- کتاب خاطرات مستند سید هادی خسروشاهی درباره خاطرات مکتوب
- خاطراتی چند در سال های نخستین انقلاب
-
8ـ تكفیر سیاسی روشنفكرانه!
تكفیر سیاسی روشنفكرانه!
بسم الله الرحمن الرحیم
دوستان محترم! برادران عزیز، اداره كنندگان: دایره بررسى مطبوعات وابسته به انجمنهاى اسلامى ایران ـ اروپا ـ سازمان مركزى دانشجویان ایران!
السلام علیكم و رحمةالله و بركاته
امیدوارم كه سلامت و موفق باشید. مرقومه شما مدتى پیش زیارت شد، ولى متأسفانه به علت آشنا نبودن با آدرس شما، پاسخ آن به تأخیر افتاد كه البته خواهید بخشید.
نخستین جمله شما چنین بود: «نمىدانیم چه طور شروع كنیم، هنوز هویت جنابعالى براى ما مبهم است!» اولاً بهتر بود نامه خود را با «نام خدا» و سپس با «سلام اسلامى» شروع مىكردید و سپس به گله یا انتقاد یا حمله آغاز مىنمودید!... در مورد هویت من كه هنوز براى شما كاملاً مبهم است!، من مطلبى ندارم كه بگویم، اگر شماها واقعاً كسى را پس از دوازده سال همكارى با انجمنهاى اسلامى دانشجویان سراسر ایران نشناسید، و هویت او براى شما مبهم باشد، مرا با شما كارى نیست!
ولى بد نیست كه درباره جملات بعدى شما توضیحاتى بدهم: من نه در آن روز كه به قول شما «نمودار یك مسلمان واقعى و دشمن استبداد و استعمار» بودهام «رُلى را بازى» كردهام و نه آن روز كه بر آثار استاد مهندس مهدی بازرگان مقدمه و پاورقى نوشتهام و نه امروز كه از مسلمان بىگناه اعدام شدهاى به نام سید قطب، دفاع كردهام!... ما در زندگى خود «رُل بازى» كردن، بلد نیستیم، براى آنكه سیاسى حرفهاى مثل شما نیستیم كه هم با تودهاى بسازیم و هم با حزبى كه همپیاله حزب توده باشد و هم شغل دولتى داشته باشیم و جیرهخوار، و هم ضددولتى!!...
دفاع ما از مهندس بازرگان، یا سید قطب شهید، به خاطر اصول و عقیده و هدف واحدی است كه از ده سال پیش داشتیم... همان وقتها كه دوستان كاسه از آتش داغتر امروز ما، در قم و تهران، همكارى با دانشجو و مهندس بازرگان را «كفر» مىدانستند و امروز حتى هوادار عبدالناصر شدهاند! و اعدام مفسر بزرگ قرآن، شهید سید قطب توسط او را توجیه می کنند.
ما بر همان عقیده و ایمان هستیم و هرگز كارى را كه انجام دادهایم به خاطر ایفاى نقش و یا رُلى بازى كردن نبوده است و این مایه تأسف است كه شما اینقدر تشخیص نداشته باشید كه پس از ده سال بین كسانی كه «رُل بازى» مىكنند؛ با كسانى كه روى ایمان و عقیده كار مىكنند، فرقى نتوانید بگذارید و حتى هویت آنان هنوز براى شما مبهم باشد!
البته ما هیچ نیازى نداریم كه هویت ما بر شما روشن شود، اگر هویت ما در نزد خداوند روشن باشد، فردا كه عبدالناصرها سقوط كردند و بىگناهى سید قطبها روشن گردید، هویت ما هم كاملا بر شما روشن خواهد شد... اما امروز كه مانند اكثریت افراد تحت تأثیر شرایط و تبلیغات و اوضاع روز واقع شدهاید، هیچ اشكالى ندارد كه شما ما را «همكار عمّال امپریالیسم» یعنى سید قطب شهید بدانید و اى كاش من همچو سعادتى داشتم كه زندگى و مرگم چون او بود... البته اى كاش!...
