نکاتی درباره خواندنیها!
آقاى على اصغرخان امیرانى در شماره چهل مجله هفتهاى دوبارشان! به سراغ نشریه بعثت آمده و یك مقاله از آن را به اصطلاح حلّاجى كردهاند! ایشان بدون این كه كوچكترین اشارهاى به انگیزه اصلى ما در نوشتن آن مقاله كه «حمله ناجوانمردانه ایشان به آیتالله العظمى آقاى خمینى بود» بنمایند، فقط به دو موضوعى كه مربوط به شخص مدیر بود، اشاره كرده و به دفاع پرداختهاند و با فحّاشى و رجزخوانى خواسته بودند كه ظاهراً به مقاله بىامضاى ما جواب با امضا بدهند و به دنیا اعلام كنند كه: ببینید در مملكت شش هزار ساله، تا چه اندازه آزادى وجود دارد كه مدیرخواندنیها با پشتیبانى و دستور مقامات مربوطه مىتواند جواب یك نشریه به قول ایشان شبنامه و غیرقانونى را با امضاء و آزادانه بدهد!
البته ما مجبوریم علىرغم خواست قبلى خود جوابى به طور تلگرافى! به دستگاه جدید حلّاجى ایشان بدهیم، تا انصاف دهند كه كدام داورى بیشتر به دیوانگى ماند؟!
تلویحاً مىفرمایند چرا به طور شبنامه و چرا بىامضاء گوشهاى از حقایق را مىنویسیم؟ مىگوییم: براى آن كه خود شما در همین مجله از یك وكیل دادگسترى نیرومند و روزنامهنویس مقالهاى نقل فرمودید كه با اشاره سازمان آقاى سپهبد كیا (كه مدتى به علت سوءاستفاده به زندان افتاد و بعد بیرون آمد وخوابنما شد!) ممكن است كه چه پروندههایى ساخته شود و چه افرادى به زندانها بروند! و ما براى ادامه كار نه فقط باید پروندهسازى سپهبد كیا را در نظر داشته باشیم، از خود جنابعالى هم اطمینان نداریم كه كار ما را به دادستانى ارتش حواله ندهید. آخر مگر نه این است كه شما خواه مخفى بكنید یا نكنید، یكى از مهرههاى اساسى دستگاه حاكمه این مملكت هستید و از نیروهاى نافذ و نامرئى طبقه حاكمه به شمار مىآیید و با اتكا به همین قدرت است كه در صورت لزوم به «الهه فساد» هم حمله مىكنید و كسى نمىگوید كه بالاى چشم شما ابرو یا سر شما بىموست!....
شما به قول خودتان در سرمقالههاى دوران بحرانى 15 خرداد مىتوانید بفرمایید كه: «دولت و دولتیان گناهكارترین مردم هستند» ولى وقتى ما مىگوییم كه: دولت و دولتیان وابسته به مردم نیستند و ارتجاعىترین باند طبقه حاكمه و فئودالها و مَلّاكین بزرگ هستند و اصولاً نمىتوانند مفهوم انقلاب و یا اصلاحات را بفهمند، به اتهام قیام علیه امنیت كشور! باید محاكمه شوند و یا اگر حضرت آیتالله العظمى آقاى خمینى مىفرمایند دادن مصونیت سیاسى به مستشاران بیگانه خیانت به مصالح ملى است، باید از كشور تبعید شوند و شما با كمال بىشرمى علیه معظمله مقاله می نویسید!
آقاى بدون روتوش (ببخشید آقاى حلّاج!) مىفرمایید كه ما چرا حسود هستیم و نمىتوانیم آپارتمان و ماشین مجهز و ثروت كلان شما را ببینیم؟! باید به محضر جناب اَجَل برسانیم كه ما هرگز حسود نیستیم و در این مملكت ویران شده راه كسب مال و ثروت، ماشین مجهز و آپارتمان را هم بلد هستیم. در این مملكت نظیر سید موسوى اصفهانى، شمس قناتآبادى، شیخ مهدوى و غیر هم صاحب كاخ و ماشین آخرین سیستم شدهاند و یا روزنامهنویسهایى نظیر دكتر عسكریها و مسعودیها و... آنقدر پولدار شدهاند كه به قول شما تنزیل مىگیرند! و در همچو مملكتى كسب مال و مقام ظاهرى كار مهمى نیست، در جایى كه بىسوادانى نظیر شما كه انشاى صحیح فارسى هم بلد نیستند صاحب آلاف و الوف شدهاید، اگر ما هم مىخواستیم، مىتوانستیم بالاتر از شما باشیم، ولى ما نمىخواهیم ایمان و عقیده خود را به دستگاه و مال دنیا بفروشیم و در مقابل زور و ستم ساكت بنشینیم.
