درباره مسأله فلسطین
سردبیر محترم نشریه «زمان»[1]
... هفته پیش[2] شماره 4 «زمان» را مىخواندم كه رسیدم به مقاله تهیه شده از «منابع خارجى»! شما درباره فلسطینىها كه به قول همان منابع خارجى!، نتوانستند «غرب اردن» را به «یك ویتنام دیگر» تبدیل كنند، چراكه: «1ـ وضع جغرافیایى منطقه براى جنگ چریكى مناسب نیست. 2ـ تجربه اسرائیلىها در جنگهاى تخریبى بیش از فلسطینىها است!، 3ـ سكنه بومى عرب حاضر نشدند به پیروى از فلسفه مائوتسه تونگ! «آب» در اختیار فلسطینىها قرار دهند تا آنها مثل «ماهى» در آن شنا كنند!!...»
ولى باید حضورتان عرض كنم كه این «منابع خارجى»! بیشتر قضایاى مشرق زمین و به ویژه ممالك اسلامى را از همان «دید خارجى» خودشان مىنگرند و روى همین اصل، نهضت رهایىبخش فلسطینىهاى مسلمان را هم با همان دید!، ارزیابى مىكنند و تمامى اشتباهاتشان ناشى از همینجا است.
اصولاً مسئله اساسى اكنون اینست كه در دنیایی كه «اسرائیل» و مردم یهودى جمعآورى شده از اقصى نقاط عالم در آن؛ یك واقعیت موجود! به شمار مىآید و حتى به شكل دولتى جلوهگر مىشود، باید مردم فلسطین و به ویژه رزمندگان فلسطینى را هم واقعیتى شمرد كه پس از بیست سال صبر و انتظار در بیابانهاى سوزان و در زیر چادرها و در تحت قیمومت بلاد عربى یا سازمان ملل! امروز تصمیم گرفتهاند به سرزمین آباء و اجدادى، یعنى موطن اصلى و اشغال شده خودشان برگردند و در این راه، اسلحه به دست گرفتهاند و مردانه مىجنگند و اگر هم كشته شدند، سلاحى را كه از دستشان مىافتد، فرزندان متولد شده در زیر چادرها، به دست خواهند گرفت و آنقدر با متجاوزین اشغالگر خواهند جنگید تا پیروز شوند و تكلیفشان با صهیونیسم بینالمللى و امپریالیسم آمریكایى و اروپایى همكار آن، یكسره روشن شود.
فلسطینىها هرگز نخواستهاند غرب اردن را به یك «ویتنام دیگر» مبدّل سازند و اصولاً كارى به شرق و غرب اردن، صحراى سینا، ارتفاعات جولان و جنوب لبنان ندارند؛ زیرا پس گرفتن آنها وظیفه كسانیست كه آنها را از دست دادهاند. فلسطینىها به خاطر رهایى آن سرزمینهایی مىجنگند و به قول خودشان جهاد مىكنند ـ كه پس از یك توطئه ضد بشرى بینالمللى ـ و طبعاً امپریالیستى ـ به یهودیان اروپا و آمریكا و آسیا واگذار شد، و یك میلیون و پانصد هزار عرب مسلمان و مسیحى را آواره و دربدر ساخت.
در مورد اینكه وضع جغرافیایى منطقه!، امكان جنگ چریكى را نمىدهد، باید پاسخى را داد كه یكى از رهبران الفتح، سال قبل در یكى از بلاد عربى در پاسخ سؤال من در این زمینه داد... او گفت: «این حرف را كسانى مىگویند كه از تصمیم ما آگاهى ندارند و یا نمىخواهند بجنگند، همان كسانى كه طبق گفته صریح قرآن مجید، وقتى پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله آنها را براى جهاد دعوت مىكرد، در تابستان مىگفتند هوا گرم است و مناسب جنگ نیست! و در زمستان ناله از سرما داشتند كه امكان جهاد را از آنها سلب مىكرد!!..». او كه طبق معمول اسمى مستعار داشت «ابوغسان» و متولد شده فلسطین بود و تحصیلكرده در اروپا، با ایمانى اسلامى افزود: «چریكهاى الفتح عملاً نشان دادهاند كه این منطقه از نقطه نظر جغرافیایى هم مناسب با جنگهاى چریكى تواند بود و من خود در چندین نبرد موفقیتآمیز شركت كردهام و اگر «مرد میدانى» پیدا شود، در اردوگاههاى ما به او یاد خواهند داد كه چگونه مىتوان در همین بیابانهاى گرم و سوزان، دشمن را به ستوه آورد و كمكم در قلب ستاد دشمن به نبرد پرداخت...»
