Rated 5.00/5 based on 1 readers reviews
به مطلب امتیاز دهید :
( 0. 0 )

ناشر : کلبه شروق
نویسنده : آل کاشف الغطاء
مترجم : سید هادی خسروشاهی
آیت الله حاج شیخ محمد حسین آل كاشف الغطا، یكى از مراجع عظام و علما معروف عصر ما، در حوزه علمیه نجف اشرف بود و آثار و تألیفات بسیارى، در زمینه‌هاى مختلف: فقه، اصول، تفسیر، تاریخ، كلام، فلسفه و سیاست از خود به یادگار گذاشت كه بخش عمده آنها چاپ و منتشر شده است و...

فهرست مطالب

مقدمه        

سیاست حسینى و دیدگاه ما    

مقدمه :     

سكوت و جمود       

مسئله نهضت      

قیام مظهر حق    

«فرمانرواى جائر!»    

زندگى چیست؟!    

یاران حسین 7      

دفاع از عقیده...      

سازش با دشمنان اسلام  

راه و هدف   

فداى راه او    

حسین 7  چرا قیام كرد؟    

طرز تفكر ما  

وظیفه امروزى       

ما و اقدامات ما     

1. سیاست حسینى        

هدف امام حسین 7 چه بود؟     

1. تبلیغات سیاسى      

2. به وسیله جنگ   

سیاست حسینى    

در طى راه چه گذشت؟    

مجلس یزید   

خطابه زینب كبرى 3       

شیرزن كربلا در مجلس ابن زیاد       

خطبه دیگر زینب كبرى 3         

زینب كبرى ـ در مجلس یزید     

پس از واقعه كربلا   

خاتمه   

2. سیاست حسینى         

پرسشى از میشیگان امریكا      

پاسخ شیخ محمد حسین آل كاشف الغطاء   

3. خطبه تاریخى     

وحدت و بیدارى     

اشاره‌اى به: تاریخ حیات آیت الله كاشف الغطاء     

مقدمه         

دردهاى اجتماعى    

احزاب و سیاست از نظر كاشف الغطاء         

رحلت آیة‌الله كاشف الغطاء       

مؤتمر اسلامى       

دوران جاهلیت      

رویدادهاى تاریخى   

نتیجه كشمكش و اختلاف        

پاكستان اسلامى    

نهضت وحدت        

آیا ما مسلمانیم؟    

سیاست استعمارى         

4. بلاى استعمار و كشتى نجات   

كشتى نجات   

فاجعه سقوط فلسطین      

فرهنگ استعمارى   

قرآن راه سعادت     

5. سوسیالیسم یا اشتراكیت در اسلام       

تعاون در اسلام      

زكات و سوسیالیسم      

فهرست اعلام     

فهرست كتب      

فهرست اماكن       

 

آیة الله : محمدحسین كاشف الغطاء 

1. سیاست حسینى

 2. وحدت و بیدارى

3. اسلام و سوسیالیسم

 

 مقدمه و ترجمه از : سید هادى خسروشاهى

مقدمه

بحثى به اجمال، درباره زندگى و آثار آیت الله شیخ محمد حسین كاشف الغطا را در مقدمه بخش سوم این كتاب آورده‌ام و در این مقدمه فقط اشاره‌اى هم به مقام علمى و آثار او مى‌آید.

آیت الله حاج شیخ محمد حسین آل كاشف الغطا، یكى از مراجع عظام و علما معروف عصر ما، در حوزه علمیه نجف اشرف بود و آثار و تألیفات بسیارى، در زمینه‌هاى مختلف: فقه، اصول، تفسیر، تاریخ، كلام، فلسفه و سیاست از خود به یادگار گذاشت كه بخش عمده آنها چاپ و منتشر شده است و تعدادى همانطور كه من در كتابخانه ایشان مكتبه الامام كاشف الغطا در نجف اشرف دیدم، هنوز به طور مخطوط نگهدارى مى‌شود. این كتابخانه با عنایت آیت الله سیستانى، تجدید بنا شده و در اختیار طلاب حوزه و محققان بلاد، قرار گرفته است...

... در گذشته بخشى از آثار و تألیفات ایشان، توسط اساتید و بزرگان حوزه علمیه قم به فارسى ترجمه شده و بارها به چاپ رسیده است كه از آن جمله كتاب ارزشمند «اصل الشیعه واصول ها» است كه توسط استاد بزرگوار، حضرت آیت الله ناصر مكارم شیرازى ترجمه شده و تحت عنوان: «این است آیین ما» بارها در تهران و قم به چاپ رسیده است.

دو مجموعه ارزشمند از آیت الله كاشف الغطا، كه شامل مقالات و مباحث ارزشمند اجتماعى، فرهنگى، سیاسى، علمى و فكرى است، توسط شهید آیت الله سید محمد على قاضى طباطبائى (كه در نجف اشرف در محضر ایشان تلمذ كرده است) جمع‌آورى و تحت عنوان : «الفردوس الاعلى» و «جنة المأوى» سالها قبل در تبریز به چاپ رسیده است كه خوشبختانه ترجمه فارسى آنها نیز اخیرآ انتشار یافته است.

آخرین اثر ترجمه شده معظم له، كتاب «عقود حیاتى» خاطرات مفقود شده ایشان است كه خوشبختانه توسط جناب امیر كاشف الغطا، نوه ایشان در نجف اشرف و مدیر كتابخانه «الامام كاشف الغطا»، پیگیرى و به دست آمده كه نخست به عربى چاپ شد و سپس ترجمه فارسى آن تحت عنوان: «بند بند سرگذشتم»! توسط «موسسه مطالعات و پژوهش هاى سیاسى» در تهران به چاپ رسید.[1]

   متأسفانه آثار بزرگ و ارزشمند علمى ـ فقهى آیت الله كاشف الغطا، آن طور كه باید در اختیار عموم قرار نگرفته، و فقط آثار «كلامى» ایشان در 12 جلد به چاپ رسیده، به امید آن كه مجموعه كامل آثار ایشان، (بالغ بر پنجاه مجلد) در حوزه علمیه قم، با ویرایشى جدید انتشار یابد و علما و طلاب حوزه از آن بهره‌مند شوند.

*  *  *

... شصت سال پیش، یعنى در سال 1376 ه . ق در فصل تابستان، اینجانب نخست رساله «السیاسه الحسینیه» ایشان را در تبریز ترجمه كردم كه توسط «كتابفروشى سروش» به چاپ رسید و سپس كتاب دیگر معظم له را درباره انجیل و مسیح: «التوضیح فى بیان ما هو الانجیل و من هو المسیح» كه در «قاهره» و «بغداد» به چاپ رسیده، ترجمه نمودم كه باز در تبریز چاپ و منتشر گردید ولى بعدها، ترجمه آن را در «حوزه علمیه قم» كامل كردم و بارها به چاپ رسید و آخرین چاپ ویرایش شده آن تحت عنوان: «پژوهشى درباره انجیل و مسیح» توسط مؤسسه «بوستان كتاب» قم، به زیور طبع آراسته گردید.

و اكنون رساله «السیاسه الحسینیه» كه بعدها توسط مؤلف معظم تكمیل و با اضافاتى در عراق به چاپ رسیده بود، با ویرایشى جدید و ترجمه اضافات و ملحقات مؤلف معظم، تنظیم و در این مجموعه در اختیار علاقمندان قرار مى‌دهیم.

... در این مجموعه، ترجمه دو خطبه و سخنرانى تاریخى ایشان را در «مؤتمر اسلامى پاكستان» و سمینارى دیگر،  مى‌آوریم تا با دیدگاه‌هاى ایشان در زمینه مسائل سیاسى و اجتماعى جهان اسلام بیشتر آشنا شویم.

