- کتاب خاطرات مستند سید هادی خسروشاهی درباره حزب خلق مسلمان
- پیوست ها
-
پیوست (4): درباره حزب خلق مسلمان
(پیوست 4)
درباره حزب خلق مسلمان
بسمه تعالی
جناب آقای مهروی، مسئول محترم ضمیمه «اعتماد»
با سلام و درود
محترماً توضیحی درباره مطالب مطرحشده در ویژهنامه مورخ 6/4/87 درباره حزب خلق مسلمان، تقدیم میشود كه امیدوارم برای «تصحیح تاریخ» در یكی از ویژهنامههای آیندۀ آن روزنامه چاپ شود. قبلاً از همكاری شما سپاسگزارم.
با احترام
تهران: سید هادی خسروشاهی
بسمه تعالی
درباره: حزب خلق مسلمان
با سلام و درود محترماً اشعار میدارد:
در ویژهنامه ضمیمه شماره 1709 مورخ 6/4/87 صفحه 25، متن گفتگو با برادر ارجمند آقای محمدمهدی عبدخدایی، همراه با مقدمهای، درج و نشر شده بود كه در مقدمه، اشارتی هم به «حزب خلق مسلمان» و اینجانب به عمل آمده است كه متأسفانه شامل اشتباهات عجیب و غریبی بود كه برای «تصحیح تاریخ» توضیحاتی ضرور به نظر میرسد.
در آن مقدمه، فهرستوار، چنین آمده است:
1ـ آیتالله شریعتمداری دنبال تأسیس حزب بود! كه توسط آقای رضا گلسرخی، خسروشاهی، دكتر علیزاده و حسینقلی كاتبی به وجود آمد!
2ـ آقای رضا گلسرخی خدمت امام رسیده و به ایشان عرض كرد اگر قرارست یك «حزب اكثریت» وجود داشته باشد، بهتر است یك «حزب اقلیت» هم در صحنه باشد!
3ـ امام فرمود: حزب برای چی؟ مردم باید همه در یك جهت حركت كنند. یك حزب كافی است!
4ـ آقای گلسرخی امام را قانع كرد! كه در تمام دنیا احزاب اقلیتی هستند كه احزاب اكثریت را «نقد» میكنند!
5ـ نام حزب ابتدا «حزب خلق مسلمان» بود كه این «نام» با «مخالفت» امام روبهرو شد و ایشان فرمودند بهتر است برای عنوان حزب «جمهوری اسلامی خلق مسلمان» انتخاب شود!
6ـ آقای گلسرخی پیشنهاد كرد كه من ـ عبد خدایی ـ مسئولیت روزنامه حزب را بر عهده بگیرم و سالانه 180 هزار تومان ـ كه پول كلانی در آن زمان بود ـ دریافت كنم!
7ـ یك روز من به دفتر حزب خلق مسلمان رفتم، دیدم آقای حسینقلی كاتبی از تودهایهای قدیم، آنجاست. من به گلسرخی گفتم نمیتوانم همكاری كنم!
8ـ «استخاره» كردیم! آمد كه این «قوم»! در ظلالت هستند و اهل جهنم! و لذا من دیگر به حزب نرفتم. از آقای گلسرخی هم خواستم كه «نرود». ایشان و دوستان هم از آنجا خارج شدند!
9ـ ...اینگونه بود كه شخصاً «فدائیان اسلام پس از انقلاب» را تشكیل دادم...!؟
این فهرست گفتهها و ادعاهای نامبرده است... اما توضیحات:
1ـ نه آقای حسینقلی كاتبی ـ تودهای سابق ـ و نه آقای دكتر علیزاده، پزشک متخصص بیهوشی، هیچكدام، هرگز عضو هئیت مؤسسین حزب نبودند و اصولاً قبل از اعلام رسمی تشكیل حزب، از آن اطلاعی هم نداشتند.
اعضای اصلی مؤسسین، همانطور كه در پایان اساسنامه مصوبه حزب چاپ شده است، عبارت بودند از: سید صدرالدین بلاغی، سید غلامرضا سعیدی، حاج كریم انصارین (مسئول صندوق جاوید در بازار)، رضا گلسرخی، سید هادی خسروشاهی، هاشم شبستریزاده، موسی شیخزادگان، مهندس حسن شریعتمداری و... .