اما اینكه سابقه اسرائیلىها در جنگهاى تخریبى بیشتر است، باید اشاره كرد كه واقعیت وجود عملیات روزافزون فدائیان فلسطینى، نشان مىدهد كه اولاد اروپایى و آمریكایى داود نمىتوانند با چریكهاى فلسطینى مصاف بدهند... یك بار در الكرامه «اردن» با آنها طرف شدند و با شكست مُفتضحانهاى عقب نشستند، و هماكنون هم علیرغم همه خیانتهایى كه در بعضى از بلاد عربى بر آنها مىشود و علیرغم خنجرهایى كه از پشت مىخورند و علیرغم همه پیشگیرىهاى اسرائیل و خط محافظ الكترونیكیش!، شبها ابتكار عمل با چریكها است و اگر اسرائیل امروز مىخواهد حقیقت مسئله فلسطینىهاى مجاهد را از نظر مردم جهان مخفى نگه دارد، فردا مجبور به اعتراف «واقعیت موجود فلسطینى» خواهد شد، چنانكه خود شما در همان مقاله نوشتهاید: «افكار عمومى اسرائیل اینك به فدائیان فلسطینى به دیده سابق نمىنگرد، بلكه به آنها به عنوان یك واحد باارزش و یك مخاطب مصمّم و اندیشمند نگاه مىكنند.»
تجربه و سابقه اسرائیلىها در جنگ تخریبى، گویا امروز در قبال رزمندگان فلسطینى دیگر به درد نمىخورد وگرنه معقول نیست كه چریكها شب در قلب «تل اویو» بمبى منفجر سازند و یا در «بندر حیفا» آتشسوزى مدهشى برپا كنند و یا از «دره بیسان»، شهرهاى اسرائیل را زیر آتش موشك بگیرند و اسرائیل سابقهدار!، به جاى ابراز توانایى نبرد با آنها، روز بعد كارگران كارخانه ابوزعبل و مدرسه كودكان بىگناه مصر را بمباران كند و یا سكنه نواحى بىدفاع اردن و مردم بىگناه و بىسلاح روستایى جنوب لبنان را... این «خودنمایى جنگى» نشان مىدهد كه تجربه اسرائیلىها در «جنگهاى تخریبى»! به مرحله تكاملى در ماهیت اروپایى آن رسیده و شكل فاشیستى وحشیانه به خود گرفته و به جاى طرف شدن با مردان فلسطینى، سربازان و خلبانان فانتوم سوار آمریكایىالاصل و اسرائیلىالمسكن! آن، زن و مرد، پیر و جوان، بىسلاح و بىدفاع را به مسلسل مىبندد و خانهها و كارخانهها و مدارس را بمباران مىكند و این بهترین نشان دهنده این حقیقت است كه هماكنون «تجربه فلسطینىها» ـ با همه كمبودهایى كه از لحاظ سلاحها و تجهیزات نظامى دارند ـ خیلى بیشتر از اسرائیلىها شده است.
در مورد نكته سوم، باید توضیح داد كه نه اكثریت مجاهدین فلسطین و نه سكنه بومى عرب، پیرو فلسفه «مائو» نیستند تا اگر آبى در اختیارشان قرار نگرفت، دست از «شنا» بردارند.
آنان تصمیم گرفتهاند كه اگر آبى هم براى شنا نباشد، بر روى شنزارهاى سوزان؛ شبها شناكنان به جلو بروند و پس از انجام وظیفه مقدس خودشان؛ یا برگردند و یا كشته شوند و در هر دو صورت آرزوى آنها برآورده است. آخر مگر چند سال مىتوان زیر چادر به سر برد و دست گدایى به سوى دستگاه بىارج به نام «سازمان ملل» و یا دولتهایى به نام «دُوَل عربى» ـ اعم از انقلابى و ارتجاعیشان! ـ دراز كرد؟...