البته مطالعه كتاب ارزشمند و بى‌نظیر: «المثل العلیا فى الاسلام لافى بحمدون» ـ ارزشهاى والا در اسلام است نه در بحمدون! ـ كه خوشبختانه چندین بار ترجمه و بارها چاپ شده است، براى اهل سیاست و شناخت روش سیاسى آیت الله كاشف الغطا یك ضرورت است كه در آن «هزاران درود بر كمونیسم در مقابل مفاسد امپریالیسم» مى‌فرستد و نشان مى‌دهد كه همایش‌هاى غربى‌ها در بلاد اسلامى و یا با عناوین اسلامى! در اروپا، در واقع یك نوع فریب و نیرنگ است و نباید به آنها اعتماد كرد.

آخرین بحثى كه در این مجموعه مى‌آوریم، ترجمه مقاله ایشان درباره نوع اشتراكیت در اسلام ـ سوسیالیسم و اسلام ـ است كه از ترجمه‌هاى اخیر است و براى تكمیل و تنوع در محتواى كتاب، در این مجموعه نقل مى گردد.

... تكرار مى‌كنم كه ترجمه بیشتر مطالب این كتاب، مربوط به بیش از نیم قرن پیش است كه نخست در سال 1376 هـ . ق در تبریز به چاپ رسیده و اكنون، و پس از ویرایشى كوتاه در اختیار علاقمندان قرارمى‌گیرد.

طبق معمول!، هرگونه نقد اصلاحى را مى پذیریم تا در چاپ‌هاى احتمالى بعدى! مورد استفاده قرار گیرد. والعاقبه للمتقین

        سید هادى خسروشاهى               

        قم: مركز بررسیهاى اسلامى           

        اربعین حسینى 7 1441 / مهرماه  1398

 

مقدمه

 سیاست حسینى و دیدگاه ما

 سید هادى خسروشاهى           

سیاست حسینى و دیدگاه ما 

 

بسم الله الرحمن الرحیم[2]

 تا ابد، جلوه گه حق و حقیقت، سرِ تست         معنىِ مكتب تفویض، على اكبر تست

طفل شش ماهه تبسّم نكند، پس چه كند؟!         آنكه بر مرگ زند خنده، على اصغر تست

 

مقدمه :كتاب حاضر[3]  و نشریّه سوم از سلسله انتشاراتِ «در راه حق»[4]  نیز،

از آثار مرحوم آیة‌الله كاشف الغطاء است. این كتاب، از چند ماه قبل ترجمه شده و آماده چاپ بود و كثرتِ مشغله تحصیلى و نبودِ وقت كافى براى نوشتن مقدمه، از جمله عللى بودند كه موجب تأخیر در انتشار این كتاب گردید.

اكنون با استفاده از فرصتى كوتاه و توفیقات حاصله از فیوضات ماه رمضان، این مقدّمه نوشته مى‌شود، از خوانندگان محترم انتظارى جز این نیست كه: نخوانده و سطحى قضاوت ننمایند.

 

سكوت و جمود

حضرت امام حسین 7 را همه ما مى‌شناسیم و شرح زندگى انفرادى و اجتماعى آن امام را، تاكنون خیلى از نویسندگان شیعه و سنّى و خارجى، با عناوین مختلف نوشته‌اند. براى رعایت اختصار، ما در اینجا به شرح مطالبى كه ارتباطى با نهضت كربلا ندارد، نمى‌پردازیم. مقصود از این مقدّمه، این است كه: به طور اجمال بدانیم كه چرا امام حسین7 قیام كرد؟ و هدف او از این قیام چه بود؟! و تكلیف ما با شرایط و امكانات موجود، چیست و چه باید كرد؟

 

آیا راهى را كه حسین 7 رفت، باید برویم، یا باید به «سكوت»، «ركود» و «جمود» فعلى مسلمین جهان، در قبال این همه ظلم و ستم، قتل و غارت، چپاولِ بیت المال، تجاوز و حمله‌هاى مستقیم و غیر مستقیم دشمنان اسلام و كفّار و صلیبى‌ها و كمونیست‌ها به ممالك و سرزمین هاىِ عزیز اسلام، و توهین و استهزاء علنى و عملى به مقدّسات مذهبى و اصول اسلامى، و اشاعه مظاهر كفر و بُت‌پرستى، ادامه داد؟!

 

آیا باید همه مسلمانان سراسرِ روى زمین، با جنبشى عالم‌گیر به پاخیزند، یا عكس‌العملِ عدمِ اجراى احكامِ نورانى خدا و عاطل و باطل ماندن حدود و قوانین مقدس و جاوید قرآن و توسعه فساد و منكرات و انحراف جوانان و فرزندان مسلمان، باید سكوت باشد؟!

آیا اسلام همیشه ما را امر به سكوت مى‌كند؟ و با ازدیاد منكرات، امر به معروف با قلم و قدم و زبان و عمل، بر هر كس ـ از كوچك و بزرگ، بازارى و كارگر، محصل و مجتهد ـ لازم نیست؟

آنچه مسلم است، این است كه: سكوت ما در مقابل منكرات و اعمال ضدّ اسلامى، برخلاف رضاى خدا بوده و با دستورات اسلامى سازگار نیست. مثلاً اسلام دستورى داده كه در زمان غیبت امام 7 هر حمله و هجومى كه بر اسلام و مسلمین و بیضه اسلام (به اصطلاح فقهى) ضرر داشته باشد، بر همه مسلمین؛ اعم از زن و مرد، واجب است كه دفاع كنند. آیا ما به آن عمل مى‌كنیم؟

 

بنابراین اصل مسلم، تنها اختلافى كه شاید بین ما و عدّه‌اى دیگر وجود دارد، عدم درك روح زمان و شناخت سرعت سیر قهقرائى اوضاع مادى و معنوى مسلمین در وضع كنونى است. یعنى آن‌ها اگر تعمّق بیشترى در جریانات عادى زندگى بنمایند، خواهند دید چه خطر و حمله و هجومى بر اسلام و مسلمین، بالاتر از این است كه در دنیاى اسلام، از اسلام و مسلمانى، جز نام و شناسنامه «مسلمان بودن» و چند عملى كه صورت عادت به خود گرفته و یا براى «ریا» و «تظاهر» است، چیزى باقى نمانده است!

 

چه توهین و حمله‌اى بر اسلام و مسلمین، بزرگ‌تر از تهیه شدن بخشى از بودجه ممالك و دولت‌هاى مسلمان، از ربا، مالیاتِ مشروبات الكلى و منحرفین و بدبختان است؟

آرى! اگر كسى عمیقانه فكر كند، مى‌فهمد خطرى مهم‌تر و بزرگ‌تر از این نمى‌شود كه امروز جوانان ما، در اثر اعتیاد به مشروبات الكلى و مواد مخدر و تماشاى فیلم‌هاى بى‌شرمانه و ضدّاخلاقى در سینماها، دین و ایمان خود را بر باد داده و از مبانى اسلامى رویگردان گشته و به سوى خدانشناسى و شهوات گرائیده‌اند.

آیا تجاوز و هجوم بالاتر از اینكه امروزه مسلمین خوار و زبون شده و مجبور به گدائى از كفار و دشمنان خدا گشته‌اند؟ انسان وقتى به این مسائل فكر مى‌كند، آتش مى‌گیرد و مى‌سوزد!... و از طرفى وقتى به مسئله نهضت حسین 7 مى‌رسد، مى‌بیند قسمت عمده مسئولیت، بر عهده اشخاصى است كه تاكنون ساكت نشسته و در مقابل اعمال ضدّ اسلامى، جز حرف، عكس‌العملى از خود نشان نداده‌اند.

