- درباره زندگی و مبارزات آیت الله سید ابوالقاسم کاشانی، بخش دوم
- کلبه شروق
- سیدهادی خسروشاهی
- فارسی
- چاپ شده
- 12000 12000
- 1-69-7255-964-978
- چاپ قم / نوبت اول
- پاییز 96
- 1000
درباره زندگی و مبارزات آیت الله سید ابوالقاسم کاشانی، بخش دوم
فهرست مطالب
مقدمه اول: آیتالله کاشانی و حادثه 28 مرداد
مقدمه دوم: ویژهنامه آیتالله کاشانی..
آیت الله کاشانی در پیشگاه قضاوت تاریخ.
مقدمه
تولد و مقام علمی
اندیشه آیتالله کاشانی
رحلت آیتالله کاشانی
قضاوت تاریخ
خاطراتی از آیتالله کاشانی..
نقش آیتالله کاشانی در انقلاب عراق.
نگاهی به اسناد سرّی انگلیسدر مورد:آیتالله کاشانی..
لبنان، انقلاب فلسطین و اخوانالمسلمین
1- آیتالله کاشانی و اخوانالمسلمین از دیدگاه سفرای انگلیس
2- اسنادی دربارة لبنان
مسأله مسلمانان و مسیحیان لبنان و داستان «کامیل شمعون»
3ـ مفتی فلسطین یک توطئه گر
4ـ اخوانالمسلمین مصر
هشدار به موقع سفیر انگلیس در مورد اخوانالمسلمین مصر و اقدام شاه فاروق
امام خمینی و آیتالله کاشانی..
بیانات امام دربارة آیتالله کاشانی
و تاریخ را تحریف نکنید
نقش آیتالله کاشانی، دکتر مصدق و فداییان اسلام در نهضت ملّی
نامة شهید سید قطب تقدیم به آیتالله کاشانی
یادداشتی دربارة نامه «احمد حسین» به آیتالله کاشانی
آیتالله کاشانی؛ پیامآور وحدت و بیداری.
هدف آیتالله کاشانی
کنگرة وحدت و پیام بیدارباش
بازتاب جهانی بیانیه
خاطرهای تلخ
پیوستها
درباره پیوستها
پیوست 1: درخواست الأزهر از آیتالله کاشانی..
نطق ضد اسرائیلی حسین مکی
زمینهچینی برای قطع رابطه
عدم شناسایییا مشکلات مالی
پیوست 2: مواضع آیتالله کاشانی در برابر آمریکا
مبارزات آیتالله کاشانی با آمریکا در دهه ۳۰
هشدار آیتالله کاشانی به مصدق
مبارزات ضد آمریکایی آیتالله کاشانی در جریان کنسرسیوم
موضعگیری آیتالله کاشانی در برابر پیمان بغداد
گزارش سفیر آمریکا از مواضع ضد آمریکایی آیتالله کاشانی
پیوست 3: نامه سرگشاده احمد حسین، رئیس حزب چپ «مصر الفتاة»،به آیتالله کاشانی و مصدقنامه سرگشاده دکتر سعید رمضان به آیتالله کاشانی..
نهضت الهی درخشان برای ایران.
پیوست 5: ایران بر روی کوه آتشفشان!
1ـ رهبر حرکت، در تهران
2ـ فدائیان اسلام
3ـ انگلیسیهای سگ، بیرون بروند
4 ـ گله آیتالله از «اخبارالیوم»
5 ـ مهمترین شخصیت پس از هیتلر!
پیوست 6: آیتالله کاشانیو توطئه کشف حجاب..
پیوست 7: حزب توده و آیتالله کاشانی..
پیوست 8: آیتالله کاشانی و ملیگرایان!
از شیخ فضلالله نوری تا سید ابوالقاسم کاشانی
کاشانی، مزدور دربار
ظهور خر دجال در پامنار
بیانه سید کاشی جاسوس و آیتالله قلابی ساکن در پامنار
عضویت در جامع آدمیت
ـ لژ فراماسونری وطنی! ـ
پاسخ دکتر مصدق به نامه ایرج افشار
نتیجه همکاری... و اختلاف
فهرست اعلام، کتب، اماکن.
فهرست اعلام
فهرست اماکن
فهرست کتب
مقدمه اول
آیتالله کاشانی و حادثه 28 مرداد
آمریکاییها میخواستند به آیتالله بروجردی پول بدهند!
موضع حزب توده... داوریهای منصفانه
در پنجشنبه اول تیرماه 1396، گزارشهای مشروح اداره روابط خارجی وزارت امور خارجه آمریکا که زیر نظر «جیمز سی کوک» و «آدام هوارد» تدوین شده است، در بالغ بر هزار صفحه منتشر گردید که دربرگیرنده 375 قطعه گزارش مرتبط با حوادث سالهای 1951 تا 1954 میلادی است که شامل وقایع 28 مرداد 1332 نیز میگردد.
انتشار این گزارشها تحت عنوان: «اسناد»؟ از طرف دولت آمریکا، پس از تعلل و خودداری طی سالیانی دراز، و با حذف بسیاری از گزارشهایی که گویا به «صلاح»! نبوده است، بیتردید تلاشی برای چند قطبی شدن جامعه ایرانی و یا حتی برپایی نوعی آشوب سیاسی در داخل کشور بود و متأسفانه آمریکاییها، با واکنشها و اقدامات نابخردانه بعضی از مدعیان «اصلاحطلبی»! به هدف خود نزدیک شدند، به ویژه که این دوستان، حتی قبل از مطالعه و بررسی مطالب درج شده در یک کتاب حدود هزار صفحهای، به آغاز حملات بیشرمانه بر ضد آیتالله کاشانی پرداخته و حتی خواستار حذف نام آیتالله کاشانی از یک خیابان و حذف نام شهید شیخ فضلالله نوری، از خیابانی دیگر شدند!