شما مىفرمائید: «البته سید قطب و همكارانش در بدو فعالیتهاى سیاسى واقعاً ملى و طرفدار حقیقت بودند ولى..» نه برادران! نه دوستان! «ولى» ندارد!، سید قطب و همكارانش نه تنها از اول واقعاً ملى و هوادار حقیقت بودند، بلكه تا روز شهادت نیز این چنین بودند و اگر این چنین نبودند و مانند مصطفى امین، و مصطفى آغا (رهبر حزب كمونیست گروه چینى مصر) وابسته به امپریالیسم آمریكا یا امپریالیسم سرخ بودند، مورد عنایت و عفو! ریاستجمهورانه! (اگر این جمله صحیح نیست ببخشید)، قرار گرفتند.
در قطعنامه چهارمین کنگره اتحادیه دانشجویان مسلمان در اروپا كه در آلمان غربى تشكیل شده بود، درباره مسائل جهان اسلام از جمله ایران و مصر و... مطالبى وجود داشت كه بنا به مصالحى ما را كارى با آنچه كه درباره ایران نوشته، نیست ولى درباره «فاجعه مصر» سطورى را ترجمه و نقل مىكنیم:
«اتحادیه دانشجویان مسلمان در اروپا سیاست فعلى حكومت عبدالناصر را تقبیح مىكند این سیاست هدفى جز گمراهى مردم از حق و وارونه جلوه دادن حقیقت، ثمره دیگرى ندارد.
اتحادیه دانشجویان خاطرنشان مىسازد كه تبلیغات زهرآگین مصر درباره جمعیتهاى اسلامى بالخصوص اخوانالمسلمین، دروغ بوده و براى سركوبى فرزندان راه اسلام است اتحادیه از سازمانهاى بینالمللى مىخواهد كه كمیتهاى را مأمور رسیدگى به وضع زندانیان مسلمان در مصر بنماید و از شكنجه و آزار زندانیان جلوگیرى بنماید.»
متن این قطعنامه در مجله «المسلم المغترب» ارگان رسمى اتحادیه دانشجویان مسلمان در اروپا، شماره اول و دوم، سال چهارم درج شده است.
علاوه بر این قطعنامه در مقالهاى تحت عنوان: «حاضر الحركة الاسلامیة»، نقش اخوانالمسلمین را در نهضت آزادىبخش مصر و علت مخالفت عبدالناصر با آن به تفصیل بررسى شده است.
اگر سید قطب و یارانش تسلیمپذیر و سازشکار بودند پس از صدور حكم اعدام از طرف دادگاههاى نظامى فرمایشى معلومالحال، عواطف ریاستجمهورانه! شامل حال آنها هم مىشد... ولى چون آنها از «طاغوت» و «فرعون» پیروی نکردند و طرفدار و پشتیبانى هم از خارج نداشتند، تسلیم چوبه دار شدند...
من از نامه شما فهمیدم كه اطلاعات متصدیان محترم «دایره بررسى مطبوعات!» درباره اخوانالمسلمین و سابقه مبارزاتی آنها بر ضد استبداد فاروق، بر ضد اشغالگران انگلیسى در كانال سوئز، بر ضد عمّال ارتجاع و امپریالیسم غارتگر غربى ـ صهیونیسم در فلسطین ـ و غیره، بسیار ناقص است و اصولاً بحث با كسى كه فقط جریانات ظاهرى و سیاسى روز را مىبیند و قضاوت مىكند و از حقایق اساسى و جریانات تاریخى دیگر خبر ندارد، صحیح نیست! بنابراین به جاى آنكه من بروم با مطلعینى كه به قول شما قبولشان دارم، در این زمینه صحبت كنم، شما بروید كمى تاریخ مصر را ورق بزنید، فعالیت ها و كوششهاى اخوانالمسلمین و سید قطب را ارزیابى كنید، آن وقت خواهید دید كه سید قطب را ما فقط به خاطر «چند كتاب اسلامى» دوست نمىداریم، بلكه به خاطر اصول و مكتبى كه داشت دوست مىداریم، به خاطر اقدامات اساسى و بنیادى و آزادىبخشى كه او و حزبش داشت، دوست مىداریم و از آن دفاع مىكنیم!