 

متأسفانه اگر به بحث بیشترى در این موضوع بپردازیم، «مقدمه» از «ذى المقدمه» زیادتر خواهد شد و «فرع» مزید بر «اصل»... لذا از بحث در اصل موضوع كتاب دور نمى‌شویم و از افزودن پاورقى زیاد هم بر مطالب متن كتاب خوددارى مى‌كنیم و اكنون مختصرى پیرامون مسئله نهضت امام حسین 7 بحث كرده و تفصیل بیشتر را ـ اگر توفیقى بود ـ به كتاب «درس هایى از رهبر مكتب انقلابى اسلام» واگذارمى‌كنیم.

 

مسئله نهضت

مسئله نهضت و شهادت حضرت حسین 7 را اگر به صورت كامل تجزیه و تحلیل كنیم، مى‌بینیم كه نهضت او یكى از مهم‌ترین و ارزنده‌ترین نهضت‌هاى نجات بخش تاریخ بشریت است و مسلّمآ در صفحات تاریخ و افكار انسان‌ها، همیشه باقى خواهد ماند و اهمیّت آن هرگز فراموش نخواهد شد، زیرا نهضت حسین7 برضدّ یزید و دستگاه ظلم و ظالم‌پرور و حكومت ضدّاسلامى اموى، درسى فناناپذیر است كه طبعآ تا ابد تازگى دارد و هیچ وقت كهنه نخواهد شد و بلكه مى‌توان گفت : با تعالى سطح افكار و با تكامل طرز تفكّر در طرق جهاد فكرى و عملى بشرى، عمق نهضت او بیشتر و بهتر فهمیده و درك خواهد شد.

 

در واقع این نهضت، درسى عملى و آموزنده است، براى انسانى كه مى‌خواهد آزاد و سربلند و شرافتمندانه زندگى كند و البته همیشه و در همه‌جا مى‌تواند سرمشق همگان باشد.

كسانى كه لذّت زندگى را در محیطى دور از عوالم مادى و در خدمت به اسلام و جامعه مسلمین و اصلاح اوضاع آشفته كنونى تشخیص داده‌اند، ولى قدرت شان در مقابل نیروهاى پر زرق و برق پول و سرنیزه، به مثابه سرمایه یك رنجبر در مقابل میلیون‌ها ثروت یك سرمایه‌دار مى‌ماند، همین نكته موجب سستى اراده‌ها و یأس سرهاى پرشور و ازدیاد بهانه سكوت و تن دادن به قبول هر عمل ضدّ بشرى و اسلامى مى‌گردد.

 

ولى اگر منطقى و عمیقانه فكر كنیم، از مكتبى كه حسین 7 باز كرد و از درسى كه او عملاً بر همه آموخت، به خوبى مى‌توان سرمشق گرفت و مرعوب دبدبه و كبكبه قدرت‌هاى توخالى نگشت و از حوادث شوم زندگانى و عدم پیروزى در مسائل مقدّماتى جنبش‌ها، و یا شكست عده‌اى از مسلمین جهان در مبارزات و جنبش‌ها و... هیچ یأس و دلسردى و سستى به خود راه نداده و بلكه سرسختانه‌تر، اوقات خود را صرف جهاد و مبارزه در راه تحقّق یافتن آرمان بزرگ و هدف بسیار عالى و مقدس خود ـ كه برتر و بالاتر گشتن عملى اسلام بر همه چیز است ـ خواهیم نمود.

مسئله نهضت حضرت حسین 7، به ما مى‌آموزد: قلّت افراد و یا عدم وجود كامل وسائل مادّى، نباید باعث تن دادن به ذلّت، خوارى و اسارت و بندگى اجانب و ننگ و خفّت گردد. پروردگار بزرگ در قرآن مجید فرموده: (كَم مِّن فِئَةٍ قَلِیلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً كَثِیرَةَ بِإِذْنِ آللَّهِ وَآللَّهُ مَعَ آلصَّـبِرِینَ) ـ چه بسیار از گروه‌هاى اندك، كه بر گروه بسیار به اذن خدا، غلبه كرده‌اند «خداوند با صابران است» ـ و روى همین اصل و همین پشتیبانى‌هاى خداى مقتدر، مسلمان نباید از كمى افراد هم‌فكر و مجاهد و نقص وسائل ظاهرى جهاد، ترس و هراسى داشته باشد.

به طور كلّى: طرفداران راه حق، در همه زمان‌ها نیز در اقلیّت بوده‌اند، ولى همانگونه كه تجربه و تاریخ نشان مى‌دهد، پیروزى نهایى و قطعى، همیشه از آنِ طرفداران حق بوده است.

شما صفحات تاریخ را ورق بزنید و ببینید در كدام دوره، فتح و نصرت‌ها از آنِ اقلیت طرفدار حق نبوده است؟!! بنابراین، ما و همه برادران مسلمان، نباید از جلال و جبروت ظاهرى قدرت‌هاى پوشالى باك داشته باشیم و تن به پذیرش زورگوئى و ظلم و ستم بدهیم.

اگر تن به قبول ظلم و ستم و... بدهیم، فردا در دادگاه عدل الهى مورد مؤاخذه سخت قرار خواهیم گرفت، چنانكه پیشواى اسلامى مى‌فرماید : «یؤخذ من المظلوم كما یؤخذ من الظّالم»: در روز رستاخیز، از مظلوم نیز بازپرسى مى‌شود، همانطور كه ظالم مورد مؤاخذه قرارمى‌گیرد.

 

قیام مظهر حق

امام حسین 7 پس از پیغمبر اسلام 9 و امیرالمؤمنین على7 و برادرش امام حسن 7، مظهر و مصداق واقعى و تبلور حق بود. این حقیقتى است كه كوچكترین شك و شبهه‌اى در آن وجود ندارد و از این لحاظ، قیام حسین 7 قیام مظهر حق بود، علیه مظهر باطل، مظهر پستى و پلیدى، مظهر عیّاشى و شهوت‌رانى، مظهر حكومت جابرانه و ظالمانه یزید كه به «ناحق» بر مسند ریاست و جایگاه مقدس پیغمبر خدا و خانواده‌اش نشسته بود و دستگاه عدالت بار حكومت اسلامى را به دستگاه و دربار ضد اسلام، تبدیل كرده بود.

قیام حسین 7 و یاران وفادارش، قیام صاحبان سرهاى پرشور از عشق به معشوق، دل‌هاى مشتاق، و قلب‌هاى روشن و فروزان از نور ایمان به آفریننده طبیعت بود؛ برضدّ یزید پلید و اطرافیان دنیاپرست و ستمگر او، علیه صاحبان سرهاى مست و بى خبر از عالم انسانیت كه در لجن‌زار شهوت و حیوانیت غوطه مى‌خوردند.

حسین 7 فرمانده عالى و پرچمدار این نهضت و رهبر ایثاركنندگان، با قیام خود، به دنیا ثابت كرد كه: «مسلمان» باید برضدّ ناكسانى كه بدون لیاقت، بر جان و مال مردم مسلمان حكومت كرده و بیت‌المال مسلمین را مورد دستبرد و غارت قرار مى‌دهند، قیام كند.

 

 «فرمانرواى جائر!»

امام حسین 7 در خبرى كه از آن حضرت نقل شده و ذیلاً نقل مى‌شود، تكلیف همه مسلمان‌ها را به وضوح روشن كرده است. این خبر، مبنا و علّت‌العلل قیام حسین 7 را بر همه ملل محروم، با صراحت روشن ساخته و مى‌رساند: هرگز نباید تسلیم حكومت زر و زور شد.