البته همزمان یک فیلم دو دقیقهای ساخته «سیا» هم در شبکههای مجازی این دوستان پخش شد که گویا آیتالله کاشانی، تیمسار! زاهدی، دکتر بقایی و حسین مکی در حال بازدید از منزل تخریب شده دکتر مصدق در روز 28 مرداد بودهاند! در حالی که این فیلم به اصطلاح نادر! که توسط سازمان «سیا» منتشر گشته و توسط دوستان ما در ایران تکثیر و پخش شده، از اساس مجعول و ساختگی و نوعی «فتوشاپ» است و دلیل روشن آن اینست که اولاً آیتالله کاشانی در روز 28 مرداد در منزل داماد خود، مرحوم گرامی، در «دزاشیب» ـ اطراف تهران ـ بوده و ثانیاً دکتر بقایی هم در زندان آقای دکتر مصدق، در بازداشت به سر میبرد و تیمسار! زاهدی هم هنوز از مخفیگاه خود بیرون نیامده بود که به گشت و گذار در شهر تهران بپردازد...
در یکی از این گزارشهای آمریکاییها ادعا شده که گویا آیتالله کاشانی با حزب توده همکاری داشته و حزب چون خود توانایی کودتا بر ضد دولت را نداشته، آیتالله کاشانی را تقویت میکرده تا وی به قدرت برسد. و در همین گزارش، آیتالله کاشانی یک «رهبر اسلامی بلندپرواز» خوانده شده که مواضع سرسختانهای در موضوع نفت دارد: «... سرسختی شدید کاشانی در مورد نفت و درخواستهای غیر سازشکارانه او برای پایان یافتن همه مداخلات خارجی در ایران، آزادی عمل مصدق را به شدت محدود میکند... حزب توده هم از کاشانی حمایت میکند؛ چون بر این باور است که اگر کاشانی به نخست وزیری برسد، شانس حزب توده برای تسلط به کشور بیشتر خواهد شد»!
در بخش دیگری از همین گزارش آمده است: «اگر کاشانی به قدرت برسد، نتیجه نهایی آن در ایران در قیاس با وضع فعلی، یک وضعیت بدتر برای منافع غرب خواهد بود و او در موضوع نفت سرسختتر خواهد شد و در برابر نفوذ غربیها، مقاومت بیشتری خواهد داشت...»
تحلیل این گزارش: همکاری کاشانی با حزب توده، آن هم برای احراز پست «نخست وزیری»! با توجه به موقعیت بالای اجتماعی آیتالله کاشانی و موضع کاملاً منفی ایشان نسبت به حزب توده، میتواند اصالت و صحت محتوای این گزارش و دیگر گزارشها را هم نشان دهد.
به مناسبت، بد نیست اشارهای هم به موضع حزب توده نسبت به آیتالله کاشانی داشته باشیم. آقای دکتر نورالدین کیانوری، دبیر کل حزب توده ایران، موضعگیری حزب را در رابطه با آیتالله کاشانی و دولت دکتر مصدق چنین توضیح میدهد:
«... مطبوعات ما در سالهای 29 تا 31، آیتالله کاشانی و مصدق را به بدترین شکل مورد حمله قرار میداد و عمال و جاسوسان آمریکا معرفی میکرد و تنها در سال 31، واقعیتهای جهانی، ما را وادار کرد موضع خود را تغییر بدهیم و از سیاست دکتر مصدق دفاع بکنیم ولی مبارزه علیه آیتالله کاشانی را ادامه دادیم و در آن گروهی قرار گرفتیم که کوشش میکردند روحانیت را از صحنه مبارزه بیرون و منزوی کنند تا در نتیجه مردم از مبارزه کنار بکشند...»[1]
بدینترتیب نوع دفاع حزب توده از آیتالله کاشانی کاملاً روشن میگردد.
***
در بعضی از گزارشهای نقل شده در این کتاب آمریکایی اشاره شده است که آیتالله کاشانی خواهان سرنگونی دولت بوده و با «کودتا» موافق بوده است... و باز در جای دیگری ادعا میشود که «خود آیتالله کاشانی و یا بعضی از نزدیکان ایشان خواستار کمک مالی شدهاند»؟!
بدین ترتیب دامنه اتهامات گزارشهای خناسان آمریکایی، توسعه مییابد و دولت آمریکا هم با نشر آنها، به هدف خود که چند قطبی شدن مردم ایران است، نزدیکتر میشود.
در این راستا، ناگهان شخصی به نام عبدالله رمضانزاده ـ به اصطلاح سخنگوی دولت اصلاحات ـ مینویسد: «اکنون که اسناد! همراهی کاشانی با کودتای آمریکا افشا شده نام خیابان آیتالله کاشانی را تغییر دهید»! و از آن سوی دنیا هم آقای عباس میلانی، مؤلف دو کتاب: «نگاهی به شاه» و «معمای هویدا»، با گرایشی ستایشگرانه به رژیم پهلوی، در اقدامی مشابه مینویسد: «چرا با تغییر نام بزرگراه شیخ فضلالله نمیآغازید که دشمن قسمخورده مشروطه و دمکراسی بود»!
بیاطلاعی هر دو مدعی از حقایق تاریخ دوران مشروطیت تا نهضت ملی شدن صنعت نفت و چگونگی نقش شیخ فضلالله نوری و آیتالله کاشانی در به ثمر رسیدن حرکتهای آزادیخواهانه و استقلالطلبانه مردم ایران، در هر دو مورد از این «داوری»ها، کاملاً روشن میگردد.
اسکندر صادقی بروجردی، محقق فوق دکترای آکادمی بریتانیا در دانشگاه آکسفورد، در ضمن تحلیلی درباره بازنشر مدارک از طبقهبندی خارج شده آمریکا، درباره علت پیدایش دیدگاه منفی بعضی از ایرانیان نسبت به روحانیت، منصفانه مینویسد:
«... اینها در روایتشان از مرداد 32 سعی داشتهاند که نقش روحانیت را در مقام مقایسه با تمام بازیگران دیگر بالا ببرند. این را میتوان به عنوان واکنش آنها در سایه باورهای ضد مذهبیشان، پس از انقلاب 1357 و تأسیس جمهوری اسلامی ایران بهتر درک کرد. کینه و دشمنی درمان نشدهشان نسبت به رژیم حاکم در ایران به ریشههای فراتاریخی روحانیت شیعه برمیگردد. برای اینها، روحانیت یک مجموعه همگون است که بدون استثنا بر ضد آرزوهای دمکراتیک مردمی ایرانیان عمل میکند. آنها ترجیح میدهند عوامل مؤثر در شکلگیری نظرات و مواضع روحانیت در مقاطع مختلف بحرانی تاریخ ایران در قرن بیستم را نادیده بگیرند.»[2]
البته ما در این یادداشت کوتاه، قصد ورود به این مسائل را نداریم ولی آنچه که مهم و ضروری است که در اینجا به آن اشاره کنیم اینست که قضاوت در محتوای گزارشهای منتشر شده در کتاب هزار صفحهای وزارت خارجه آمریکا، بدون بررسی دقیق و تحلیل منصفانه و مقایسه آنها با شواهد و اسناد موجود در ایران، معقول و منطقی نیست.بگذارید متن کامل این گزارشها ترجمه و منتشر گردد تا پس از بررسی آنها، به داوری بنشینیم.
