالا" كتاب «عائشه والسیاسه» از بهترین كتابهایی است كه دردوران ما تالیف شده است" وافغانی در چاپ دوم كتاب خود، تصریح میكند:" وبرخی ازعلماء وقتی میگویند « رافضیها»، منظورشان غلات فتنه انگیز است، نه شیعیان، بلكه آن گروهی كه وارد اسلام شدند تا آنرا تضعیف ودین مردم را تباه سازند..."7
استاد فهمی هویدی نویسنده كتاب « القرآن والسلطان » در مقالهای درباره یكی ازمشایخ مینویسد:" خطرناكترین گفتار وی ـ غفر الله له ـ این بود كه شیعیان را در ردیفرافضیها وباطنیها بشمار آورد وطبقه بندی كرد"!8
سخن آخر را از خود ابن تیمّیه در كتاب" منهاج السنه النبویه" نقل كنیم كه میگوید:" پیدایش رفض را در بدترین فرقهها چون: نصیریه، باطنیه وملحدان طریقتها مییابید."9
وی هرگز نامی از شیعه امامیه اثنی عشری نمیبرد، آیا از این روشنتر مدركی وجوددارد؟
شیخ محمد ابو زهره در كتاب خود بنام"ابن تیمیه"، به بررسی برخی از فرقههایشیعی در عصر ابن تیمیه ـ چون اثنی عشریه وزندیه ـ میپردازد، بیآنكه به هیچگونه موضع منفی ابن تیمیه در قبال آن دو اشارهای بنماید، ولی وی به هنگام ذكر اسماعیلیه میگوید:" این همان فرقهای است كه ابن تیمیه بر ضد برخی از وابستگان به آن موضعگیریهایی كرده است. وی با قلم، زبان و شمشیرش با آنان جنگید."10 ابوزهره به دلیل موضعگیری ابن تیمیه، به تفصیل به بررسی این فرقه میپردازد.11
ابن تیمیه خود در كتاب « منهاج السنه النبویه» در توضیح وتضعیف نظر یكی ازفتنهانگیزان درباره شیعه، میگوید: " باید روشن شود كه در نوع شیعه از گفتارها و كردارهای ناپسند وجود ندارد ـ هر چند، چندین برابر آنچه گفته شد، باشد ـ ولی اینهاامامیه اثنی عشری ودر زیدیه نیست، بلكه بسیاری از این خصوصیات در فرقه غلات ودر میان مردم عوام آنان دیده شده است.12
وی باز در كتاب خود میگوید: "آن كس كه قائل به این باشد كه مسئله امامتمهمترین مطلب در احكام دین و شریفترین مسائل مسلمانان است، به اتفاق نظرمسلمانان سنی وشیعی، دروغگو است، بلكه این كفر است، زیرا ایمان به خدا وپیامبر، ازمسئله امامت مهمتر است واین امر در دین اسلام، بخوبی روشن است». 13 بنابراینمسلمانان از نظر خود ابن تیمیه، به دو گروه شیعه وسنی، تقسیم میشوند كه در دیدگاه هردو، مهمترین اصل واساسی ترین مسئله در اسلام، نخست ایمان به خدا وسپس مسئله پیامبری است.
از ابن تیمیه كه بگذریم به یك عالم اصولی بزرگی میرسیم كه چند قرن پیش از اومیزیست، او ابو منصور عبدالقاهر بغدادی است. نویسنده، كتاب " الفرق بین الفرق" بهرغم اینكه امام فخرالدین رازی از امامان بزرگ اهل سنت است، میگوید: " كتاب الملل والنحل شهرستانی كتابی است كه مكاتب اهل علم را به تشخیص وانتخاب خودمیآورد، ولی معتبر نیست، زیرا وی مذاهب اسلامی را از كتاب "الفرق بین الفرق" تالیف استاد ابو منصور بغدادی آورده است، واین استاد نسبت به مخالفان بسیار متعصب بود و مذاهب آنان را به طور صحیح نقل نمیكرد، وچون شهرستانی عقاید فرقههای اسلامی را از آن كتاب نقل كرده، به همین دلیل در نقل این مذاهب اختلال پیش آمده است 14".