امام حسین 7 مى‌فرماید: رسول خدا 9 فرمود: هركس فرمانرواى ظالمى را ببیند كه حرام خدا را حلال كرده، ناقض عهد و پیمان خدا بوده، مخالف سنّت رسول خدا عمل كرده، در میان بندگان خدا بدرفتارى مى‌كند و برضدّ او با فعل و قول خود عملى انجام ندهد، براى خدا حق است آن شخص را مانند او قرار داده و به كیفرش برساند.

و بدانید كه اینان به اطاعت شیطان گرائیده و از اطاعت خدا رو گردانده‌اند. فساد را آشكار و حدود را معطل نموده و اموالى را كه از آنِ همه مسلمین است، حیف و میل كرده و حرام را حلال، حلال را حرام نموده‌اند. و من بر اینكه با گفتار و رفتار با یزید ستمكار مخالفت كنم، سزاوارترم.»[5]

 

      

و روى همین اصل امام حسین 7 به گفتار جدّ بزرگوارش عمل كرد و حاضر نشد زنده بماند و حدود الهى را جارى نشده و احكام اسلام را اجرا نگردیده ببیند.

حسین 7 آن روز با قیام خود، و با نثار خون خویش و خون یارانش و با رضایت به اسیر شدن اهل‌بیت و خاندانش، نهال اسلام را بارورساخت.

دكتر اقبال لاهورى، ضمن چند بیت، طى قطعه‌اى در این باره مى‌گوید :

چون خلافت رشته از قرآن گسیخت         حریّت را زهر اندر كام ریخت

خواست آن سر جلوه خیر الامم         چون سحاب قبله باران در قدم

بر زمین كربلا بارید و رفت         لاله در ویرانه‌ها كارید و رفت

تا قیامت قطع استبداد كرد         موج خون او، چمن ایجاد كرد

بهر حق در خاك و خون غلطیده است         پس بناى «لا اله» گردیده است

مدّعایش سلطنت بودى اگر         خود نگردى با چنین سامان سفر

دشمنان چون ریگ صحرا لا تعُد         دوستان او به یزدان هم عدد

تیغ بهر عزّت دین است و بس         مقصد او حفظ آئین است و بس

ما سوى الله را مسلمان بنده نیست         پیش فرعونى سرش افكنده نیست

خون او تفسیر این اسرار كرد         ملّت خوابیده را بیدار كرد

تیغ «لا» چون از میان بیرون كشید         از رگ ارباب باطل خون كشید

نقش «الّا الله» بر صحرا نوشت         سطر عنوان نجات ما نوشت

شوكتِ شام و فرّ بغداد رفت         سطوت غرناطه هم از یاد رفت

تار ما از زخمه‌اش لرزان هنوز         تازه از تكبیر او ایمان هنوز

اى صبا اى پیك دور افتادگان         اشك ما بر خاك پاك او رسان[6]

 آرى حسین 7 علاوه بر اینكه باعث استحكام «لا اله الا الله» گشت، دربار ستمگر خاندان معاویه را ویران و كاخ‌هاى فرعون‌منشانه دودمان دنائت و رذالت بنى‌امیّه را براى ابد درهم  كوفت و ویران ساخت.

 

زندگى چیست؟!

عبدالحمید جودة السّحار، نویسنده مصرى و مولف كتاب «ابوذر غفارى» و «مبانى اقتصادى در اسلام»، در «حیاة الحسین» ـ كه از طرف هیئت نشر و تألیف دانشگاه قاهره منتشر شده است ـ مى‌نویسد :

«... حسین 7 نمى‌توانست با یزید بیعت كند و به حكومت او تن بدهد، زیرا در این صورت بر فسق و فجور صحّه مى‌گذاشت و اركان و پایه‌هاى ظلم و طغیان را محكم مى‌كرد و از حكومت باطل تمكین مى‌نمود. ولى حسین 7 راضى به این كارها نمى‌شد، ولو اینكه اهل و عیالش به سختى و شدّت بیفتند و خود و یارانش زنده نمانند».

علاوه بر این، حسین 7 زندگى را از دریچه چشم حقیقت‌بین خود بررسى نموده و قضاوت مى‌كرد. افرادى كه حب دنیا، ریاست و مقام، چشم باطن‌شان را كور و گوش‌شان را كر كرده، نمى‌توانند عقیده و راه حسین 7 را درك نموده و در آن راه گام بردارند.

امام حسین 7 روى اصل طرزِ تفكّر صحیح خود مى‌فرماید كه: «انّما الحیوة الدنیا عقیدة و جهاد» ـ زندگى دنیا، عبارت است از عقیده و جهاد در راه آن ـ و با صداى رسا اعلام مى‌دارد كه: «لا ارى الموت الّا سعادة و لا الحیوة مع الظّالمین الّا برمآ». مرگ را جز سعادت و زندگى با ظالمین را جز ذلّت و عدم سعادت نمى‌بینم.

از طرف دیگر مى‌فرماید :

فان تكن الابدان للموت أنشئت         فقتل امرء بالسیف فى الله افضل

 

ـ هرگاه بدن‌ها براى مرگ آماده شده‌اند، كشته شدن با شمشیر در راه «حقّ» و «خدا»، فضیلت بارتر است ـ صاحب چنین دیدگاه و فكرى، نمى‌تواند با حكومت یزید بسازد و یزید را زمامدار مردم مسلمان ببیند، این است كه مردانه به پا مى‌خیزد و با جهاد و انقلاب خونین خود، به دنیا نشان مى‌دهد كه: یزید و اطرافیان پست او، حقّ حكومت ندارند و حكومت، حقّ خاندان پاك پیغمبر خدا و تربیت شدگان مكتبِ پر افتخار اسلام است.

حسین 7 در این نبرد آشتى‌ناپذیر، حتى حاضر شد كه اهل و عیالش به عنوان «خارجى!» به اسیرى بروند، ولى امروز دنیا به حسین 7 درود مى‌فرستد و نام جاوید او با افتخار و احترام ذكر مى‌شود، اما یزید و جیره خواران و غلامان حلقه به گوش او، با ننگ و نفرت و انزجار همیشگى قرین شده‌اند و مسلمآ یزید صفتان قرون دیگر نیز سرنوشتى بهتر از ارباب اصلى خود نخواهند داشت.

 

یاران حسین 7

اى بسا انبوه لشگرها كه با ایمان لرزان         روز بازى حوادث جرئت میدان ندارد

اى بسا سرباز جان بر كف كه با نیروى ایمان         باك از سرلشگر و فرمانده و فرمان ندارد

بشكند بازوى تقوى مشت فولادین بى‌دین         گرچه مرد متقى سر پنجه طغیان ندارد

... امام حسین 7 وقتى از مدینه خارج شد، عدّه زیادى از افراد طمع كار، به خیال اینكه حكومت و ریاستى در كار است! همراه امام حسین 7 بودند و تا شب عاشورا نیز، حداقل هزار سرباز سواره و یكصد نفر پیاده در ركاب حضرت ماندند، ولى شب عاشورا امام حسین 7 همه را جمع كرد و با قیافه و چهره دُرفِشان و ملكوتى و خاصّ خویش ـ كه در پرتو شمع‌هاى لرزان خیره كننده بود ـ فرمود :

 

«خدایا! من تو را سپاسگزارم مى‌كنم كه ما را با نبوّت مكرّم كردى و قرآن را به ما آموختى و در دین، فقیهمان نمودى. اینجا كربلاست، فردا میدان گاهى است براى مردان خدا، مردانى كه دنیا را با تمام مظاهرش با تمام خوشى‌ها و زیبائى‌ها، براى مبارزه با فساد یزید وداع مى‌گویند... واى بر حال كسى كه فردا اینجا باشد، صداى ما را بشنود، گریه و ضجّه زنان و كودكان به گوش او برسد و از كمك به ما كوتاهى بكند. من بیعت را از شما برداشتم، اینك تاریكى شب همه‌جا را فرا گرفته است، دست زن و بچه‌هاى خود را بگیرید و به شهرها و آبادى‌هاى خود بروید. زیرا این قوم، تنها مرا مى‌خواهند...»