در اینجا برای نمونه میتوانیم به ادعای مطالبه پول! توسط نزدیکان آیتالله کاشانی اشاره کنیم که این نوع اتهامات در دوران ما هم نمونههای روشن و مشابهی دارد:
1ـ سرهنگ عبدالناصر مبلغ 150 هزار دلار به آیتالله خمینی فرستاد![3]
2ـ سرهنگ معمر قذافی مبلغ پنجاه هزار دلار، توسط فرزند آیتالله منتظری، به آیتالله خمینی کمک کرد![4]
3ـ آمریکا، مبلغ صد و پنجاه میلیون دلار توسط آقایان: بنیصدر، دکتر یزدی و قطبزاده برای پیروزی انقلاب هزینه کرد![5]
البته این ادعاها، هیچکدام همراه با سند و مدرک نیست که بیتردید اگر صحت داشت، اسناد حوالهها و پرداختها و نام بانکها و شماره چکها و یا اسامی افراد حامل پولهای نقد!، هزاران بار از طرف مدعیان منتشر شده بود...
***
برای تکمیل این نکته، شاهدی از غیب رسید. جناب آقای مجید تفرشی، پژوهشگر تاریخ معاصر و سندشناس معروف که از معدود محققان ایرانی در این زمینه است و سالیان درازیست که به طور علمی ـ آکادمیک با اسناد، به ویژه سندهای تازهیاب در غرب، سر و کار دارد و در مورد این گزارشها و سندها! هم بلافاصله پس از انتشار به تحقیق و مطالعه پرداخته و تحلیل منطقی خود را دارد که در مصاحبه مشروحی، آن را در دو صفحه کامل از روزنامه «اعتماد» ارائه نموده است...
ما از مجموع آن گفتگوی تاریخی ارزشمند و مبسوط، فقط به نکته مربوط به افسانه پول گرفتن آیتالله کاشانی که پس از گفتگوی شخص ایشان با «گازیوروفسکی»، ناشر اصلی این کذب و جعل تاریخی!، در مقاله خود برای اولین بار مطرح میشود، اشاره میکنیم و سپس افسانه موهوم بعضی از سیاستمداران نادان آمریکایی درباره پیشنهاد دادن پول به آیتالله بروجردی و ایجاد شغل!! برای ایشان را، نقل میکنیم تا عمق حماقت و بلاهت و دوری این گزارشگران آمریکایی و هواداران ایرانی آنها از مسائل و حقایق تاریخی ایران، روشنتر گردد:
آقای مجید تفرشی در مصاحبه خود میگوید: «... یکی از معضلات عدم توجه دقیق به اسناد تاریخی این است که در ایران به این نوع منابع در جوّی به شدت سیاستزده توجه میشود. در چنین جوّی، سیاستمدارانی که خواسته یا ناخواسته حالت «خودمورخپنداری» دارند، وارد صحنه میشوند و مثل همه مسائل دیگر تاریخ و تاریخنویسی، اسناد تاریخی را ابزار و دستمایه فوتبال سیاسی داخلی و وسیله آبروریزی و آبروخری از این و آن قرار میدهند.
مثال جالبی در این زمینه هست که بهتر است به آن اشاره شود، در تمام این 1007 صفحهای که منتشر شده بیش از چهارصد بار نام آقای کاشانی آمده است، به این مضمون که کاشانی میخواهد دولت مصدق را ساقط کند و از آن ناامید است و میتوان از موقعیت او استفاده کرد. این تعبیر در مقطع شش ماه آخر عمر دولت دکتر مصدق درست است؛ زیرا به هر حال در ماههای پایانی منتهی به مرداد 1332، آیتالله کاشانی اپوزیسیون اصلی دولت مصدق بود وبا دولت مصدق به روندی سازشناپذیر رسیده بود. هر اپوزیسیونی قصد دارد که حکومت حاکم را کنار بزند و خودش به قدرت برسد اما در این اسناد مطلقاً نمیبینیم که جایی ثابت شود که کاشانی با آمریکاییها همکاری کرده و پول گرفته است. البته در حد «حدس» و «گمان» و «گفته میشود» همیشه در مورد همه جناحها مطرح بوده است.
من البته خودم در مواردی جزو منتقدین سیاست هر دو، هم آیتالله کاشانی و هم دکتر مصدق، هستم اما هیچ سند درستی ندیدهام که به این موضوع اشاره کند که کاشانی برای برکناری مصدق از خارجیها پول گرفته باشد. معمولاً مدعیان این ادعا صرفاً به مقاله ـ برخی به اشتباه میگویند کتاب ـ آقای مارک گازیوروفسکی، دوست عزیزم، که حدود 30 سال پیش نوشته شده، استناد میکنند. گازیوروفسکی در این مقاله مدعی میشود که سازمان CIA به آقای کاشانی پول فرستاده است. من در جریان همایش پنجاهمین سالگرد 28 مرداد، در سالن «سنت آنتونی» دانشگاه آکسفورد، در حضور حدود 300 نفر از محققان و تاریخپژوهان، از آقای گازیوروفسکی سؤال کردم ـ و بعد از آن هم چند بار دیگر این پرسش تکرار شد و آخرین بار نیز در تابستان گذشته در کنفرانس دو سالانه ایرانشناسی در وین از او پرسیدم ـ که شما به عنوان یک استاد محترم و برجسته، در مقالهتان میگویید: «سیا به کاشانی 10 هزار دلار پول داده است و من این را از یک افسر بازنشسته سیا که نمیتوانم اسمش را بگویم، شنیدهام و نمیتوانم منبعم را فاش کنم»، شما اگر این حرف را بدون ارائهسند مشخص و قابل ردیابی راجع به یک شخصیت آمریکایی گفته بودید، حتماً اعتبار و کارتان را از دست میدادید و به زندان میافتادید؛ زیرا بدون امکان اثبات، اتهام بزرگ خیانت به مملکت و پول گرفتن از یک سازمان جاسوسی خارجی را به آنفرد زدهاید ولی حالا مدعی میشوید که نمیتوانید منبع شفاهیرا بگویید.