پس از اعلان تشكیل رسمی حزب در جرائد، چون حزب در واقع مورد تأیید و پشتیبانی مرحوم آیتالله شریعتمداری بود، به طور طبیعی، بسیاری از آذربایجانیهای مقیم مركز، گاهی در بعضی از جلسات سخنرانیهای عمومی آن حضور مییافتند كه از میان آنها میتوان از: حسینقلی كاتبی، دكتر علیزاده، رحمتالله مقدم مراغهای، خلیل انقلاب و دهها نفر دیگر هم، با گرایشهای قبلی ملیگرایی یا چپنمایی!، نام برد.
اما هیچكدام از این افراد، در پیدایش حزب كوچكترین نقشی نداشتند، بلکه بعدها فقط گاهی در جلسات و سخنرانیهای عمومی حضور مییافتند و به تدریج، با توجه به روش و هدف كلی و نخستین حزب كه دفاع از انقلاب و اهداف امام بود، كم كم از حضور در جلسات عمومی هم خودداری نمودند.
البته چپنمایی و ملیگرایی هم گناهی! نیست نابخشودنی! كه فرد را بتوان به خاطر آن ـ حتی پس از بازگشت به اصل و دوری از آن اندیشه ـ از هر نوع فعالیت اجتماعی، سیاسی محروم ساخت... ـ و ملاک باید حال فعلی افراد باشد ـ نمونه بارز این قبیل شخصیتها، شادروان جلال آل احمد بود كه عضو رسمی سازمان جوانان و بعد كمیته مركزی و حزب توده بود، ولی بعداً از آن حزب و آن نوع اندیشه دست برداشت و به اصل خود بازگشت ... و یا آقای دكتر عباس شیبانی، هوادار جبهه ملی و عضو مؤسس نهضت آزادی، پس از اعلام موضع جدید، یكی از بهترین همكاران نظام اسلامی در زمینههای گوناگون شد و كسی حق ندارد بگوید كه شما چرا قبلاً چنان فكر میكردید! ... و آخرین نمونه هم شادروان احسان طبری ایدئولوک و فیلسوف برجسته حزب توده بود که پس از انقلاب به دامن اسلام بازگشت و کتابها نوشت.
2 و 3ـ دیدار با حضرت امام خمینی (قدس سره) در قم، و گفتگو با معظمله درباره تشكیل حزب جدید، به پیشنهاد آیتالله شریعتمداری، قبل از اعلام رسمی تشكیل حزب انجام گرفت و ایشان در جلسه مشورتی با حضور افرادی كه میخواستند اداره حزب را به عهده بگیرند گفتند: «در این زمینه نخست نظر آیتالله خمینی را جویا شوید. تا تصور نشود كه حزب جدید در مقابل حزب قبلی است، بلكه هدف همكاری است.»
من در آن جلسه كه علاوه بر افراد مؤسس، جناب آقای احمد عباسی (داماد ایشان)، و حبیب الله تركمنی ـ از فدائیان اسلام معروف در قم ـ هم حضور داشتنند، گفتم: تضمین این كه حزب واقعاً همكاری كند، چیست؟ و از كجا معلوم كه پس از آغاز کار، حزب روش دیگری را در پیش نگیرد؟ در این هنگام آیتالله شریعتمداری خطاب به اینجانب گفتند: شما چرا چنین فكر میكنید؟ و بعد خطاب به همه اعضا گفتند: «مخالفت با آقای خمینی و اصول اساسی انقلاب حرام است ولی اظهار نظر و پیشنهاد برای اصلاح امور ضروری و مطلوب است.»
به هر حال فقط مرحوم آقای گلسرخی و اینجانب، در بین آن جمع، از شاگردان پیشین امام خمینی محسوب میشدیم و لذا آیتالله شریعتمداری ما دو نفر را برای ملاقات با امام انتخاب نمود. و روز بعد آقای گلسرخی كه منزلش در خیابان صفائیه قم، متصل به منزلی بود كه امام در آنجا سكونت یافته بودند (منزل آیتالله شیخ محمد یزدی)، توسط آقای شیخ حسن صانعی تعیین وقت ملاقات نمود و اینجانب همراه ایشان، به دیدار امام رفتیم...