 

... حضرت شمع‌ها را خاموش كرد، آنانى كه به ظاهر، مرد جلوه مى‌كردند! ولى بوئى از مردانگى و انسانیّت نبرده بودند، فرزند زهرا7 را تنها گذاشته و رفتند... و سرانجام براى حسین 7 40 نفر پیاده و 32 نفر سواره، یار وفادار و سرباز فداكار باقى ماند...

البته 72 نفر در مقابل متجاوز از 45 هزار نفر؟! خیلى عجیب است، ولى تاریخ مى‌گوید نیروى ایمان 72 نفر، انبوه لشگر كفر را به لرزه در آورده بود. برادر امام حسین 7، حضرت عباس 7 پس از آن بیانات گفت: برادر چرا این كار را بكنیم؟! براى اینكه پس از تو زنده بمانیم؟! خدا آن وقت را هیچ وقت بر ما نشان ندهد...

 

حضرت رو به بنى‌عقیل كرد و فرمود :

یا بنى عقیل! من به شما اجازه مى‌دهم كه همه‌تان بروید. بنى‌عقیل گفتند: مردم چه مى‌گویند؟! مى‌گویند: ما آقا و بزرگ و بهترین پسر عمّهاى خود را ترك كردیم و با دشمنان او مبارزه و جهاد ننمودیم؟! لا والله! ما این كار را نمى‌كنیم، ما خود را، مال و اهل خود را فداى تو مى‌كنیم و همراه تو جهاد مى‌كنیم تا همیشه با تو باشیم، زندگى پس از تو براى ما فایده ندارد.

یكى از انصار حسین 7 برخاست و گفت :

آیا ما تو را تنها بگذاریم؟ آن وقت براى تو چه عذرى بیاوریم؟ نه به خدا، تا نیزه‌ام را در سینه آنها نشكنم و تا آنها را با شمشیر خود آن هنگام كه در دستم مى‌باشد، نزنم، از تو جدا نمى‌شوم و هرگاه سلاحى نداشته باشم، با سنگ با آنها نبرد مى‌كنم، تا در پیشگاه تو بمیرم.

یكى دیگر گفت :

به خدا سوگند، ما تو را تنها نمى‌گذاریم، تا خداوند شاهد باشد ما در غیبت رسول خدا 9 حق تو را اداء كردیم. به خدا اگر بدانم من كشته شده و دوباره زنده مى‌شوم و بعد مرا زنده مى‌سوزانند و دوباره زنده مى‌شوم و هفتاد مرتبه هم تكرار شود، باز از تو جدا نمى‌شوم. در پیشگاه تو كشته مى‌شوم، و چطور این كار را نكنم، در حالى كه مرگ بیش از یك بار نیست، ولى پس از آن افتخار و شرافتى است كه پایان ندارد...

... این است نمونه‌اى از طرز تفكّر یاران حسین 7 كه تا آخرین نفس، وفادارى خود را به خدا ومكتب مردان خدا، با جان‌وهستى ثابت كردند.

این 72 نفر، پروانه وار گردِ شمع حقیقت گردیدند و تا در راه وصال به معشوق خود، بال و پرشان نسوخت، از پاى ننشستند.

اینان براى اینكه زودتر شهید شوند، از خدا مى‌خواستند شب عاشورا زودتر تمام شود. از شدّت شوق گریه مى‌كردند، در روز نبرد در میدان خونین، براى اینكه زودتر به لقاء حق برسند، لباس جنگى را بیرون آورده و دور مى‌انداختند و در جلو حسین 7 مى‌ایستادند، سینه و سر خود را سپر قرار مى‌دادند، تا تیرهاى زهرآلود دشمن به آنها بخورد و به حسین عزیز 7 صدمه‌اى نرسد.

 

اینها به راستى «مرد» بودند و مردانه هم جنگیدند و نام و افتخار جاوید در دنیا و نجاتى خدائى درآخرت، براى خود كسب كردند.

اینها در جواب حسین 7 كه مى‌فرمودند: «بیایید و بروید من بیعت را از شما برداشتم»، گریه مى‌كردند و مى‌گفتند: آیا ما را از پیشگاه مقدّست رانده و طرد مى‌كنى؟!...

البتّه ما هم امروز به صورت ظاهر مى‌گوئیم: «اى كاش با شما بودیم و با شما به فوز و مقام بزرگى مى‌رسیدیم»! ولى بیایید درست فكر كنیم و ببینیم: آیا اگر ما آن روز در صحنه بودیم، واقعآ حاضر به عمل هم مى‌شدیم؟! شوخى نیست: سر و تن، نیزه و شمشیر، تیر و خنجر، سنگ و آهن، بیابانى سوزان، جگرى عطشان، زخم از روى زخم... و نثار خون.

مگر از جان و تن گذشتن بازى است؟! مگر نثار خون در نزد همه بى ارزش است؟! مگر گذشت از جان، مردانگى نمى‌خواهد؟! مگر همه مى‌توانند چون گلگون‌كفنان و شهیدان كربلا، مردانه از تمام مظاهر و لذّات دنیاى مادّى صرف نظر كنند؟!...

خوشا به حال آنان كه با شجاعت و شهامت، و با كمال افتخار و سربلندى، شربت شهادت نوشیدند و واى به حال كسانى كه از ترس كشته شدن، و از ترس از دست رفتن مقام و جاه خود، قشرهاى وسیع مسلمین را بنده و برده ظالمین و دشمنان اسلام كرده و مى‌كنند.

و درود بر آنانى كه با خون خود، نهالِ اسلام را آبیارى كرده و براى یارى دین خدا قیام نمودند، درود بر آنها كه به صورت ظاهر و براى چند روزى شكست خوردند، ولى تا ابد فاتح و پیروز گشتند.

سلام بر آنها، بر خون‌هاى به ناحق ریخته شده آنها.

سلامى سوزان، گرم و آتشین...

سلام بر آنها.. و بدن‌هاى پاره پاره و به خون آغشته شده آنان كه تا آخرین قطره خون و تا آخرین لحظه حیات از حق و عدالت، آزادى و انسانیّت، و از اصول نجات‌بخش اسلام دفاع كردند...

و ننگ و نفرت ابدى بر پست فطرتان و دون‌صفتانى كه براى دنیا و براى حكومت رى، براى پول و مقام، فرزندان عزیز زهرا و مردان پاك و مسلمان را كشتند و خیال كردند كه همیشه دنیا بر وفق مراد آنها بوده و همیشه بر روى یك پاشنه خواهد چرخید و آن‌ها همیشه در رأس حكومت باقى مانده و عهده‌دار ریاست «شبه مردان!» خواهند بود، غافل از اینكه دنیا چند روزى بیش نیست و ما عند ربك خیروأبقى.

 

 دفاع از عقیده...