من به ایشان گفتم هماکنون که 30 سال از آن زمان گذشته و شما نمیتوانی منبعت را بگویی، احتمالاً تا الان نیز آن منبع شفاهی شما مرده و استخوانش هم پوسیده است. اگر یک دانشجوی شما در مقالهای مدعی شود که مثلاً کوروش کبیر وجود نداشته و بعد بگوید منبعش را نمیتواند اعلام و فاش کند و شما باید بیمدرک و سند نظر مرا بپذیرید، شما به او چه میگویید؟!
بنابراین چنین ادعایی حدود سه دهه است در کشور ما مطرح میشود و خیلیها نیز به دلیل «مواضع سیاسیشان» به آن استناد میکنند و شادند، بدون اینکه به منبع آن اشاره و اصل موضوع از نظر علمی و حقوقی ثابت شود، یعنی هیچ گونه منبع و سند قابل ردیابی (traceable) راجع به آن وجود ندارد ولی یکی چون با آقای کاشانی مشکل دارد یا طرف دکتر مصدق است یا با وضع موجود سیاسی ایران مشکل دارد، به این نوشته استناد میکند. از نظر علمی و تخصصی و فنی این کار نادرست و غیرحرفهای است. البته هیچ بعید نیست که کسانی به نام کاشانی یا دیگر مخالفان مصدق، از مأموران و دلالان سیا پول گرفته باشند. چنان که البته در این اسناد هم آمده، امکان خرید مخالفان مطرح شده است ولی در عمل این مطالب در حد گمانهزنی و راهکار پیشنهادی باقی میماند و از اجرایی شدن آن اطلاعی در دست نیست و قابل استناد هم نخواهد بود.
وقتی از «اسناد» سخن میرود، دامنه و طیف متنوعی از گزارشها، نامهها، دستنوشتهها، بریده جراید و اسناد مالی مثل چک و سفته و... را در بر میگیرد. این اسنادی که الان منتشر شده چه چیزی را شامل میشود؟ وقتی صحبت از سند تاریخی به خصوص گزارشهای تاریخی میکنیم، با یک مجموعه یکدست و دارای ارزش واحد طرف نیستیم، بلکه با مجموعهای از گزارشهای مختلف شامل خلاصه وضعیت ایران، گزارش مذاکرات مجلس، خلاصه مندرجات مطبوعات، مشاهدات و ملاقاتهای مأمورین خارجی، گزارشهای درست و نادرست خبرچینها و مخبرین آشکار و پنهان داخلی دولتهای خارجی و مقداری نیز حدس و گمانهزنی و ارزیابی و تحلیل روبهرو هستیم. اینها هیچ کدام ارزش یکسانی ندارد، مثلاً اگر در یکی از این اسناد گفته شود که «باید برویم به شخصی پول بدهیم؛ زیرا ممکن است با ما همکاری کند» به این معنا نیست که آن فرد این کار را کرده است، یا اگر گفته شود «روسها به دولت مصدق پیشنهاد دادهاند که با حزب توده ائتلاف کند» بدان معنا نیست که مصدق با روسها ائتلاف کرده و کار تمام شده است.
برای نمونه، حدود 20 سال پیش گزارش تفصیلی مهمی از سازمان CIA درز کرد و منتشر شد که در ایران نیز تحت عنوان گزارش دونالد ویلبر چند بار ترجمه و منتشر شده است. ویلبر، افسر سیا بود که بعداً استاد دانشگاه شیکاگو شد و از ایرانشناسان سرشناس بود. خاطرات او هم منتشر شده که البته به فارسی ترجمه نشده است اما این گزارش که ارزیابی عملیات 28 مرداد است را نخست روزنامه نیویورک تایمز منتشر کرد.
در این گزارش، حرفهای بیارزش و بیپایهای هم وجود دارد، مثلاً در جایی میگوید: آمریکاییها پیشنهاد کردهاند که به آیتالله العظمی طباطبایی بروجردی پول و شغل مشاورت دولتی(!) داده شود تا ایشان طرفدار شاه گردد! آیتالله بروجردی در آن زمان تنها مرجع یگانه تاریخ تشیع بود که با پول و قدرت خارج از وصفی که در اختیار داشت، میتوانست شاه و سیا را با هم بخرد و بفروشد. این افسر سیا که هیچ آیتالله بروجردی را نمیشناسد، میگوید به ایشان پول بدهیم تا به دولت مشاوره بدهد!
در آن زمان، اگر دولت میخواست کاری بکند، چندین وزیر به قم میفرستاد تا آیتالله بروجردی اعتراض نکند و قبول کند و گاهی باز هم نمیتوانست ایشان را راضی کند. بنابراین در اسناد از این دست، مطالب نادرست و سست و غیرقابل استناد کم نیست و نباید کل تاریخ را به این اسناد منتسب کرد. باید توجه کرد که اسناد تاریخی، مرّ تاریخ نیستند، ولی منابع و ابزارهای مهمی برای تاریخنگاری هستند. همچنین برای مقابله با این دست اشتباهات در اسناد، نباید همه آنها و موارد بسیار زیاد مهم و مؤثر در تاریخنگاری معاصر ایران را نادیده گرفت. اسناد تاریخی به طور کلی باید با نگاه نقادانه و پژوهشمحور مورد بررسی و استفاده واقع شوند...»[6]
این یک داوری منصفانه و عادلانه، بدون موضعگیری جناحی و گرایش ویژه به این طرف یا آن جناح، میباشد که پس از بررسی اجمالی گزارشها و اسناد، آن را اعلام کرده است و ما امیدواریم که دیگر دوستان حقیقتجو و منصف و روشنضمیر هم در داوریهای خود از عدل و انصاف دور نشوند و با اتکا به اکاذیب و مطالب غیرمستند، حکمی صادر نکنند که در نتیجه موجب دو قطبی شدن شدید جامعه و دوری از هم خواهد شد.