در ملاقات با امام، آقای گلسرخی موضوع را مطرح نمود. امام سربسته اشاره كردند كه اگر هر یک از آقایان مراجع بخواهند حزب درست كنند، اختلاف به وجود میآید. این حزب جمهوری اسلامی را هم من تأسیس نكردهام، آقایان خود جمع شده و آن را تشكیل دادند تا بتوانند افراد را جذب كنند و به طور جمعی كار را اداره نمایند! و من هم موافقت کردم و اکنون به نظر من بهتر است همه در یك حزب فعال باشند تا خدای نكرده تشتتی حاصل نشود.
در اینجا آقای گلسرخی موضوع حزب اكثریت و اقلیت را در همه بلاد مطرح ساخت، ولی امام بطور صریح و شفاف پاسخ منفی یا مثبت ندادند. در اینجا من گفتم كه: آمدن ما با توجه به سابقه ارادت و تلمذ در خدمت حضرتعالی، به پیشنهاد آقای شریعتمداری است كه در واقع مؤید حزب خواهند بود و هدف ما هم بیتردید همكاری و جذب افرادی خواهد بود كه به هر دلیلی تمایل به حضور و شركت در حزب جمهوری اسلامی ندارند... و در واقع ما میخواهیم به یاری خدا آن افراد را جذب كنیم، به ویژه كه هم اكنون دهها حزب و سازمان چپ و راست، قانونی و غیرقانونی، مشغول فعالیت و عضوگیری هستند و روزنامههای آنها هم اغلب بدون مجوز قانونی در سطح كشور توزیع میگردد، و این خطر وجود دارد كه افراد مورد نظر ما، جذب آنها شده و به آنها ملحق شوند! بعد افزودم: نظر آیتالله شریعتمداری این بود كه اگر حضرتعالی موافقت نفرمایید اصولاً حزب تشكیل نشود.
در اینجا امام درنگی كرده و فرمود: «من نظر خاصی ندارم. شما آقایان را هم میشناسم. شما به تكلیف خودتان عمل كنید و از من نپرسید!»...
ما خداحافظی كرده و بیرون آمدیم. من به آقای گلسرخی گفتم كه با این بیانات، امام رضایت قلبی نداشت و شاید برای حفظ وحدت و احترام به آقای شریعتمداری مخالفت رسمی نكردند و راستی اگر فردا حزب از خط و هدف خارج شد، چه باید كرد؟ تأسیس و مسئولیت با ما و كارگردانی و سوءاستفاده سیاسی با عناصر دیگر و شاید نفوذی احزاب دیگر؟
آقای گلسرخی گفت: اگر همچو وضعی بعداً پیش آمد، تكلیف ما استعفا است و ما در آن وقت رسماً استعفا میدهیم و كنار میرویم، امام هم فرمود به تكلیف خود عمل كنید. چرا هنوز كاری نشده میدان را خالی كنیم؟ اکنون تکلیف آنست که فعالانه وارد میدان شویم.
...عصر همان روز نتیجه ملاقات و مذاكره را مشتركاً به شخص آیتالله شریعتمداری ـ بدون حضور افراد دیگر ـ رساندیم و ایشان فرمود: من هم نظر خاصی ندارم. اگر واقعاً ایشان موافق نباشند، اقدام نشود. حالا مسئولیت با شما و دیگر آقایان است. مشورت كنید و ببینید اگر خوب است اقدام كنید.
...پس از اجتماع در جلسۀ فوقالعاده با دیگر دوستان، تصمیم نهایی برای تشكیل حزب گرفته شد و حزب جدیدی به نام «حزب خلق مسلمان» به وجود آمد!
4 و 5ـ در منزل حاجی جورابچی در تهران، چند اسم برای حزب مطرح شد و سرانجام نام پیشنهادی اینجانب كه «حزب خلق مسلمان» بود به تصویب رسید.
بعضی از دوستان خوب و بازاری ـ از جمله خود آقای جورابچی و حاج كریم انصارین و موسی شیخزادگان ـ، از كلمه «خلق»! خوششان نمیآمد و تشابه آن با سازمان و احزاب خلقی چپ قلابی را نمیپسندیدند...