ما زنده از آنیم كه آرام نداریم         موجیم به دریا كه توقف عدم ماست

براى اینكه دفاع از عقیده خود و جواب تهمت‌ها و اشكال‌تراشى‌هاى جاهلانه را در هر نشریه‌اى عنوان نسازیم، در مقدمه این كتاب، قدرى مفصل‌تر جوابى براى همه مى‌نویسیم تا همگان بدانند كه :[7]

 هیچ فحش و توطئه ناجوانمردانه و بى‌شرمانه‌اى، در روحیه خلل‌ناپذیر تربیت‌یافتگان مكتب انقلابى اسلام، نه تنها تأثیر منفى ندارد، بلكه آنها را در مبارزه‌اى كه براى اجراى احكام قرآن درسرزمین‌هاى عزیز اسلام شروع كرده‌اند، پابرجاتر و مصمم‌تر نیز مى‌گرداند.

ما از هرگونه سختى و مصیبتى استقبال كرده و هیچ گله‌اى از رضا و قضاى خدا نداریم و به قول شاعر :

ما نداریم از رضاى حق گله         عار ناید شیر را از سلسله

بدیهى است كه مصائب بزرگ، مردان بزرگ را پرورش مى‌دهد و ناهموار بودن راه، دلیل مقدّس بودن هدف و استقامت در پیمودن این راه، مقدمه پیروزى قطعى است.

بنابراین، تشبّثات جاهلانه و حسودانه، ما را از ادامه راهى كه در پیش گرفته‌ایم، باز نمى‌دارد و ما به جهاد همه‌جانبه خود علیه دشمنان داخلى و خارجى اسلام، تا سر حدّ وصال به خدا، یعنى تا سر حدّ «شهادت» ادامه خواهیم داد. این راه شرافتمندانه و پر افتخارى كه ما در پیش گرفته‌ایم، در پیمودنش، از هیچ كوششى فروگذارى نكرده و از جلال و عظمت ظاهرى هیچ نیرو و قدرتى ترس و هراسى به خود راه نداده و مردانه به جانب مقصود پیش خواهیم رفت، زیرا على 7 در به ما تعلیم مى‌دهد كه :

پیكار جویان در وظیفه دشوارى كه بر عهده گرفته‌اند، هرگز خسته نمى‌شوند و وسوسه زشت‌گویان، در اراده آهنین ایشان اثر نمى‌كند. سرزنش‌ها و ملامت‌ها را از دهان هر كس كه خارج شود، ناچیز مى‌پندارند و هم‌چنان به فعّالیّت خود ادامه داده و پروانه‌وار به جانب مقصود پیش مى‌روند.

و قرآن مى‌فرماید: (فَاصْبِرْ كَما صَبَرَ أُولُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ وَ لا تَسْتَعْجِلْ لَهُمْ كَأَنَّهُمْ یَوْمَ یَرَوْنَ ما یُوعَدُونَ لَمْ یَلْبَثُوا إِلّا ساعَةً مِنْ نَهارٍ بَلاغٌ فَهَلْ یُهْلَكُ إِلاَّ الْقَوْمُ الْفاسِقُونَ.)[8]

    سازش با دشمنان اسلام

پس منتهى الیه راه ما، راه حسین 7 است و ما با كمال افتخار، در این راه گام بر مى‌داریم و كسى كه منطقى و عاقلانه فكر كند، به وضوح خواهد دید: در شرایط فعلى، براى اصلاح جامعه پر از فساد امروز ما، جز از راهى كه حسین 7 رفت، راه دیگرى وجود ندارد.

به طور كلّى، قوانین قرآن و اسلام، اعمال و رفتار پیشوایان ما، ما را از «همزیستى مسالمت‌آمیز» با دشمنان اسلام منع كرده‌اند، آرى همكارى و همزیستى ما با دول استعمارگر و عمّال آنها، امرى محال است و مخالفت قلمى و زبانى ما با آنها، یك مسئله شخصى نیست كه قابل عفو و اغماض و حل و فصل بوده و صلح‌پذیر باشد.

مخالفت ما با دشمنان اسلام و با كسانى كه مستقیم و غیر مستقیم به نفع اجانب كار مى‌كنند، آشتى‌ناپذیر است و البته ما با كسانى كه از لحاظ فكرى مخالف هستیم، غرض شخصى و فردى نداریم، بلكه آنها را باعث فساد اجتماع و انحطاط اخلاق و سیرِ نزولى جامعه مسلمین مى‌دانیم كه ملّت ما را دو اسبه به سوى سقوط، به سوى اروپائى‌گرى و بى‌دینى سوق مى‌دهند.

وضع كنونى مسلمین جهان، به‌قدرى رقّت‌آور است كه هر مسلمانى اگر در علل پیدایش این وضع دقیقآ بررسى كند، مى‌بیند براى اصلاح اوضاع حادّ ضد دینى فعلى، جز یك جنبش حادّ دینى، هیچ كارى و امرى، هیچ موعظه و نصیحتى، تأثیرى نداشته و وضع را به حد اعتدال در نخواهد آورد.

روى همین اصل، ما با خداى خود پیمان بسته‌ایم؛ پیمانى اصیل و پابرجا، پیمانى محكم و خلل‌ناپذیر كه در راه او تا آخرین نفس بكوشیم، و به قول اقبال لاهورى :

هر كه پیمان با هو الموجود بست         گردنش از بند هر معبود رست.

 

 راه و هدف

البتّه ما انتظار نداریم حتمآ خود به نتایج مطلوب برسیم، بلكه ترجیح مى‌دهیم كه بكوشیم و بیكار ننشینیم و ثمره كوشش ما را نسل آینده و فرزندان فردا ببینند.

ما ترجیح مى‌دهیم به جاى ماندن و زندگى با این مردم! (چنان كه حسین7 فرمود) شاهین‌وار به آسمان شهادت پرواز كنیم و چه سعادتى بالاتر از این مى‌توان براى یك بشر سعادتمند (واقعى) تصوّر كرد؟!

و هزار ضربت شمشیر ـ چنانچه على 7 فرموده است ـ  براى ما خوش‌تر و راحت‌تر و آسان‌تر از مرگ در بستر نرم و گرم است... و نثار جان خود در راه حق، در راه خدا، در نظر ما سخت بى بهاست.

... و البته راه ما، و هدف ما، راه و هدفى كه در پیش داریم، بسیار پر نشیب و فراز است، ولى به قدرى مقدّس و نورانى و خدائى است كه هیچ توافقى با عوامل مادّى و دنیوى، ظاهرسازى و ریاكارى ندارد.

و رهروان و رزمندگان راه حقّ و حقیقت، دلباختگان اجراى احكام اسلام و قرآن، در پیشروى در راه پرخطر خویش، انتظار هیچ تشویق و تقدیرى را از هیچ مقامى جز «خدا» ندارند، زیرا كسى كه عاشق اسلام و تجدید عظمت جهانى مسلمین باشد و این عشق با تار و پود او آمیخته گردد، احتیاج به تشویق و تقریظ! ندارد.

... و هدف و مرام و مقصد ما، عالى‌تر از آن است كه منتظر تشویقى باشیم، یا با تقدیر و تقریظى! شاد و خرّم شویم و هیچ تقدیر و تقریظى، ما را مغرور نمى‌كند، چنانكه هیچ فحش و ناسزائى، تأثیر بدى در روحیه و افكار ما ندارد و ما راهى را كه وظیفه خود تشخیص داده‌ایم و مى‌پیمائیم، تا آخر خواهیم رفت.

و خلاصه: فكر ما و روح ما، بالاتر از آن است كه با انتقادى ناروا متزلزل و یا با تشویق و تقدیرنامه‌اى، استوار گردد.

البته ما اگر به لحاظ سنّى نیز كوچك باشیم! به لحاظ روحى، خود را بزرگ مى‌دانیم و باید هم از لحاظ روحى و فكرى بزرگ باشیم، زیرا كه منبع الهام‌بخش ما قرآن و مكتب اسلام است و قرآن و اسلام بزرگ‌ترین و ارجدارترین مكتب‌ها و منبع‌ها را داراست.

