- کتاب خاطرات مستند سید هادی خسروشاهی درباره حزب خلق مسلمان
- پیوست ها
-
پیوست (5): ردّ اکاذیب
(پیوست 5)
پاسخ حجتالاسلام والمسلمین سید هادی خسروشاهی به حسین منتظر حقیقی
ـ در شماره 55 نشریه «چشمانداز ایران»، بخش «چشمانداز خوانندگان»، آقای حسین منتظر حقیقی مطالبی را در مورد انتقاد من از اقدام ایشان در جمعآوری و مصادره اسلحه پادگان «حر» بیان کرده است. مصاحبه من با نشریه «چشمانداز ایران»، با عنوان «مجاهدین و حزب توده در خط امام» در شماره 51 چاپ شده بود و اکنون آقای منتظر حقیقی در نامه خود، مدعی شده که: «وی از اعضای هیأت اجرایی و مسئول تشکیلات حزب خلق مسلمان بوده و آقای خسروشاهی به دلیل آن که مذاکرات و تصمیمات حزبی را در اختیار دیگر سازمانها قرار میداد، تشخیص داده شده بود که باید از حزب اخراج گردد. اعلام این تصمیم به عهده من گذاشته شد که من نیز در یک مصاحبه مطبوعاتی آن را در اختیار افکار عمومی قرار دادم...»!
ـ متأسفانه مطالب بیانشده فوق توسط آقای منتظر حقیقی طبق معمول، مطابق با واقعیت نیست و صحت ندارد؛ چرا که اسامی اعضای هیأت مؤسس و هیأت اجرایی حزب در جراید آن روز، منتشر شده بود که نامی از ایشان در میان آنها دیده نمیشود.
ـ آقای منتظر حقیقی هرگز از سوی مؤسسین حزب به عنوان: «عضو هیأت اجرایی و مسئول تشکیلات حزب خلق مسلمان»! انتخاب نشده بود و حضور ایشان در بعضی از جلسات کمیته مرکزی حزب به علت رفاقت و دوستی قدیمی وی با آقای حسن شریعتمداری، یکی از مؤسسین حزب، بود که در واقع آقای منتظر حقیقی با نامبرده، آشنایی و دوستی دیرینهای داشت و ما هم به احترام پدر بزرگوار وی، با حضور آقای منتظر حقیقی مخالفتی نمیکردیم و البته آقای منتظر حقیقی در امور داخلی کارمندان، رسیدگی به رفت و آمدها و نظارت بر امور تشریفات و نظافت و تمیزی ساختمان و تهیه وسایل پذیرایی از میهمانان، فعال بود و دلیلی نداشت که با منع حضور او در بعضی از جلسات، موجب رنجش وی شویم.
ـ به طور قاطع باید بگویم که من حتی یکبار هم مذاکرات و تصمیمات حزبی را به هیچ فرد یا سازمانی ـ البته مراد آقای منتظر حقیقی، حزب جمهوری اسلامی است ـ منتقل نکردهام و دلیلی هم برای این کار وجود نداشت... چون در آن زمان هر حزبی روی برنامه و مرامنامه خود، مشغول فعالیت بود و تصمیمات حزبی هم در روزنامه ارگان ـ «خلق مسلمان» ـ منتشر میشد که سردبیری آن در دوره اول ـ قبل از کودتای دو نفره ـ به عهده من بود و هرگز ما «تصمیمات» فوقالعاده یا محرمانهای هم نداشتیم که آن را من به «دیگران» منتقل کنم و البته از ملاقاتها و مذاکرات و تصمیمات دو نفره آنها، که قاعدتاً محرمانه بود و بعدها آثار آن روشن گردید، هیچگونه اطلاعی نداشتم تا به سازمانهای دیگر! انتقال بدهم.
ـ این که نامبرده تصمیم حزب! را در مورد «اخراج» من به عنوان مسئول تشکیلاتی که وجود خارجی نداشت، به من ابلاغ کرده است، نیز دروغ خالص و کذب محض است و ایشان مدرکی ارائه نمیکند که در کدام یک از جراید آن روز و در کدام مصاحبه، موضوع این حکم! در اختیار عموم قرار داده شده است؟ البته جعل حدیث از زمان پیامبر اکرم9 آغاز شده و تا امروز نیز ادامه دارد، ولی هیچ عقل سلیمی بدون ارزیابی سند و ارزش دلالت و روشن شدن صحّت و سقم آن، هیچ حدیثی را نمیپذیرد.