بالأخره من روایتی را از پیامبر اكرم 9 ـ كه در اصول كافی است ـ نقل کردم و رأی گرفته شد و درواقع دوستان رضایت دادند و نام حزب به تصویب نهایی اكثریت حضار رسید.
روایت این بود: الخلق عیال الله و أحب الخلق الی الله أنفعهم للناس ـ خلق خاندان خداوندند، و محبوبترین خلقها در نزد خداوند، سودمندترین آنها برای مردم است ـ من اصرار داشتم كه نباید حتی اصطلاحات روایات خود را به خاطر سوءاستفاده عدهای چپگرا، از دست بدهیم، این آنها هستند كه نام «خلق» را از ما دزدیدهاند و اكنون هم میخواهند كل «انقلاب» را بدزدند... باید با منطق و سلاح خود آنها به میدان آمد، به ویژه كه موضوع این نام، ریشه در احادیث ما دارد.
در موقع مطرح كردن مسئله تشكیل حزبی جدید با امام، اصولاً حزبی به وجود نیامده بود تا نام آن هم مطرح شود و امام هم درباره آن اظهار نظر مثبت یا منفی داشته باشند... به ویژه به نظر من امام اصولاً تمایلی به تشكیل حزب جدید نداشتند، ولی به خاطر مصلحت عام مخالفت رسمی نكردند و در واقع علاقهای به تشكیل حزب دیگر نداشتند، تا چه رسد به انتخاب و تكمیل نام آن.
و در آن جلسه، بنده احساس نکردم که پس از توضیح مسئله اكثریت و اقلیت ـ مورد ادعا ـ توسط آقای گلسرخی، «امام» قانع شده باشند... و به هر حال امام در دیدار نخست، دخالتی در نامگذاری حزب نداشتند... در جلسه و دیدار دیگری با امام و پس از تصویب و اعلام نام حزب، ایشان تذکری به من دادند که نام حزب اصلاح و تکمیل گردد و «جمهوری اسلامی» بر آن اضافه شود و آقای شریعتمداری هم برای ایجاد هماهنگی و جلوگیری از فرار مؤمنین! و رفع اشكال! از توهم خلقگرایی مصطلح آن روز، این پیشنهاد را قبول كردند كه «جمهوری اسلامی» نیز بر نام حزب افزوده شود و چنین شد.
6ـ آقای گلسرخی عضو جمعیت فدائیان اسلام، و اینجانب از افراد هوادار سازمان فدائیان اسلام قبل از انقلاب بودیم، در یكی از جلسات كمیته مركزی ـ مركب از اعضای مؤسس و اشخاص دیگر ـ ایشان پیشنهاد كرد كه از آقای عبد خدایی برای همكاری در حزب یا در روزنامه ارگان، كه هنوز منتشر نشده بود، دعوت به عمل آید و كار كند، ولی این پیشنهاد فقط دو رأی موافق داشت و اكثریت به خاطر سابقه تیراندازی نامبرده به شادروان دكتر فاطمی، به آن رأی منفی دادند و تصویب نشد!
البته مرحوم صدر بلاغی و هاشم شبستریزاده هم كه برخلاف ما، به هواداری از دكتر مصدق معروف بودند، سخت با این پیشنهاد مخالفت ورزیدند كه مطرح ساختن سخنان آنان ضرورتی ندارد...
اما تعیین مبلغ برای اداره روزنامه هم به عهده بخش امور مالی حزب بود و آقای گلسرخی و دیگران، دخالتی در این امر نداشتند. البته در دوره نخست انتشار روزنامه ارگان، روزنامه به سردبیری اینجانب منتشر گردید و پس از چندین شماره، آقای علیرضا نوریزاده از سوی حزب! دعوت شد كه همكاری كند و او هم مقالاتی بدون نام مینوشت و مثلاً مقاله: «دیدار دو رهبر»! كه موجب نقد و حرف و حدیث شد، از ایشان بود...