بنابراین، اگر در راه بزرگى قدم گذاشته‌ایم، تعجّب ندارد و بایستى در این راه، چون كوه استوار در مقابل تندباد حوادث بایستیم و تكان نخوریم، زیرا حسین عزیز 7 هم اینطور بود. اقبال لاهورى بازمى‌گوید :

عزم او چون كوهساران استوار         پایدار و تند سیر و كامكار

و ما هم:

رمز قرآن از حسین آموختیم         زآتش او شعله‌ها اندوختیم

 

 فداى راه او

هر كسى، هر نیرو و قدرتى كه مى‌تواند، علیه ما اقدامى انجام دهد!، ما باكى از آنها و اقدامات آنها نداریم، زیرا مى‌دانیم: (وَمَن یَتَوَكَّلْ عَلَى آللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ) و این نیروهاى پوشالى، این هو و جنجال‌هاى توخالى، در مقابل منطق و حق، مقاومت و ارزشى ندارند و اگر هم در گذشته داشته‌اند، دیگر نمى‌توانند داشته باشند و مردم چشم و گوش دارند، و مى‌فهمند كه قضیّه از چه قرار است!

مردم مى‌فهمند چه افرادى براى حفظ موقعیّت خود از انجام امر به معروف و نهى از منكر؛ این دو اصل مسلّمى كه وظیفه فرد فرد مسلمانان است، خوددارى مى‌نمایند.

و بر فرض اگر هم نفهمند، خدا مى‌داند و مى‌بیند كه ما جاه و جلال و موقعیّت و وجهه‌اى نمى‌خواهیم و نظرى جز خدمت به اسلام و مسلمین نداریم كه ما همه چیز را فداى راه او كرده‌ایم و عقیده داریم كه وجهه داشتن، در زمانى كه وجهه اسلام عملا از بین رفته و مى‌رود، پشیزى ارزش ندارد.

ما اتّكائى در زندگى و در دنیا جز به خدا، به هیچ مقام و به هیچ كسى نداریم و ایمان داریم كه خدا به حكم: (وَكَانَ حَقًّا عَلَیْنَا نَصْرُ آلْمُؤْمِنِینَ)، همیشه از مجاهدین راه خود پشتیبانى كرده و مى‌كند.

بگذار دشمنان ما، به توطئه‌هاى نانجیبانه خویش ادامه دهند. بگذار ماهیّت كثیف و شرم‌آور خود را ـ آن‌طور كه هست ـ به جامعه مسلمین نشان دهند.

عمل معرّف همه است و دنیا، دنیاى عمل است و فریب و نیرنگ، دیگر كارى نمى‌تواند بكند و عملى كه براى اسلام باشد، از آغاز هویداست. و ما در مقابل این شكنجه‌هاى روحى ـ كه بالاتر از شكنجه‌هاى جسمى است ـ «آخ» هم نخواهیم گفت، زیرا براى خدا و در راه خداست و هرچه كه در راه خدا باشد، براى ما «نوش جان» است. دسته گلى است كه از هیچ بستانى و گلستانى فرادست ‌نمى‌آید.

 

 حسین 7 چرا قیام كرد؟

... حسین 7 چرا قیام كرد؟! آیا نمى‌توانست با یزید پلید «همزیستى مسالمت‌آمیز»! داشته باشد؟! مسلمآ اگر حسین 7 حاضر به سازش با یزید مى‌شد، زر و سیم، درهم و دینار، كاخ و آپارتمان!، وكالت و امارت به او مى‌رسید، امّا حسین 7 مانند من و تو نبود كه ببیند در مملكت اسلامى در مركز تشیّع رباخوارى را رواج مى‌دهند و مشروب مى‌خورند، قمار بازى مى‌كنند، مرتكب فحشاء مى‌شوند، دین و ایمان مردم مسلمان را بر باد مى‌دهند و...، ساكت بنشیند و تماشا كند!... امام حسین 7 روحیه جهادى داشت و مظهر شهامت، غیرت، و اسلامیّت بود، و نمى‌توانست بادشمنان واقعى اسلام كه به صورت ظاهر مسلمان جلوه مى‌كنند، سازش كند.

حسین 7 «اپورتونیست» و «سازش كار» نبود كه نان را به نرخ روز بخورد! و با هر دسته و فرقه‌اى، بند و بست داشته باشد. حسین7 پاى‌بند آئین جدّش بود و نمى‌توانست احكام آئین او را بلااجراء ببیند و ساكت بنشیند!

حسین 7 «مقبول العامه»! شدن و وجهه در جامعه پیدا كردن رامى‌خواهد چه كند؟! در حالى كه دین جدّ او از بین مى‌رفت؟ زر وسیم، كاخ و باغ، براى حسین 7 و پیروان او ارزشى ندارد و: «انّما الدنیا عقیدة وجهاد».

 

 طرز تفكر ما

راه ما، بنا به دلایل خلل ناپذیرى، افتخارآمیزترین راهى است كه یك بشر متفكر كه تمام جوانب كار و زندگى را در نظر گرفته و ابتدا و انتهاى دوره حیاتش را بررسى كرده، نمى‌تواند براى خود، جز آن را انتخاب كند.

این راه را، ما باید برویم، زیرا وظیفه خود را در قبال عزّت اسلام چنین تشخیص داده‌ایم و مسلّمآ در پیشگاه خداى بزرگ هم، بیش از اندازه دركِ عقلمان (در مسائل غیر تقلیدى) مسئول نخواهیم بود.

این راه، بایستى پیموده شود و آنچه كه در انتظار رهروان این راه است یا فتح و پیروزى است و یا شهادت و پرواز به سوى او و وصال به معشوق حقیقى. معشوقى كه حق است عشق به او ورزیدن و جان در راه او باختن و سر در كف گذاشتن...

و در پیشروى به سوى هدف عالى خود، هیچ تهدید و تحدیدى ـ این اسلحه‌هاى پوسیده و ارتجاعى ـ در روحیه ما تأثیر سوئى نخواهد داشت. دشمنان ما، در مقابل بدى‌ها، جز خوبى و در مقابل ناسزا جز «سلام» از ما ندیده و نخواهند شنید، زیرا قرآن فرموده است: (وَإذَا خَاطَبَهُمُ آلْجَـهِلُونَ قَالُواْ سَلَـمًا) و اسلام به ما دستور داده كه در مقابل بدى جاهلان، خوبى و احسان كنیم، و ما روح و فكر خود را، با مجادله و منازعه براى كارهاى بسیار كوچك و بى اهمیّت، ضایع و بى‌ارزش نخواهیم كرد.

 

 وظیفه امروزى

اكنون، ما جز گفتن و نوشتن وظیفه‌اى نداریم، اگر وظیفه ما امر دیگرى باشد، اقدام خواهیم كرد و روز عمل، آن‌هائى كه باور نمى‌كنند، خواهند دید كه آنچه گفته بودیم، براى «اسلام» و به خاطر «اسلام» بود. اگر وظیفه ما ایجاب كند، شما خواهید دید آنچه كه در نظر ما ارزش ندارد، آنچه كه در نظر ما بى اهمیّت است، آنچه كه قابل اعتنا نیست، جان است، مال است، خون است و همه چیز است. آرى،همه چیز فداى راه حق، فداى پیروزى اسلام، و تجدید عظمت جهانى مسلمین.