شما اگر مقاله «آفریقاى جوان» را مىخواندید، كه چند هفته پیش در روزنامه «آیندگان» هم ترجمهاش را خواندیم، (با صرف نظر از خود «آیندگان» و باقى ماجراهایش!) مىدیدید كه انگیزه اصلى جهاد فدائیان فلسطینى، پیروى از فلسفه مائو تسه تونگ نیست، بلكه محرك آنها، درك كامل آیاتى از قرآن مجید است كه درباره جهاد و دفاع از میهن اسلامى؛ نازل شده است؛ و اگر آنها پیرو «مائو» بودند و یا كمونیست و ماركسیست ـ منهاى گروهى اندك ـ دیگر لزومى نداشت كه در اردوگاههاى خود نماز جماعت برپا دارند و رهبرانشان لب به مشروب نزنند ـ آنطور كه درمقاله ترجمه شده در آیندگان آمده بود ـ.
آرى! «منابع خارجى» همیشه مىكوشند كه جنبشهاى رهایىبخش ملى كشورهاى اسلامى را الهام شده از افكار ماركس و مائو قلمداد كنند تا بتوانند براى سركوبى آنها، كمكهاى لازم را به «ایادى» خود برسانند...
مگر همین خارجىها نبودند كه جهاد مردم الجزایر را الهام شده از «مسكو» قلمداد كردند؟ مگر همین منابع خارجى نیستند كه جنبشهاى خلقهاى مسلمان اریتره بر ضد استعمار اتیوپى، چاد برضد حكومت اقلیت مسیحى، تایلند بر ضد حكومت مركزى بودایى و... را جنبش كمونیستى قلمداد مىكنند؟ ـ و مگر همین «منابع خارجى» نبودند كه تجزیهطلبى خائنانه سرهنگ اجوكو «قدّارهبند یاغى» در شرق نیچریه مسلمان را یك نهضت اصیل! و ملى! قلمداد كردند تا ترحم مسیحیان و به ویژه، پدران روحانى! و میسیونهاى مذهبى غربى را براى كمك به «گرسنگان» حكومت بیافرا جلب كنند و در میان غذا و دوا و لباسهاى اهدائى پاپ و واتیكان و جمعیتهاى خیریه! مذهبى مسیحى، اسلحه به تجزیهطلبان برسانند؟...
چقدر بجا است كه «زمان» ضمن استفاده از «منابع خارجى» با در نظر داشتن ماهیت واقعى آنها، مطالب را طورى ترجمه نموده یا بنویسد كه هم مطابق با واقع باشد و هم دور از غرضورزىهاى منابع خارجى!...
* * *
از مطلب شماره چهارم «زمان» كه به طور «گذرا» عبور كنیم؛ مىرسیم به مسأله: «سرمایهگذارى در سازمانهاى فلسطینى» كه در شماره پنجم «زمان» مندرج بود و محتواى مقاله نشان مىداد كه باز ترجمه و اقتباس از «منابع خارجى»! است.
در این مقاله آمده بود كه «بیش از 12 سازمان چریكى فلسطینى وجود دارد!»... باید گفت كه سازمانهاى فلسطینى نخست از 17 سازمان هم متجاوز بود ـ آنطور كه ابوعمار در یك مصاحبه اعلام نمود ـ ولى هم اكنون بیش از 7 سازمان چریكى واقعى وجود ندارد كه همگى آنها ـ منهاى تشكیلات همین جناب ژُرژحباش! كه به اصطلاح انقلابى ماركسیست ـ لنینست فلسطینىهاست! و به نظر ما زیر كاسهاش نیم كاسهاى هم باید باشد كه شاید مرور زمان قضیه را روشن سازد[3] ـ در زیر پرچم رهبرى واحد به مبارزه ادامه مىدهند كه «القیادة الموحدة للكفاح المسلح الفلسطینى» ـ فرماندهى واحد مبارزه مسلّحانه فلسطین ـ نام دارد و روى همین جهت؛ اصولاً تیتر «سرمایهگذارى! در سازمانهاى فلسطینى» صحیح نبود و امید آنكه دقت لازم؛ حتى در انتخاب عناوین مقالات «زمان» به عمل آید، تا خداى نكرده به شكل «آیندگان»! درنیاید.