دفاع از سید قطب، در جایی كه انسان یقین دارد مورد اعتراض افراد ظاهربین و كماطلاع خواهد شد، همكارى با عامل امپریالیسم و خیانت نیست، بلكه شجاعت و شهامت اسلامى و مرحلهاى از ایمان یك مسلمان است و افسوس كه شما به جاى تحسین شهامت من كه علیرغم تعصبهاى مذهبى سنى و شیعى، از یك مسلمان، از یك انسان دانشمند و اندیشمند بیگناه دفاع كردهام، آن را تقبیح كردهاید!... و البته عقیده شما تأثیرى در عقیده من نداشت، چون من به راه سید قطب و برادرانش اعتقاد دارم و آن را تنها راه آزادىبخش ملى و اسلامى براى جهان اسلام مىدانم و براى مبارزات آزادىبخش «ملى محض» و دور از اسلام، در بلاد اسلامى ارزشى قائل نیستم.
البته حساب بلاد غیراسلامى را باید در این موضوع جدا كرد و این نهضتها در آن بلاد بىشك مورد احترام ما خواهد بود، اما در جایی كه نهضتى به اصطلاح ملى! سركوب كننده اصیلترین و ریشهدارترین جنبش آزادىبخش اسلامى باشد، هرگز ما هوادار همچو جنبشى نخواهیم شد.
در مورد اینكه اگر آقاى خسروشاهى، طبق تشخیص خود بینه و بینالله، حقیقتى را بیان دارد مورد توجه شما واقع نخواهد شد، چنانكه فلان «مرجع تقلید» واقع نشد! باید عرض كنم كه براى آقاى خسروشاهى از نظر شخصى، هیچ ارزش ندارد كه مورد توجه شما واقع بشود یا نشود، اگر آقاى خسروشاهى حقیقتى را بیان كند و از مظلومى دفاع كند، كه مىتواند با استفاده از فرصت از آن دفاع كند و هدفى را پیش ببرد، و وجدانش آسوده باشد، هزاران بار خوشحالتر از آن است كه مورد تقدیر شما واقع بشود ولى حقیقتى را نگوید... بالخصوص كه آقاى خسروشاهى به علت عدم وجود سازمان و یا تشكیلات صحیح اسلامى، تعهدى در قبال حزبى یا گروهى نسپرده كه از چارچوب معتقدات آنها خارج نشود! بلى، اگر حزبى بود اسلامى و ما عضو آن بودیم و حزب با اكثریت آراء تشخیص مىداد كه بیان حقیقتى به خاطر مصالح بالاترى صلاح نیست، به خاطر حفظ وحدت حزب، از اظهار نظر خوددارى مىكرد، ولى امروز چرا حقیقتى را كتمان بکند؟... و تنها به خاطر خوشآیند شما، از یك انسان بىگناهى كه ناجوانمردانه به بالاى چوبه دار رفته است دفاع نكند؟
در مورد «مرجع تقلید» مورد اشاره شما ـ كه به قول شما «امام حسین زمان» را تنها گذاشت ـ و باز به قول شما «به حق لقب خائن؟» از شما گرفت، من نمىخواهم مطلبى بگویم؛ زیرا وقتی در جریانات اجتماعى و سیاسى، تعقّل و تشرّع فداى احساسات مىشود و در همچو محیط بىبندوبارى، بحث درباره «حقیقت مسئله» به نتیجهاى نخواهد رسید ولى این اتهام و این لقب دادن به این و آن، از نقطه نظر منطق اسلامى هرگز صحیح نیست و اگر واقعاً معتقد به «امام حسین زمان» هستید و یا از او «تقلید» مىكنید (اگر اعتقاد به تقلید داشته باشید!) لااقل در مورد همان مرجع از ایشان پیروى كنید.
و اى كاش شما امكان داشتید و از نظر ایشان درباره همان جمال عبدالناصر كه گویا تنها رهبر ملى! مبارز با استعمار است و به جاى مبارزه قطعى با عوامل امپریالیسم مانند مصطفى امین، جاسوس رسمى آمریكا و یا به جاى حمله قطعى به اسرائیل قلابى، گروههاى اسلامى را مىكوبد و سید قطبها را اعدام مىكند، اطلاع پیدا مىكردید!... ولى به نظرم در آن صورت به «امام حسین زمان» هم اعتقاد نمىیافتید، چون شما فقط هدف به اصطلاح ملى! خود را مىخواهید و هنوز نتوانستهاید این را ارزیابى كنید كه اصولاً اسلام بدون مبارزه ملى مفهومى ندارد و یا مبارزه ملى بدون اسلام براى جهان اسلام سودمند نخواهد بود...