7ـ در آغاز اشاره كردم كه پس از تأسیس حزب و اعلان رسمی موجودیت آن، عناصر و افراد بسیاری، از هر جناحی، و به دلایل خاص خودشان، از تهران و شهرستانها، به آن مراجعه كرده و به مقر مركزی حزب آمدند... و حضور یا دیده شدن یك تودهای قدیمی! هرگز به مفهوم عضویت و یا نقش داشتن او در ایجاد حزب نیست و نمیتوانست باشد و هدف ما جذب این گونه افراد، پس از بازگشت واقعی آنها به اصل خود، برای جلوگیری از استمرار انحراف و ملحق شدن به سازمانها و احزاب مخالف بود.
8ـ استخاره و آیه عذاب و كشف اهل جهنم و ضلالت! برای تشكیل حزب و یا عضویت در آن، امر منطقی و معقولی به نظر نمیرسد... یا انسان هوادار اندیشهای است و حزب، تبلور آن اندیشه، که دیگر نیازی به استخاره نیست؛ و اگر همخوانی عقیدتی وجود ندارد با خوب آمدن استخاره نمیتوان «همخوانی» به وجود آورد!
اصولاً استخاره ـ از دورانی كه مطرح شده ـ برای رفع تحیّر و تردید است و «ایصال به واقع یا مطلوب» نمیكند و نمیتوان با تكیه بر «استخاره» امری را لازم یا ممنوعالاجرا دانست و بیتردید مملكت یا حزب را هم نمیتوان با استخاره، اداره نمود... و روش امام خمینی (قدس سره) در این زمینه خود شاهد صدق مدعا است.
مرحوم گلسرخی و اینجانب و بقیه دوستان، تا پیدایش و نفوذ روش انحرافی در حزب و تصمیمگیری و اقدامات فردی و غیرمسئولانه آقای مهندس حسن شریعتمداری و رفیق بزم و رزم! او، آقای حسین منتظر حقیقی، همچنان در حزب فعال بودیم ولی عملكرد این دو نفر، و اعلام همكاری آنها با جناحهای سکولار، در مخالفت با قانون اساسی و حتی اعلام شركت در تظاهرات آنها در این زمینه، و به نام حزب، موجب گردید كه بنده و آقای گلسرخی، به نیابت از بقیه اعضای مؤسس، در قم خدمت آیتالله شریعتمداری برسیم و هشدار دهیم كه پیشبینی ما دارد تحقق مییابد و «زنگ خطر»! زده شده و دوستان جوان از روی علم و آگاهی، یا جهل و نادانی! روشی را در پیش گرفتهاند كه اولاً مورد موافقت هیأت مؤسس ـ تصمیمگیرنده قانونی و شرعی در حزب ـ نیست و ثانیاً در مسیری قرار گرفتهاند كه كاملاً انحرافی است و سرانجامی جز ضرر زدن به انقلاب نخواهد داشت.
مرحوم آیتالله شریعتمداری تأكید كردند كه شما جلوی این افراد را بگیرید!! و ما رسماً به ایشان گفتیم كه اگر این دوستان متنبه نشدند و راه انفرادی خود را پیمودند، ما راهی جز استعفا و اعلام انحلال حزب نداریم.
بالأخره در تهران، جلسه فوقالعاده كمیته مركزی تشكیل شد، اكثریت قریب به اتفاق، مخالف روش چپنمایی غیرمقبول «بچهها» بودند. ولی آنها بدون توجه به هشدار جدی ما، به راه خود ادامه دادند و بدون اطلاع مؤسسین و مسئولین «حزب خلق مسلمان» با جبهه ملی و دیگر معارضین سیاسی سکولار اعلامیه مشترك دادند!، این بود كه هیأت مؤسسین، در مركز حزب، بدون حضور آن دو نفر شبانه تشكیل جلسه دادند و با توجه به عدم امكان جلوگیری از فعالیتهای انحرافی این دو نفر ـ و دوستانشان! ـ به اتفاق آراء ضمن اعلام استعفای دستهجمعی، انحلال حزب را هم اعلام نمودند كه در جرائد آن روز، متن استعفانامه و اعلام انحلال حزب، با امضای همه اعضای هیأت مؤسس (به غیر از آقای حسن شریعتمداری) چاپ و منتشر گردید.
بنابراین، عدم همكاری آقای گلسرخی و دوستان! مربوط به توصیه آقای عبد خدایی نبود، بلكه آقای گلسرخی هم مانند بنده تا آخر در حزب ماندند و بعد ضمن اعلام انحلال حزب، دستهجمعی از آن خارج شدند!