اما علیرغم این موضعگیری امام رازی، بیائید نظر نویسنده "الفرق بین الفرق" را درباره شیعه امامیه بشنویم. وی میگوید: " زیدیه، امامیه وغلات بصورت فرقههایی پراكنده شدند، هر فرقه دیگری را به كفر متهم مینمود وتمام فرقههای غلات، از فرقههای اسلام خارجاند، اما فرقههای زیدیه و امامیه، جزو فرقههای امت به شمارمیآیند".15
در دوران معاصر جماعت " تقریب بین مذاهب اسلامی" كه با شركت امام شهیدحسن البنا، شیخ الازهر ومرجع اعلای افتاء، امام اكبر عبدالمجید وامام مصطفیعبدالرزاق وشیخ محمود شلتوت تشكیل گردید، استاد سالم بهنساوی ـ یكی ازاندیشمندان اخوان المسلمین ـ در كتاب خود درباره آن میگوید: "از زمان تاسیس جماعت تقریب بین مذاهب اسلامی كه امام حسن البناء وامام ـ محمد تقی ـ قمی در آن سهیم بودند، همكاری میان اخوان المسلمین و شیعیان برقرار است واین امر به دیدارشهید نواب صفوی از قاهره در سال 1954 م انجامید"16 وی باز در همان صفحه ازكتاب خود مینویسد: «.. واین جای شگفتی ندارد، زیرا خط مشی هر دو گروه، به اینهمكاری میانجامد."
استاد عمر تلمسانی مرشد كل اخوان در كتاب: « الموهوب ـ حسن البنا» مینویسد:"دلسوزی حسن البنا برای اتحاد مسلمانان تا آن حد بود كه وی قصد برگزاری كنفرانسیرا داشت كه رهبران همة مذاهب اسلامی را گردهم آورد، شاید از این رهگذر خداوندآنان را به راهی هدایت كند كه مانع از اتهام یكدیگر به كفر شود، بویژه آنكه قرآن ما، دینما، پیامبر ما (ص) و خدای همة ما یكی است. وی بدین منظور از حضرت شیخ محمد تقی قمی یكی از بزرگان علما و رهبران تشیع، به مدتی نه چندان كوتاه، پذیرایی كرد".17
چنانكه معروف است امام البنا با آیت الله كاشانی نیز به هنگام حجّ ـ1948 م ـ دیداركرد و تفاهمی میان آن دو پدید آمد. یكی از شخصیتهای امروز اخوان المسلمین وازشاگردان امام شهید، به نام استاد عبدالمتعال جبری در كتاب خود "لماذا اغتیل حسنالبنا" چرا حسن البنا ترور شد ـ به نقل از " روبیر جاكسون" درباره اهمیت این دیدارمیگوید:" اگر عمر این مرد ـ حسن البنا ـ طولانی میشد، كارهای بسیاری برایسرزمینهای اسلامی انجام میگرفت، بویژه اگر حسن البنا وآیت الله كاشانی موفق میشدند كه اختلاف میان شیعه وسنی را از میان بردارند، این دو در سال 1948م در مراسم حج با هم دیدار كردند و ظاهرا به تفاهم دست یافته و به نقطة توافق اصلی رسیدند، اما حسن البنا زود هنگام ترور شد."18 استاد جبری سپس توضیح میدهد:" روبیر راست میگوید و با آن درك سیاسی، نتیجة تلاشهای امام در تقریب میان مذاهباسلامی را دریافته است، ولی اگر وی از نزدیك از نقش بزرگ امام در این زمینه ـ كه دراینجا فرصت بحث آن نیست ـ آگاه میشد، چه میگفت؟".19
استاد عمر تلمسانی در كتاب خاطرات خود كه اخیرا چاپ شده است، مینویسد: "تاآنجا كه من به یاد دارم، آقای قمی ـ كه شیعی مذهب است ـ در دهه، چهل میهمان اخوان در دفتر مركزی بود، در آن زمان امام شهید مجدانه در جهت تقریب بین مذاهب اسلامی تلاش میكرد، تا دشمنان اسلام از پراكندگی بین مذاهب در راستای نفوذ وتلاش برایتجزیه وحدت اسلامی، سوء استفاده نكنند. روزی از وی درباره میزان اختلاف میان اهلتسنن وتشیع سئوال كردیم، وی ما را از ورود در چنین مسائل پیچیدهای نهی كرد، وگفت: سزاوار نیست كه مسلمانان خود را با این مسائل سرگرم سازند، در حالیكه آنهاخود در حال جدایی هستند ودشمنان اسلام میكوشند آتش آن را شعله ور كنند! بهایشان گفتیم: ما به دلیل تعصب یا برای گسترش فاصلة اختلاف میان مسلمانان، ازموضوع سئوال نمیكنیم، بلكه برای آگاهی بیشتر میپرسیم، البته آنچه كه بین اهل تسنن وتشیع است، در تالیفات بیشماری آمده است وما وقت زیادی نداریم كه بتوانیم در آن منابع تحقیق كنیم. امام شهید ( رضوان الله علیه) گفت: بدانید كه اهل تسنن وتشیع جملگی مسلمانند و كملة لااله الا الله ومحمد رسول الله آنان را گردهم میآورد واین اصلاعتقاد است كه سنیها و شیعیان در آن یكسانند وتوافق دارند، واختلاف در مواردی است كه تقریب میان آنها، امكان پذیر است."20
پس در واقع ما در جمعبندی خود به این نتیجه میرسیم كه موضع امام شهید حسنالبنا، این چنین بوده است:
1ـ هر فرد سنی وشیعه، باید یكدیگر را برادر مسلمان خود بداند.