البته نباید ناگفته بماند که در بین رهبران جبهه ملی و یاران نزدیک دکتر مصدق هم افراد منصف و معتدلی بودهاند که در داوریهای خود، تابع هوی و هوس نشده و جانب عدالت را پیشه کردهاند که از جمله آنها ـ علاوه بر مهندس کاظم حسیبی و دکتر علی شریعتمداری ـ مرحوم مهندس احمد زیرکزاده از رهبران «حزب ایران» و از یاران مصدق است که تا آخرین ساعات روز 28 مرداد هم در کنار وی بود.
مهندس زیرکزاده ضمن اشاره اجمالی به تاریخچه ملی شدن صنعت نفت و ذکر اطلاعات ویژهای درباره «نقش و نقشه دکتر مصدق در 28 مرداد» و «تبیین ضعفها و ظرفیتهای نهضت ملی»، در نفی و نقد نسبت «خیانت» دادن به یاران قبلی و شخصیتهایی چون آیتالله کاشانی مینویسد:
«... نسبت دادن خائن به وطن بودن بدون ارائه سندی محکم به دیگری، ظالمانه و حتی دور از انسانیت است... تا آنجا که من میدانم هیچکدام از این آقایان در صدد جمعآوری مال نبودهاند و آنچه که از آنها باقی ماند، ثروتی نیست که برای آن، کسی به وطن خود خیانت کند... آیتالله کاشانی تمام عمرش با نفوذ خارجی جنگیده است، حالا که به حرمت مقام روحانی خود، عزت ملی را افزوده است، چه علتی دارد که از خارجی دستور بگیرد؟...»[7]
***
و البته این فقط گزارشهای خناسان آمریکایی نیست که با سندسازی به میدان آمدهاند بلکه همکاران دیگری نیز دارند...
آخرین شاهکار این نوع سندسازیها، ادعای پوچ و مسخره بیبیسی خبیث انگلیس خبیث بود که چند ماه پیش، با اتکا به «سندی که هنوز به دست نیامده»! مدعی شد که امام خمینی توسط آیتالله حاج میرزا خلیل کمرهای، در دوره حصر ـ اقامت اجباری امام در تهران ـ به آمریکاییان پیام داده است که مخالف منافع آنها نیست!
باید بگوییم که: اولاً در زمان حصر، کسی اجازه ملاقات با امام را نداشت،ثانیاًآیتالله کمرهای چه ارتباطی با آمریکاییان میتوانست داشته باشد؟ و ثالثاًعملکرد قبلی و بعدی امام، یعنی قبل از پیروزی انقلاب و پس از آن تا پایان، به طور شفاف موضع ایشان و انقلاب را در قبال آمریکا ـ و منافع آن ـ کاملاً نشان داد و این امر خود کذب ادعا و مجعول بودن سندی را که هنوز «رونمایی» هم نشده است، نشان میدهد...
***
و اکنون هجمه ناجوانمردانه به آیتالله کاشانی توسط ملیگرایان قدیم و جدید، همکاران کریم پورشیرازی و غیره! و همقلمان: پرخاش، شورش، به سوی آینده، باختر امروز، چلنگر، شهباز و... سال 1332،در سال 1396 ما را واداشت که نمونههایی از اسناد و مقالات تاریخی و خاطرات مستند خود را در رابطه با زندگی و مبارزات آیتالله کاشانی، یکجا منتشر سازیم... این مقالات، از پنجاه و پنج سال پیش ـ از سال 1341ـ و پس از رحلت آیتالله کاشانی، به تدریج و به مناسبتهای مختلف توسط اینجانب تحریر و ترجمه و آماده گشته و در زمانهای مختلف، در جرائد و مجلات کشور منتشر شده است.
امید آنکه نشر این مباحث مستند، برای دفاع از حق و حقیقت و روشن ساختن حقایق تاریخ معاصر ایران، و نقش آیتالله کاشانی در آمادهسازی بستر مبارزه و بیدارگری جهان اسلام بر ضد سگهای انگلیسی ـ آمریکایی، برای جویندگان حقیقت و به دور از تعصب جاهلی و عصبیت قومی! و قبیلهای، مفید و راهگشا باشد.
والله من وراء القصد
سید هادی خسروشاهی
قم: 30 تیرماه 1396
مقدمه دوم
ویژهنامه آیتالله کاشانی
در اسفندماه سال قبل ـ 1372 ش ـ به مناسبت مرور 30 سال از رحلت آیتالله کاشانی، قصد داشتیم مقالهای مستند درباره نامه آیتالله کاشانی در 27 مرداد 32، به آقای دکتر مصدق بنویسیم و شک و تردیدهای دوستان ملیگرا و گاهی سلطنتجو! را که درباره صحت و اصالت آن نامه روا داشتهاند، مورد تحلیل و بررسی قرار دهیم... اما در عمل، و با جمع شدن انبوهی از مقالات و اسناد، به نظر رسید که «ویژهنامهای» منتشر سازیم... و این در قبال ظلم مضاعف «ملیّون» و سپس «شاهیّون» آن هم در اثر سکوت سی ساله اکثر «روحانیون»، یک «وظیفه» عینی بود.
تبلیغات زهرآگین ناجوانمردانه و تهمتهای رذیلانه ملیگراها، چپنماها و شاهپرستها از آغاز حرکت ملی شدن صنعت نفت تا بحران اختلافات، بر ضد مرحوم آیتالله کاشانی آنچنان تأثیر سوء از خود به یادگار گذاشته بود که نوشتن مقالهای درباره ایشان، هر نویسندهای را با تهمتهای بیشمار روبهرو میساخت.
ولی در زندگی چند روزه، تا آنجا که یاد داریم، به خاطر خوشآمد کسی قلم نزدهایم و به همین دلیل هم وقتی «اخوانالمسلمین سودان» توسط ژنرال جعفر نمیری قتل عام شدند و یا رهبری اخوانالمسلمین مصر، به ویژه سید قطب، توسط سرهنگ عبدالناصر به شهادت رسیدند، به دفاع از ستمدیدگان پرداختیم و این، حتی بعضی از دوستان را خوش نیامد! و ما را با خشم انقلابی؟! مورد حمله قرار دادند که گویا این قبیل «دفاعیات» نوعی دفاع از «رژیم» است!... چرا که سید قطب توسط «شاه» اعدام نشده بود، بلکه قاتل او طاغوت دیگری بود که به ظاهر با شاه اختلاف نظری داشته است؟!...