* * *
در مورد اینكه مىخواهید «هرچه زودتر خائنین، خائفین، ناپُختگان روحانىنما» را بشناسید و به اصطلاح به «جهان اسلام معرفى» كنید باید عرض كنم كه با این منطقى كه دارید، مختارید كه مرا در هر یك از گروهها كه مایل هستید به حساب بیاورید و هرچه زودتر هم به جهان اسلام معرفى نمائید.
در دنیایى كه سید قطب یا فلان مرجع تقلید را، به خاطر عدم توافق فكرى با شما «خائن» بدانید، براى من هیچ ارزشى ندارد كه مرا از كدام دسته و گروه فوق به حساب بیاورید اگر واقعاً در جهان هستى خدایى هست و حسابى و كتابى، او ما را بس خواهد بود و ما پاداش خود را از او خواهیم گرفت و اگر خدایى نیست و پس از مرگ رستاخیزى در كار نیست، قضاوت شما و یا سراسر مردم دنیا درباره من یا سید قطب، نه تنها كوچكترین ارزشی را ندارد، بلكه اصولاً بحث یا اندیشه درباره محصول قضاوت شما، احمقانه خواهد بود.
من در خاتمه این نامه كوتاه، به عنوان یك فرد مسلمان، كه معصوم نیست و ممكن است اشتباه كند، به شما مىگویم كه در انتقاد خود موازین شرعی و اصول اسلامى را مراعات كنید، از خدا بترسید و به خاطر «هدف»، هدف اصلی را فداى مصالح روز نكنید. از تهمت و افتراء بپرهیزید و شكست ظاهرى یا پیروزى چند روزه، شما را گول نزند. بدانید كه حقیقت بالاتر از همه این چیزها است.
اگر شما واقعاً حقیقتى را با مدارك و اسناد لازم، تشخیص داده و فهمیدهاید، راه ارشاد یك برادر مسلمان، دیگر آن نیست كه بلوف بزنید و اولتیماتوم بدهید و خط و نشان بكشید! این روش دیگر خیلى كهنه شده است. این روش در افرادی كه از لذایذ زندگى صرف نظر كرده و به نان و پنیر قناعت كردهاند كه آزاد باشند، كوچكترین تأثیرى نخواهد داشت.
اگر واقعاً مىخواهید حقیقتى روشن گردد، بیائید با هم بنشینیم و صحبت كنیم و خداوند را قاضى قرار دهیم كه حرف هر كدام از ما كه صحیح باشد، آن را بپذیریم. تنها در این صورت است كه به جایى خواهیم رسید، در غیر این صورت، مكاتبه هم مفید نخواهد بود.
تهران ـ 7 رجب المرجب 1386 هـ ـ
سید هادى خسروشاهى[1]
[1]. این مکتوب در پاسخ به نامهای بود که با امضای پُرطمطراق: «دایره بررسی مطبوعات وابسته به انجمنهای اسلامی ایران ـ اروپا، سازمان مرکزی دانشجویان ایران» در هجمهای جاهلانه به اینجانب، نوشته شده بود و انگیزه اصلی نویسنده، دفاع از جنایت سرهنگ عبدالناصر، در اعدام شهید سید قطب، مفسر بزرگ قرآن بود. و البته تکفیرنامه سیاسی نویسنده نامه که بعدها او را شناختم، و به غلط با آن امضای طولانی تحریر شده بود، از نظر من اهمیت و ارزشی نداشت، ولی به هر حال پاسخ کوتاهی برای او فرستادم که در واقع «نوعی خاطره مکتوب» در پاسخ هجونامه سیاسی روشنفکرانه هوادار سرهنگ ناصر و سرهنگ قذافی به شمار میرود... نامبرده با بیشرمی تمام هنوز از سرهنگ قذافی معدوم دفاع میکند و آشنایی با او را برای خود افتخار میداند! و امام موسی صدر را هم «عامل شاه» مینامد که به گفته او، توسط قذافی به «قتل» رسیده است. فقط باید گفت: خدا او را شفا دهد: شفاه الله.