2ـ تفاهم و وحدت بین آنان ورفع اختلافات، كاملا مقدور وممكن است و این وظیفه حركتهای اسلامی بیدار وآگاه معاصر است كه در تحقق آن بكوشند.
3ـ خود امام شهید در این راستا، به كوشش وسیعی دست زد و چگونگی این موضوع را، " دكتر اسحق موسی الحسینی" در كتاب خود، نقل كرده است.21
پیش از آنكه یكبار دیگر به مسئلة « جماعة التقریب» بپردازیم، بد نیست اشاره كنم كه رهبر یا "مراقب عام" اخوان المسلمین در " یمن"، یك شیعه زیدی است به نام استادعبدالمجید زندانی كه چندی قبل، در سال 1958 ـ برای ایراد سخنرانی درباره اعجازقرآن، به قاهره دعوت شد وسخنرانیهای پرارزشی را ایراد نمود. البته علاوه بر وی، بسیاری از اعضای سازمان اخوان المسلمین در یمن شمالی، از اهل تشیع هستند.22
در مورد جماعت تقریب، امام شیخ محمود شلتوت میگوید: « به عنوان یك روش صحیح، به اندیشه تقریب ایمان آوردم واز روز اول در آن جماعت شركت جستم». وسپس به گفتار خود چنین ادامه میدهد: «اینك الازهر بر اساس اعتقاد به این اصل عمل میكند، اصل تقریب میان دارندگان مذاهب گوناگون و مقرر میدارد كه فقه مذاهباسلامی چه سنی وچه شیعی، بر اساس دلیل وبرهان وبه دور از تعصب به فلان و بهمان، مورد مطالعه قرار گیرد».23
شیخ محمد غزالی در توضیح فتوای سلتوت ( درباره جواز تقلید از مذهب شیعه درمسائل فقهی مانند مذاهب اربعه) در كتاب "دفاع عن العقیده ..." مینویسد: « یكی ازمردم عوام نزد من آمد وبا حالتی بر افروخته گفت: چگونه شیخ الازهر فتوای خود راصادر كرد كه شیعه یكی مذهب اسلامی مانند سایر مذاهب شناخته شده است؟ به وی گفتم :برادر ! من آنان را میشناسم و دیدهام كه نماز میگزارند وروزه میگیرند همانطوری كه ما نماز میگزاریم و روزه میگیریم! وی با شگفتی گفت: چه طور ممكن است؟ به ویگفتم: بلی! آنان مانند ما قرآن را میخوانند وپیامبر را بزرگ میدارند وبه حج بیت الله الحرام میروند...! گفت: به من گفتهاند كه آنان قرآن دیگری دارند، وبه كعبه میروند تا آن را تحقیر كنند! با نگاهی از سر دلسوزی به وی گفتم: شما معذورید! بعضی از ما شایعاتی درباره بعضی دیگر رواج میدهد تا شخصیت او را تخریب واز جایگاه او بكاهدیعنی ما هم درست همان كاری را میكنیم كه روسها با آمریكاییها و آمریكاییها با روسها، گویی ما ملتهایی دشمن یكدیگر هستیم نه یك امت واحده » وی سپس میگوید: بر ما ـ پرچمداران اسلام ـ است كه اوضاع را تصحیح و توهمات را از بین ببریم وگمان میكنم فتوای استاد شیخ محمد شلتوت گامی بزرگ در این راه است كه میتواند از سرگیری تلاشهای افراد با اخلاص از همه رهبران واهل علم باشد كه پیش بینی خاور شناسان رامبنی بر اینكه « كینهها پیش از آنكه صفهای امت زیر یك پرچم گرد آید، آن را در كام خود فروخواهد برد» نقش برآب میسازد... به نظر من این فتوا آغاز راه و شروع كار است».24