در اینجا اشاره به یک نكته بیمناسبت نخواهد بود و آن اینکه برادر آقای منتظر حقیقی عضو سازمان مجاهدین خلق بود و در زمان شاه كشته شد... و آقای حسین منتظر حقیقی با این سابقه مثبت! (در آن زمان) و با داشتن کارت عضویت در سپاه پاسداران، با حزب همكاری میكرد و من شاهد بودم كه نامبرده هر شب مقدار زیادی اسلحه و مهمات از پادگان «حر» كه نزدیك دفتر مركزی حزب بود، به حزب میآورد و انبار میكرد، اما دو سه روز بعد همه آنها را، برای انتقال به «محل امن»؟! از مركز حزب بیرون برد. مرحوم شیخ حسن لاهوتی، مسئول پادگان، روی سادگی و یا علل دیگر؟! به طور آزاد این سلاحها را در اختیار وی قرار میداد و بعدها كه سراغ سلاحها را گرفتیم، معلوم شد كه نامبرده عامل نفوذی سازمان در حزب بوده و سلاحها هم به «محل امن سازمان» منتقل شده است.
عجیبتر آنكه هر وقت من یا كس دیگری، در جلسات حزبی درباره سابقه مثبت سازمان مجاهدین و ضرورت حفظ آنها و جلوگیری از تشنج و طرد، صحبت میكردیم، نامبرده به شدت اعتراض میكرد و چنان موضع منفی و مخالفی میگرفت كه همه خیال میكردند او یك ضد مجاهد حقیقی است. غافل از اینكه آقای منتظر حقیقی، درواقع یك عضو حقیقی سازمان بوده است... و البته بعدها پس از حوادث اسفناكی كه به نام حزب خلق مسلمان در قم و تهران و آذربایجان رخ داد، نامبرده هم همراه دیگر دوستان! راهی دیار غرب شد و مقیم اروپا گردید...
به اعتقاد من، این چپروی كودكانه، باعث اصلی شكست و انحراف حزب و ضربه خوردن به انقلاب و مرجعیت شد و آنها به عمد یا از روی جهل، كاری را كردند كه دشمن رسمی و علنی نمیتوانست مرتكب آن بشود.
چگونگی تظاهرات و اقدامات مسلحانه!! حزب خلق مسلمان مجعول یا دوم!، در تبریز و غیره، در جرائد آن روز منعكس گردید و من شرح كامل تأسیس، اقدامات و انحلال حزب را در «تاریخ حزب خلق مسلمان» آوردهام كه در صورت انتشار، قابل توجه خواهد بود.
9ـ اما نكته آخر: «اینگونه بود كه شخصاً فدائیان اسلام پس از انقلاب را تشكیل دادم»! این نكته نیازمند نقد و بررسی است ولی من ترجیح میدهم كه در اینجا وارد آن نشوم، ولی اشاره به این امر ضروری است كه پس از پیروزی انقلاب، چند نفر، از جمله آقای شیخ صادق خلخالی (غفرالله له) مدعی رهبری! فدائیان اسلام شدند. و با سلام و صلوات! به میدان آمدند ولی هیچكدام موفق نبودند؛ چرا كه سازمان «فدائیان اسلام» به رهبری: پرهیزكار، فداكار، خدمتگزار، بیاعتنا به زخارف دنیا، و بالأخره: مخلِص و مخلَص چون شهید نواب صفوی نیاز داشت... و متأسفانه عصر ما، فاقد چنین رهبری برای فدائیان اسلام بود.
البته فعالیتهای گوناگون برادران باقیمانده از دوران نخستین حرکت فدائیان اسلام، قابل تقدیر است ولی با توجه به این که «لکلّ أمة أجل»، باید بپذیریم استمرار فعالیتهای فدائیان اسلام، نیاز به رهبری جوان دارد و بیشک اجر و پاداش پیشینیان، عند الله محفوظ خواهد بود: «انّ الله لا یضیع أجر من أحسن عملاً»
والسلام علی من اتبع الهدی
تهران ـ 25/4/87
سید هادی خسروشاهی