البته خشم انقلابی! دوستان، ما را از ادامه راه بازنداشت و همچنان به حقگویی و حقنویسی، در حدود امکانات و مقدورات، ادامه دادیم و در حدّ قدرت خود به دفاع از حقیقت پرداختیم...
از حوادث آن دوران، سی یا چهل سال میگذرد و در این مدت اسناد زیادی به دست آمده و متأسفانه اسناد بیشماری هم به تدریج مفقود شده و از بین رفته است... ولی جای تأسف است که علیرغم بازگویی حقایق توسط اسناد و افشای امور در اثر مرور زمان، گروهی از تاریخنویسان اجارهای ـ تکسّبی، در مورد رجال برجسته جهان اسلام ـ به ویژه از سید جمالالدین اسدآبادی به این طرف ـ چنان به «ترکتازی» پرداختهاند که «ترکان عثمانی» را روسفید ساختهاند و گویا آنها تصور میکنند که شاهدان آن دورانها، همه مردهاند و به همین تصور مثلاً در مورد آیتالله کاشانی آن چنان به یاوهسرایی پرداخته و به داوری نشستهاند که در تحلیل منطقی میبینیم: به دیوانگی ماند این داوری!...
البته اگر دوستانی میخواهند به دلیل خودکمبینیها و یا علل دیگر، همچنان آقای دکتر مصدق را «پیشوا»ی مادامالعمر خود بدانند، و حتی پس از «ممات»! هم او را بخواهند «حیات» بخشند، ما را با آنها حرفی نیست و آنها را هم حرجی نباید باشد، اما اگر در این راستا، بخواهند آیتالله کاشانی را «وجه المصالحه» قرار دهند و حتی با بیشرمی و رذالت تمام مانند آقای دکتر شمسالدین امیرعلایی در خاطرات خود، نسبت «خیانت» به آن رادمرد بزرگ ضد استعماری بدهند، این نه تنها قابل تحمل نخواهد بود، بلکه افشاگر این نکته نیز خواهد بود که این آقایان همچنان توطئه مشترک انگلیس، آمریکا و شوروی را در «ضرورت متهم و منزوی ساختن آیتالله کاشانی» ادامه میدهند...
در مقاله «نگاهی به اسناد سری وزارت خارجه انگلیس» میخوانیم که هم انگلستان و هم آمریکا، تنها راهی را که برای از صحنه خارج کردن آیتالله کاشانی یافتهاند، متهم و بیآبرو ساختن ایشان است و دوست سابق ما! رفیق! دکتر کیانوری، دبیر کل حزب توده ایران هم در مصاحبهای افشا میکند که «با اشاره شوروی» در مورد متهم ساختن آیتالله کاشانی و نیروهای ملی به علت «وابستگی» به شوروی، آن چنان تاختهاند که «لکۀ ننگش از تاریخ حزب شسته نخواهد شد»!... و این وابستگی به شوروی، رهبری حزب را وادار ساخته که مرتکب خیانت دیگری بشوند: «مبارزه علیه آیتالله کاشانی را ادامه دادیم و در آن گروهی قرار گرفتیم که کوشش میکردند روحانیت را از صحنه مبارزه بیرون و منزوی کنند...» برای این که به حقیقت ماجرا پی ببریم، گفتههای آقای کیانوری را عیناً نقل میکنیم تا چگونگی همکاری و همگامی عملی مزدوران وابسته به شرق و غرب در جریان ملی شدن صنعت نفت و مبارزه با آیتالله کاشانی، برای منزوی ساختن ایشان، روشن گردد.
دکتر کیانوری، به عنوان دبیر اول حزب توده، حزب را مبتلا به چهار نوع بیماری معرفی میکند که باعث شدند حزب در طول چهل سال، راهی را پیش بگیرد که «بیراهه بود و باطل و ناحق و نتیجهاش خیانت به ملت ایران»!
کیانوری سپس به شمردن نمونهها میپردازد و میگوید:
«... نمونه چهارمش مسأله مبارزه برای بیرون آوردن نفت جنوب از استیلای انگلیسیها است... مردم به حرکت درآمدند و این حرکت در درجه اول میتوان گفت تحت تأثیر روحانیت مبارز ایران به رهبری آیتالله کاشانی و سایر نیروهای ملی بود... در اینجا باز هم وابستگی، ما را به راه نادرستی انداخت که لکّه ننگش هیچ وقت از تاریخ حزب ما شسته نخواهد شد... وقتی شعار ملی کردن نفت در سراسر کشور مطرح شد، رهبری حزب با این استدلال که این شعار، شعار آمریکایی ـ انگلیسی است[8] با آن مخالفت نمود و چنین استدلال میکرد که کسانی این شعار را مطرح میکنند، یعنی نیروهای مذهبی تحت رهبری آیتالله کاشانی و نیروهای ملی تحت رهبری مصدق، اینها وابستگان آمریکا و مزدوران آمریکا هستند و لاطائلاتی از این نوع... با کمال تأسف این جریان خیانتآمیز، مدتی طولانی طول کشید...».