ضمناً در همین مقاله آمده بود كه «عراق از حربه جبهه خلق براى آزادى فلسطین به رهبرى دكتر ژُرژحبش! براى تهدید سوریه استفاده مىكند و سوریه متقابلاً از سازمان العاصفه براى مرعوب ساختن بعثىهاى عراق» كه باز باید توضیح داد: سوریه از العاصفه ـ گروه نظامى سازمان آزادىبخش فلسطین «الفتح» ـ هرگز استفادهاى بر ضد كسى نكرده و نمىتواند بكند؛ زیرا كه الفتح اصولاً از دخالت در امور داخلى دول عربى، به هر نحوى كه باشد امتناع مىورزد و هدف آن فقط نبرد و پیكار آشتىناپذیر با دشمن اصلى است... و صد البته مىدانید كه این سازمان به رهبرى ابوعمار ـ یاسر عرفات ـ بیشتر از كمكهاى مالى، كویت، لیبى و عربستان سعودى استفاده مىكند و تشكیلات آن هم از سایر سازمانها قوىتر و با عُرضهتر است و بیشتر از همه هم با دشمن مىجنگد و طبق نوشته بعضى از همان «منابع خارجى» ـ آنطور كه من خواندهام ـ در میان رهبران آن «افراطیون اخوانالمسلمین» هم دیده مىشوند و بدون شك اخوانالمسلمین هم با حكومتهاى بعثى عراق و سوریه كه تشكیلات داخلى آنها را در هم كوبیده و رهبرانشان را اعدام یا زندانى نمودهاند؛ هرگز نمىتواند همكارى بكند!
در هر صورت گروهى كه سوریه از آن استفاده مىكند الصاعقه نام دارد نه العاصفه (اولى به معنى آذرخش و دومى به معنى طوفان) و امید آنكه این یادآورى كوتاه، هشدارى باشد بر مترجم مقالات سیاسى خارجى شما، كه بىجهت كارها و اقدامات سازمانهاى گوناگون را كه به قول ایشان 12 سازمان است، به حساب دیگرى نگذارد.
* * *
...و جملهای درباره «تفسیر هفته» شماره 6 «زمان» كه نوشته بود:
«... اكنون دیگر اعراب مانند سال 1967 رویاى به دریا ریختن یهودیان را در سر نمىپرورانند!» نه برادر!، اعراب در سال 1967 م هم نمىخواستند یهودیان را به دریا بریزند، بلكه این نوع تبلیغات ناشى از نفوذ عمیق صهیونیسم بینالمللى در دستگاههاى تبلیغاتى دنیا بود كه مىخواست با نشر این شایعه دروغ، مقدمه، صحّت و لزوم حمله اسرائیل را در جهان به وجود آورد تا سازمان مللش هم حاضر نشود متجاوز را محكوم بنماید و همین نفوذ است كه جناب نیكسون را وا مىدارد كه دو هفته پیش در سخنرانى خود باز بگوید كه اعراب مىخواهند یهودیان را به دریا بریزند! در صورتی كه خود شما هم مىنویسید مطلب دیگر از آن قرار نیست! و بدون شك آقاى نیكسون هم با استفاده از گزارشهاى «سیا» و «دیا» و «پنتاگون» و سازمان مافوق اطلاعاتش!، یقین دارد كه اعراب همچو قصدى ندارند، ولى براى توجیه تحویل دادن «فانتوم» بیشتر و «اسكاى ماوك» زیادتر و جنگندههاى «ب ـ 8» جدیدتر، به صهیونیستها، مجبور است كه همچو حرفى را بزند و ما هم در جراید یومیه خودمان آن را بخوانیم!...
البته اگر در «جنگل دلار» توطئههائیست براى فروش اسلحه بیشتر به خاطر درآمد بیشتر، ما را با آن كارى نیست، ولى شما چرا تحت تأثیر قرار بگیرید كه بله! اعراب در سال 1967 قصد داشتند یهودیان را به دریا بریزند!؟ نه! هرگز چنین نبود و نیست، ولى اعراب در اولین فرصت، هر وقت كه بتوانند، یهودیان بیگانه را از راه هوا و دریا، از سرزمین فلسطین بیرون خواهند راند و به دیارى خواهند فرستاد كه از آنجا «صادر» شدهاند و پس از مرور بیست سال جمعیت یهودى فلسطین را از 60 یا 70 هزار نفر، بالغ دو میلیون و نیم نفر كردهاند.