ـ آقای منتظر حقیقی توضیح نمیدهد که پس از اجرای حکم اخراج من و اعلام رسمی آن در مطبوعات!، من چگونه توانستهام اعضای کمیته مرکزی حزب را ـ که لابد آنها تصمیم به اخراج گرفته بودند ـ برای یک جلسه فوقالعاده دعوت کنم و همه آنها متن استعفانامه دستهجمعی مؤسسین و اعضای اصلی حزب را که من نوشته بودم و مرحوم صدر بلاغی آن را تکمیل کرده بود، امضا کنند؟ این استعفانامه و اعلام انحلال حزب به علت همفکری و همپیمانی بعضی از افراد نفوذی با جریانات سکولار و چپ و جبهه ملی در جراید رسمی آن روزها منتشر گردید که متن منتشر شده در روزنامه اطلاعات (به تاریخ 22 مرداد 1358) و روزنامه کیهان (به تاریخ 18 مرداد 1358) آن روز، برای روشن شدن حقایق تاریخی و مسائل حزب و علل اعلام انحلال حزب و استعفای دستهجمعی برای ثبت در تاریخ احزاب پس از انقلاب، در اختیار عموم هست ـ و در این کتاب هم نقل شده است ـ
ـ همانطور که متأسفانه سازمان مجاهدین آن زمان نصیحت امام خمینی(ره) را در مورد تحویل اسلحه و تفاهم یا اقدام مثبت بعدی معظمله نپذیرفتند، در موردی که برای حزب خلق مسلمان سرنوشتساز بود، این دوستان با چپروی کودکانه خود، پیشنهاد و نصیحت ما را نپذیرفتند و موجب شدند که آن وقایع اسفبار به ویژه در مورد مرجعیت پیش بیاید... آن پیشنهاد و نصیحت این بود که من برای جلوگیری از اختلاف در مسائل انتخاباتی، نخست به مرحوم آیتالله شریعتمداری پیشنهاد دادم که برای ایجاد وحدت، بسیار مناسب خواهد بود که حزب خلق مسلمان و حزب جمهوری اسلامی ـ و یا سازمانهای اسلامی دیگر ـ ائتلاف کنند و دوستان در نقاطی که هر کدام از این دو حزب، اکثریت دارند، کاندیدای دیگری معرفی نکنند و ایشان با آن موافقت نموده و حتی بر ضرورت امر تأکید کردند و من در تهران به مرکز حزب جمهوری اسلامی رفتم و در دیدار جداگانه با شهید آیتالله بهشتی، شهید دکتر باهنر و حضرت آیتالله موسوی اردبیلی موضوع را با آنها مطرح نمودم و هر سه بزرگوار از آن استقبال کردند و حتی شهید بهشتی ضمن پذیرش طرح، با لحن خاص خود به من گفتند: «خداوند به شما پاداش نیک بدهد.» روز بعد در جلسه اصلی کمیته مرکزی حزبی، من موضوع پیشنهاد در مورد انتخابات را مطرح کردم که اغلب دوستان با آن موافقت نموده و اظهار مَسرّت کردند و من نیز مسرور و شادمان که با حُسن نیت میتوان از هرگونه اختلافی جلوگیری کرد...
اما دو روز بعد، در حزب به من گفته شد که این طرح را پیگیری نکنم و «حزب خلق مسلمان میتواند در هر نقطهای از کشور که بخواهد، کاندیدا معرفی کند!»
ـ مخالف اصلی این طرح، دوست آقای منتظر حقیقی، آقای سید حسن شریعتمداری بود که متأسفانه نظریه آیتالله شریعتمداری را هم تغییر داد و به روش «استبدادی» و «تکروانه» ـ و البته «کودکانه» خود ـ در حزبی که قرار بود کارها همراه با «مشورت» و «همکاری دستهجمعی» باشد، ادامه داد و به زد و بندهای سیاسی با گرایشهای غیراسلامی و حتی گروههای چپ و سکولار پرداخت که موجب استعفای دستهجمعی اعضای مؤسس حزب و اعلام انحلال آن شد.
البته آنها پس از آن که عضو اخراجی! توانسته بود حزب را مُنحل اعلام کند و پس از آن تاریخ هم هیچ یک از اعضای مؤسس اصلی در جلسات حزب شرکت نکردند، فعالیت خود را متأسفانه تحت همان نام و عنوان ادامه دادند و روزنامه ارگان حزب را که با مسئولیت من منتشر میشد، با اضافه نمودن عنوان «دوره جدید» با همکاری دوستان چپ و راستشان منتشر ساختند که مقالات مندرج در شمارههای دوره جدید، میتواند ماهیت و حقیقت امر را بر همگان روشن سازد.
ـ در مورد نقل سلاحهای پادگان حر ـ باغشاه سابق ـ توسط نامبرده به ساختمان مرکزی حزب خلق مسلمان، شواهد زیاد است و با توجه به این که آقای منتظر حقیقی در آن ایام خود را عضو سپاه پاسداران قلمداد میکرد و کارتی نیز در این رابطه همیشه همراه داشت، ما تصور میکردیم که نامبرده سلاحها را برای سپاه که در آن ایام با کمبود اسلحه روبهرو بود، جمعآوری و یا برای آمادگی اعضای حزب خود در قبال توطئههای ضد انقلاب، اقدام به این کار میکند، لذا اعتراضی نداشتیم، ولی زمانی که روشن شد هدف چیز دیگری است، مجبور به افشا شدیم و من به طور رسمی آن را در روزنامهها اعلام کردم. بعدها در دیداری با مرحوم شیخ حسن لاهوتی که در آن زمان، سرپرستی پادگان حر را به عهده داشت، این موضوع و علت تحویل اسلحه به آقای منتظر حقیقی را مطرح کردم که ایشان در پاسخ گفت: «نامبرده عضو سپاه بود و با این عنوان که نماینده سپاه برای دریافت سلاح است، ما سلاحها را در اختیار وی قرار میدادیم که به مقر سپاه منتقل کند.» البته با توجه به اوضاع خاص و آشفتگیهای اول انقلاب، این توضیح میتواند مورد قبول قرار گیرد، ولی به هر حال تحویل اسلحه یک پادگان، بدون مجوز رسمی و دریافت رسید رسمی از سپاه، معقول به نظر نمیرسد و شاید هم ناشی از انگیزههای دیگری بود... اما به هر حال کاری بود که انجام شده بود.
ـ آقای منتظر حقیقی ـ حفظه الله و هداه ـ پس از این ماجراها، همراه رفیق شفیق خود راهی دیار غرب شد و هر دو به «بیزینس»! مشغول شدند که انشاءالله موفق باشند. به امید آن که با عبرتگیری از اشتباهات فاحش خود، در «معقولات» دخالت نکنند و با تحریف تاریخ و جعل حدیث، تصور نکنند که میتوانند آب رفته! را دوباره به جوی بازگردانند!
سید هادی خسروشاهی
تهران، 15 شعبان 1430 هـ