کیانوری باز در این زمینه، چنین توضیح میدهد:
«... ما با اشاره شورویها در کابینه قوام، که از دیرگاه به عنوان یک عامل سرشناس امپریالیستهای غربی شناخته شده بود، شرکت کردیم و مهر ضد امپریالیستی به آن زدیم که یک خیانت بزرگ بود... و چون ماهیت حزب ما تغییر پیدا نکرد، سیاست حزب ما هم نمیتوانست تغییر پیدا کند و بهترین نمونهاش این است که وقتی مبارزه ملت ایران برای ملی کردن نفت جنوب آغاز شد، مبارزه فوقالعاده درخشانی بود به رهبری بخشی از روحانیت مبارز به خصوص آیتالله کاشانی از یک طرف و دکتر مصدق که رهبری ملیّون را به عهده داشت. همکاری این دو جریان، یک جریان وسیع ضد امپریالیستی در ایران به وجود آورد، ولی به محض این که مسأله ملی کردن صنایع نفت در سراسر کشور مطرح شد، ما وابستگی و ماهیت خود را نشان دادیم و با آن مخالفت کردیم و گفتیم که این یک نقشه آمریکایی است... و مطبوعات ما در سالهای 29 تا 31، آیتالله کاشانی و مصدق را به بدترین شکل مورد حمله قرار میداد و عمال جاسوسان آمریکا معرفی میکرد و تنها در سال 31 است که در نزدیکیهای 30 تیر، شلاق واقعیتهای جهانی ما را وادار کرد موضع خود را تغییر بدهیم و از سیاست دکتر مصدق دفاع بکنیم و این باز در چارچوب وابستگی بود. و ما مبارزه علیه آیتالله کاشانی را ادامه دادیم و در آن گروهی قرار گرفتیم که کوشش میکردند روحانیت را از صحنه مبارزه بیرون و منزوی کنند و در نتیجه مردم از مبارزه کنار بکشند... در جریان کودتای 28 مرداد در عین حال که حزب از تمام جزئیات کودتا اطلاع داشت، میتوانست مصدق را مطلع سازد...»[9]
***
استمرار انتشار بعضی کتابها و مقالات توسط ملیگراها و ظلم علنی و رذیلانه بر این سید بزرگوار، آن هم با استناد به گزارش مثلاً یک روزنامهنویس آمریکایی یا مزدور شاهی، نشان میدهد که متأسفانه آیتالله کاشانی نه تنها در زمان حیات برای امپریالیسم خطرناک بوده، بلکه پس از رحلت هم حتی یاد و نام او همچنان دشمن را میترساند و میلرزاند! و به همین دلیل ما را وامیدارد که به نشر «ویژهنامه» بپردازیم...
البته نشر این ویژهنامه به آن معنا نیست که آیتالله کاشانی را مطلق بدانیم و یا ایشان را «معصوم» و دور از اشتباه بنامیم و حتی بر این باوریم که عمل بر مقتضای اجتهاد و تشخیص، هرگز خلعت عصمت بر کسی نمیپوشاند، ولی این نکته را اثبات میکند که این خطا یا اشتباه هرگز «عمدی» و یا خدای نکرده از روی «غرض نفسانی» نبوده است.
انکار حقایق و نادیده گرفتن زحمات و کوششها و تبعیدها و زندانیشدنهای آیتالله کاشانی یک بار در اوج قدرت تودهایها و هواداران دکتر مصدق... و یک بار هم اکنون، پس از پیروزی انقلاب اسلامی و به بهانه تاریخنگاری و خاطرهنویسی به شدت ادامه داشت و به شدت هم ادامه دارد ولی در مواردی، از اصل نسخه «خاطرات» منتشر شده هیچ خبری نیست و ناشران محترم، گویا خود را ملزم نمیدانند که برای اثبات اصالت و صحّت «خاطرات» منتشره، لااقل سطوری از دستخط مؤلف! و نویسنده! را بیاورند؟!...
در این میان ناگهان مستشرقی فرانسوی! یافت میشود که برای «نخستین بار»[10] در اصالت نامه آیتالله کاشانی به دکتر مصدق در 27 مرداد شک و تردید روا میدارد[11] و سپس همه ملیگراها در کتابها و مقالات و مجلههای خود، به شادی و طرب میپردازند که نامه «جعلی» بوده است و این «ضیق خناق» که متأسفانه اغلب به آن مبتلا شدهایم، هرگونه انصاف، عدل، حق، مروت، رشادت و جوانمردی را از ما دور میکند و در واقع همه از اصحاب: «هدف وسیله را مشروع میسازد» میشویم و منکر اصالتها، ارزشها، معیارهای صحیح اخلاقی و انسانی.
دیروز در روزنامههای: شورش، پرخاش، باختر امروز، به سوی آینده، شهباز، عصر آینده و... آیتالله کاشانی را مزدور انگلیس و آمریکا نامیدند و امروز در خاطرات فلان صولت السلطنه و خان القشقاویه! وابسته به غرب، او را انگلیسی میخوانند و در ماهنامه «پیام هاجر» خواهر عزیز ما، خانم اعظم طالقانی، برخلاف رضای پدر، او را عامل کودتای 28 مرداد میپندارند!...
میگویند تاریخ تکرار میشود و ما میبینیم که در یکصد سال اخیر، از سید جمالالدین اسدآبادی تا سید ابوالقاسم کاشانی و شهید سید مجتبی نواب صفوی تا سیدهای دیگر با «انگ» انگلیسی بودن و پول گرفتن از این و آن، «ترور شخصیت» میشوند تا بر نسل جوان ناآگاه از عمق مسائل و غیرناظر بر حوادث، چنین بقبولانند که در میان رهبران مسلمان مشرق زمین، شخصی غیروابسته وجود نداشته است و یا آن که حداقل «شهریهبگیر» موقوفه انگلیسی «اوده» هندوستان بودهاند حتی در کربلا و نجف!...[12] و در مقابل، اکثریت قریب به اتفاق روشنفکر جماعت فراماسون یا عضو رسمی سازمانهای جاسوسی و یا عمله آماتور ظلمه در داخل و خارج،... اینها همه «رهبران ملی» هستند بدون آن که اشاره کنند که بعضی از آنها برای مبارزه با انقلاب اسلامی ایران، در «پاریس» از «سیا» «قرض الحسنه»! دریافت میدارند![13]
***
مجدداً تاکید میکنیم که طبق اسناد سری وزارت خارجه انگلیس، و اظهارنظر مقامات آمریکایی و اعتراف رهبری حزب توده، تنها کیفری که در مورد آیتالله کاشانی «عملی و مفید» بوده، «بیآبرو کردن، بیاثر کردن و منزوی ساختن» ایشان بوده است و متأسفانه همه میدانیم که این «وظیفه» را گروهی از ملیگراها، تودهایها و شاهیها به خوبی انجام دادهاند و اکنون هم، در زمان حیات کسانی که خود شاهد عینی ماجراها و حوادث بودهاند، به قلب حقایق، تحریف تاریخ، انکار اسناد و نشر اکاذیب و اتهامات پرداختهاند... و ما به عنوان ادای «تکلیف» در قبال حق و عدل و تاریخ، به گوشههایی از حقایق تاریخ معاصر اشاره میکنیم و در این راستا، از دیدگاههای افراد مختلف استفاده کردهایم. به امید آن که برای اهل انصاف سندشناس! مفید و ثمربخش باشد.