جمله دیگرى در آن مقاله مرقوم رفته! بود: «برترى نظامى اسرائیل موجودیت اعراب را تهدید نمىكند؛ ولى عكس این موضوع صحیح نیست... و هنوز هم اعراب این آمادگى را پیدا نكردهاند كه اسرائیل را رسماً قبول نمایند» در جواب آن باید گفت:
دستخوش جناب سردبیر! سه سال و اندى است كه اسرائیل با استفاده از برترى نظامى حاصله از كمكهاى امپریالیستهاى غربى، سرزمینهاى وسیعى از سه كشور عربى را اشغال كرده و براى نمونه بیتالمقدس مسلمانان را به خاك خود ملحق ساخته و ارتفاعات جولان را هم ملك طلق خود اعلام داشته و در صحراى سینا هم به استخراج نفت پرداخته و به هیچ یك از اخطارهاى سازمان ملل شما هم اعتنایى نكرده و هر روز هم اردن و لبنان و مصر و سوریه را در سایه همین برترى نظامى بمباران كرده و مىكند و تازه شما در صفحات زمان مىنویسید «كه این برترى موجودیت اعراب! را تهدید نمىكند»؟ لابد این برترى نظامى وقتى موجودیت اعراب را تهدید خواهد كرد كه اسرائیل بتواند با بمب اتمى، الجزایر و تونس و مراكش را ویران سازد و قاهره و دمشق و خرطوم و عمان و بغداد و طرابلس و ریاض را هم تسخیر نموده به خاك خود!! ملحق نماید؟...
... راستى شما مىفرمائید اعراب هنوز حاضر نشدهاند! اسرائیل را رسماً بپذیرند؟... من از شما تقاضا دارم چند دقیقهاى، در عالم خیال، خودتان را «عرب»، حتى منهاى اسلامش؛ فرض كنید و آن وقت خودتان را در میان یك میلیون و پانصد هزار خواهر و برادر آوارهاى تصور كنید كه همه آنها را بیرون راندهاند تا به جاى آنها یهودیان اروپایی و آمریکایی جمع شوند و به راحتى و دور از خطر احتمالى نازیسم دیگرى! زندگى كنند و آن آوارگان هم محكوم باشند كه در زیر چادرها و در بیابانهاى سوزان با غذاى جیره بندى شده و اهدایى از طرف این و آن! به اصطلاح به زندگى خود ادامه دهند...
راستى اگر شما خودتان را جزو آنها فرض كردید، آیا میتوانید «اسرائیلى» را رسماً بپذیرید؟... اگر میتوانید كه آفرین بر غیرت و مردانگى عصر فضا! و اگر نمیتوانید پس چه بهتر كه درد اعراب را هم، به خاطر آنكه یك مسئله انسانى است و صد البته از نظر ما اسلامى هم هست، بهتر درك كنید...
«راهگشایى» آن نیست كه شما نوشته بودید «اسرائیل از تولد یك كشور مسلمان فلسطینى در كنار مرزهاى خود»! واهمه نداشته باشد، بلكه تنها راه نجات آنست كه در سرزمین فلسطین، مسلمان و یهودى و مسیحى اصیل و فلسطینى، نه بیگانه و صادر شده از خارج، در كنار هم زندگى كنند و نفوذ صهیونیسم بینالمللى و امپریالیسم غارتگر، از این سرزمین براى همیشه قطع شود و جز این؛ راه دیگرى براى ادامه حیات در این سرزمین نیست!
میبخشید كه «تذكار» به درازا كشید ـ خدانگهدار.
قم: سید هادى خسروشاهى[4]
[1]. هفتهنامه وزین و سنگین «زمان» توسط آقای پرویز لوشانی چاپ و منتشر می شد... من با آقای لوشانی در سفری به لندن آشنا شده بودم... و بعدها کتاب او را درباره سید جمالالدین اسدآبادی از «قم» منتشر ساختم.
[2]. نامه در تاریخ تیرماه 1349 نوشته شده است.
[3]. هواپیمایى را تصرف مىكند و مىبرد به الجزایر و سران الجزایر را در محظور قرار مىدهد. یا پس ازآتش زدن مسجد اقصى به وسیله اسرائیل بلافاصله یك هواپیماى مسافربرى اسرائیلى را مىدزدد و به بیروت مىبرد تا افكار عمومى جهان را نسبت به این مسأله منحرف سازد... در یونان حمله مىكند به شركت هواپیمایى اسرائیلى و كودكى را مىكشد كه نتیجهاش معلوم است چیست و یا پس از حمله اسرائیل به مدرسه كودكان در مصر و كشتار وحشیانه آنان، ناگهان چریكهاى این جناب از لبنان به یك اتوبوس دانشآموزان یهودى حمله مىكنند و از این قبیل كارها... كه وجهه خارجى نهضت فلسطینىها را خراب مىكند...
[4]. البته این تحلیل یا خاطره مکتوب مربوط به تقریباً نیم قرن پیش است و اکنون با روش سازشکارانه رهبران فلسطینی و خیانت رسمی و علنی اغلب سران کشورهای عربی، شرایط در منطقه و فلسطین تغییر یافته است...