ما و اقدامات ما

عده‌اى به ما مى‌گویند: شما چرا به این كارها ـ فعالیت فرهنگى و اجتماعى ـ اقدام مى‌كنید، مگر دیگران به اندازه شما درك و شعور ندارند؟ در جواب باید گفت: اولاً یكى از علل عدم اقدام دیگران، كثرتِ صبر! آنهاست، ولى ما صبور نیستیم و نمى‌توانیم باشیم، ما چگونه صبور و زنده باشیم، در حالى كه در مملكت اسلام، در مركز تشیّع، در هتل‌هاى اسلام بر بادده تهران، رقّاصه‌هاى خارجى و زنان كثیف اروپا و امریكا، لختِ مادرزاد، ـ آرى لخت و عریان ـ رقص مى‌كنند و اخلاق و روح دیانت مردم مسلمان ما را نابودمى‌سازند!

ما چگونه صبور و زنده بمانیم و با چشم خود ببینیم كه اگر «ربا» نباشد، بازارِ مسلمین راكد مى‌شود و یا بسیارى از برادران ما علاوه بر قمارخانه‌هاى رسمى، ندانسته و نفهمیده با خرید «بلیط‌هاى بخت آزمائى»، قمار مى‌كنند و یا نیروهاى جوانان ما؛ نیروهاى ارزنده‌اى كه بایستى در ترویج اسلام در جهان مصرف شوند، در كافه و كاباره، در هتل و سینما به هدر مى‌رود.

و از سوى دیگر، نوشتن و انتشار نشریّات مختلفه در مقابل صدها هزار نشریه ضد اسلامى ـ كه مبلّغ و بلندگوى اجانب و اروپائى گرى هستند ـ اگر براى كسى مقدور باشد، لازم و واجب عینى است. اگر دیگران اقدام نمى‌كنند یا نمى‌توانند بكنند، دلیل نمى‌شود كه ما هم به جرم اینكه «سنّمان كم است» سكوت كرده و اقدامى ولو مختصر و كوچك انجام ندهیم.

ما نیز میدانیم كه این كارها، وظیفه از ما بزرگترها بوده و یك وظیفه كفائى است، ولى وقتى كه آنها اقدامى نكنند، براى ما یك وظیفه عینى مى‌شود و ما هم، تا آنجا كه مقدورمان باشد، در این راه حقایق را نوشته و منتشر مى‌سازیم و: «لاَتُكَلَّفُ نَفْسٌ إِلاَّ وُسْعَهَا».[9]

سید هادى خسروشاهى (دانشجوى علوم اسلامى)

تبریز ـ 25 رمضان المبارك 1376 هـ   

   


[1] . زحمات مترجم محترم جناب على شمس در ترجمه و بازپژوه ى كتاب قابل تقدیراست.. و ایكاش «دهه‌هاى زندگى من» براى عنوان ترجمه انتخاب مى‌شد.. البته«عقد» در عربى به معنى «بند» و «دهه» به كار مى‌رود و بى‌تردید در این كتاب هدف بیان دهه‌هاى  زندگى است و البته در متن كامل كتاب عناوین فصل ها، همان«دهه‌ها» انتخاب شده است.

[2]  ... این بخش، متن كامل مقدمه اینجانب بر ترجمه كتاب «السیاسة الحسینیّة» مرحومآیة‌الله شیخ محمدحسین آل كاشف الغطاء است كه در ماه رمضان 1376 هجرى درتبریز چاپ و منتشر شده است.در واقع این مقدمه 60 سال پیش و در دوران جوانى! نوشته شده و نشان دهنده روحیه و دیدگاه و چگونگى اندیشه سیاسى نویسنده است كه عینآ و بدون ویرایش،همراه ترجمه ویرایش شده ترجمه اصل كتاب، باز به عنوان مقدمه نقل مى‌گردد .

[3] . ترجمه كتاب: السیاسة الحسینیّة.

[4] . در آن تاریخ هنوز نشریات «در راه حق» قم راه نیفتاده بود...

[5] . رجوع شود به: كتاب‌هاى «نفس المهموم»، «تاریخ طبرى»، «حیاة الحسین» / تألیف عبدالحمید جودة السّحار ـ نویسنده معروف مصرى ـ، «جنگ و صلح در اسلام» /تألیف دكتر خدورى ـ استاد علوم شرقى دانشگاه پكنس امریكا ـ و ماهنامه «گنجشایگان»، نشریه انجمن اسلامى دانشجویان دانشگاه تهران. متن عربى خبر از اینقرار است :«ایّها النّاس! انّ رسول الله 9 قال: من رأى سلطانآ جائرآ مستحلا لحرام الله ناكثآ لعهدالله، مخالفآ لسنة رسول الله 9 یعمل فى عباده بالاثم والعدوان، فلم یغیّر علیه بفعلو لا قول كان حقآ على الله ان یدخله مدخله الا وانّ هولاء قد لزموا طاعة الشّیطانوتركوا طاعة الرّحمن واظهروا الفساد وعطّلوا الحدود واستأثروا بالفئى واحلّوا حرامالله وحرّموا حلاله وانا احقّ من غیر».

[6] . نقل از قطعه «آزادى اسلامى و سرّ حادثه كربلا» / دیوانِ «اسرار و رموز»، محمد اقبال لاهورى، چاپ پاكستان.

[7] . این جملات در پاسخ كسانى بود كه كارهاى ما نوجوانان را دور از عقل و خرد!مى‌پنداشتند و مى‌نامیدند و از سرزنش و نكوهش عملكرد ما، ابائى نداشتند!...

[8] . احقاف، آیه 35؛ «پس صبر كن همان‌گونه كه پیامبران اولوالعزم صبر كردند، و براىآنان در (نزول عذاب) شتاب مكن، روزى كه آنان آنچه را كه وعده داده مى‌شوندببینند، گویى فقط ساعتى از یك روز (در دنیا) درنگ داشتند؛ (این قرآن) ابلاغىاست براى همه؛ پس آیا جز مردم نافرمان هلاك مى‌شوند؟»

[9] . این مقدمه، پس از اعدام شهید نواب صفوى و دیگر برادران «فدائیان اسلام» نوشته شد كه در واقع نشان دهنده روحیه مبارزه جویى و فدایى اسلامى نویسنده بود... و ازسوى دیگر، پاسخى بر بعضى از اهل تحجّر در «تبریز» بود كه «سكوت» در مقابلرژیم حاكم را به عنوان «تقیّه» واجب مى‌دانستند و حركت یك طلبه نوجوان را، درمبارزه با مفاسد، كه با نوشتن و نشر مقالاتى انجام مى‌گرفت، برنمى‌تابیدند! و حتی هشدار مى‌دادند كه با این اقدامات! ـ فعالیت فرهنگى ـ اجتماعى ـ سیاسى ـ «وجهه»خود را از دست مى‌دهیم و آن را بر خلاف روش «علماء عظام»! مى‌دانستند كه البته واقعیت‌ها چنین نبود و به هرحال، ما! علیرغم «صغر سن» ـ بیش از نیم قرن پیش ـ به وظیفه خود، عمل مى‌كردیم و با روحیه «فدائى اسلامى» به كار خود ادامه مى‌دادیم وبى‌تردید، شهادت نواب صفوى به دست رژیم ضدّ بشرى پهلوى، در رشد این نوع تفكر، تأثیر خاصى داشت...محرم 1434 هـ .ق ـ روز عاشورا ـ تهران، سیدهادى خسروشاهى.

مشخصات کتاب

  • سیاست حسینى
  • کلبه شروق
  • آل کاشف الغطاء
  • سید هادی خسروشاهی
  • فارسی
  • چاپ شده
  • 20000 20000
  • 978-9ì4-7255-83-7
  • نوبت اول
  • زمستان 1398