***
بیشک هرگونه نقد منطقی و مستند را، بدون هیچ گونه سانسوری، منتشر میسازیم و اگر پاسخی داشتیم، بر آن میافزاییم و باور ما این است که راه صحیح و منطقی بررسی تحلیلی تاریخ، بیان حقایق و نشر اسناد و طرد هرگونه خودمحوری است...
قم: سید هادی خسروشاهی*
بهار 1373 ش
[1]. «جمعبندی 42 سال عملکرد حزب توده»، چاپ دوم، رم، ایتالیا، 1362، صفحه 22.
[2]. www.jadaliyya.com
[3]. مدافع آیتالله ـ توپخانههای آیتالله ـ تألیف محمد حسنین هیکل، چاپ قاهره.
[4]. «در دامگه حادثه»، خاطرات پرویز ثابتی، مقام امنیتی معروف رژیم شاه، چاپ آمریکا، 1390، انتشارات شرکت کتاب، صفحه 476.
[5]. «خمینی در فرانسه»، تألیف دکتر هوشنگ نهاوندی، چاپ دوم، پاریس، انتشارات شرکت کتاب، صفحه 203 و 285: «... به شهادت یکی از صاحب منصبان عالیرتبه «سیا»، که در زمان حکومت کارتر مباشر انجام برنامه بود، آمریکاییها صد و پنجاه میلیون دلار برای «برنامه خمینی در فرانسه» اختصاص داده بودند...» شاهد از این قویتر؟ مقام عالیرتبه سیا!...
[6]. روزنامه «اعتماد»، مورخ 31/4/1396، صفحه 8 و 9.
[7]. «کتاب پرسشهای بیپاسخ در سالهای استثنایی»، خاطرات مهندس زیرکزاده، صفحات 167 و 289.
[8]. امام خمینی(قدسسره)ماهیت حزب توده، که دیگران را آمریکاییـ انگلیسی معرفی میکند، چنین بیان میکنند:
«... اصل این حزب توده را میدانم. آن کسی که حزب توده را ایجاد کرد همسفر مکه ما بود. سلیمان میرزا یک آدم مقدسمآبی بود. حزب توده به دست سلیمان میرزای نمازی و طاعتی و مکهبرو ایجاد شد و این مستقیماً از انگلیسها بود...» و: «... اما حدسی که ما میزنیم اینست که این اشخاص، که خود را چپ معرفی میکنند، عمال آمریکا هستند، نه این که مربوط به آن طایفه دیگر باشند، میشود با آنها هم باشند، اما بیشتر احتمالش این است که اینها آمریکایی باشند... آن کسی که حزب توده را ایجاد کرد سلیمان میرزا بود. سلیمان میرزا همسفر من بود در مکه. آدم نمازخوان و آدم مؤمن... این از طریق انگلیسها این طرح را ریخته بود، آن وقت انگلیسها بودند، حالا هر چه هست آمریکا است...» (صحیفه نور، ج 8، چاپ اول، صفحات 133 و 77)
[9]. نشریه «جمعبندی 42 سال عملکرد حزب توده»، چاپ دوم، ایتالیا، 1362، صفحات 9، 12 و 22 (این نشریه سه بار و در ده هزار نسخه از سوی مرکز فرهنگی اسلامی اروپا ـ رم، چاپ و منتشر گردید)... با این اعتراف معلوم میشود که علیرغم ادعاهای بیشمار خود آقای کیانوری، حزب نه تنها بر ضد کودتا قیام نکرد، بلکه حتی اطلاعات خود را درباره کودتا، در اختیار دکتر مصدق هم قرار نداد... .
[10]. «نخستین بار که نسبت به اصالت نامه آیتالله کاشانی به طور کتبی اظهار شک و تردید شد توسط آقای «یان ریشارد» محقق فرانسوی در «ابستراکتا ایرانیکا» چاپ هلند بود. قبل از انتشار در دیداری که در تهران با هم داشتیم، نظر مرا پرسید و نظر خود را برایم گفت...» (هفتاد مقاله: ارمغان فرهنگی به دکتر غلامحسین صدیقی، مقالههای ایرج افشار، صفحه 275 چاپ تهران، انتشارات اساطیر).
[11]. برای نمونه، ملاحظه کنید: «هفتاد مقاله» به کوشش یحیی مهدوی و ایرج افشار، «جنبش ملی شدن صنعت نفت ایران» تألیف سرهنگ غلامرضا نجاتی، چاپ جدید شرکت انتشار، «بیراهه» تألیف عبدالله برهان، در رد خاطرات احسان طبری!، ماهنامه «اطلاعات سیاسی ـ اقتصادی» شماره 44 ـ 43 مقاله دکتر ایرج وامقی، ماهنامه «راه مجاهد» آقای مهندس میثمی شمارههای 64 و 67 و 71، چاپ تهران، آخرین شماره مجله «ایران فردا» به مسئولیت آقای مهندس عزتالله سحابی (شماره 8 مورخ مرداد و شهریور 72)، ماهنامه «پیام هاجر» مقاله دکتر شمسالدین امیرعلایی، مصاحبه کیانوری با روزنامه «جمهوری اسلامی»! و...
[12]. رجوع کنید به کتاب «حقوق بگیران انگلیس در ایران»، تألیف اسماعیل رائین، چاپ تهران و طبق اسناد، توزیع رایگان توسط ساواک... و متأسفانه مرحوم عبدالهادی حائری (غفرالله له) حتی پدر خود را چنین معرفی میکند: رجوع کنید به آخرین کتاب وی که خاطرات زندگیاش مینامد!...
[13]. دریادار احمد مدنی یک نمونه است.
*.این بحث، مقدمهای بر «ویژهنامه» آیتالله کاشانی، شماره ششم، سال دوم فصلنامه «تاریخ و فرهنگ معاصر» است که توسط اینجانب از حوزه علمیه قم منتشر میگردید و انتشار آن شش سال ادامه یافت... و اینک مقالات اینجانب در آن، با اضافاتی به شکل کتاب چاپ میشود و امیدواریم که بقیه مقالات مستند و تاریخی آن ویژهنامه، به شکل کتابی دیگر و مستقل انتشار یابد و در اختیار علاقمندان به تاریخ معاصر ایران، قرار گیرد.