از این كه گفتیم انشاى صحیح فارسى بلد نیستید زیاد ناراحت نباشید، در همین مقاله به اصطلاح «حلاجى» كه در جواب ما نوشتید، در سطراول ستون سوم مىنویسید: ...«بنابراین اگر از یك نوشته واحد...» كه جمله غلط است و باید یا «یك» و یا «واحد» را فقط به كار ببرید، نه هر دو را در یك جمله. و در ستون اول بدون روتوش شماره 43 كه از گرایش به چپ همپیمانان سنتو ناله دارید و مىنویسید: «با آن كه فصل، فصل مكه است و زیارت خانه خدا، بعضى به عمداً راه تركستان را در پیش گرفتهاند!» توجه مىفرمایید كه یا باید «عمداً» بنویسید یا «به عمد» و «به عمداً» غلط است! تازه این را شما پس از سى سال روزنامهنویسى و ارتزاق از این راه مىنویسید!...
در هر صورت، اشكال ما فقط به داشتن كاخ نبود، بلكه این بود كه آن را از كجا آوردهاید؟ شما یك ادعایى در این زمینه دارید ولى دیگران از جمله مجله تهران اكونومیست در شماره 57 خود كه اخیراً منتشر شده، چیزهایى مىگویند كه البته خود شما لابد مبسوق هستید! اشكال ما اینجاست كه شما مُفتخوران اجتماع كه از راه مالیات مسقیم و غیرمستقیم برمردم گرسنه و برهنه این ملت به دست مىآید زندگى نكبتبارى را مى گذرانید، حق دلسوزى ندارید، كسى حق دلسوزى دارد كه گفتار و كردار او یكسان باشد.
دلسوزى شما نظیر دلسوزى جناب دكتر ارسنجانى است كه در بحبوحه كار به اصطلاح تقسیم اراضى كه بعد به اصلاح اراضى تغییر ماهیت داد، باغى به قیمت پنج میلیون ریال طبق نقل اتحاد ملى خرید و سپس كه از وزارت به سفارت انتقال یافت و از سفارت هم معاف شد، یكپارچه سوسیالیست گردید و هوادار سوسیالیسم دمكراتیك!
شما مىفرمایید از روز تأسیس دستگاه خواندنیها تا امروز نزول مىدهید، ولى همه مىدانند كه این حرف خیلى شباهت به گفته رفیقتان آقاى دكتر اقبال دارد كه فرمود: در این مملكت یك وجب زمین ندارم و مالك كلوخى نیستم! و ما قضاوت را به عهده خود سركار اجل مىگذاریم.
ایشان سپس مىخواهند به ما درس اخلاق بدهند! و مىفرمایند: نباید مانند هوچیان فحّاش بنویسیم! و اضافه مىكنند كه آنها را از روى حسد و غرض نوشتهایم... ما دراین باره هیچگونه توضیحى عرض نمىكنیم و ایشان را به خواندن نوشتههاى همپیمانان سابقشان آقاى دكتر عسكرى و مقاله شماره 57 مجله تهران اكونومیست را درباره ایشان دعوت مىكنیم، تا لااقل بین فحّاشى و هوچیگرى و نقل مطلب از دیگران (درباره این كه ایشان حقوق گزاف بابت بدون روتوش مىگیرند) فرقى بگذارند!
ایشان كه درس اخلاق مىدهند، چند سطر بعد مىفرمایند كه طلاب از دسترنج دیگران ارتزاق مىكنند!... ما مىپرسیم شما و همكارانتان از چه راهى ارتزاق مىكنید؟ ما اگر شرافتمندانه درس مىخوانیم و زحمت مىكشیم و در سایه زحمت و كوشش با حداقل های زندگى مىسازیم، مفتخریم ولى شما و همكارانتان كه از راه تملّق و چاپلوسى و تحریف حقایق و غیره ارتزاق مىفرمایید، مفتخر تشریف ندارید؟ آیا این داورى به دیوانگى بیشتر شباهت دارد یا داورى ما؟
خودتان مىدانید كه رقم دزد و سوءاستفاده مثلاً رئیس شهردارى سابق انقلاب سفید و بانى انتخابات كنگره آزادزنان و آزادمردان خیلى بیشتر از مخارج مجموع عمر یك آیتالله بزرگ است و خودتان نیز مىدانید كه مخارج امثال شما در یك شبنشینى هتل هیلتون و غیره، به اندازه مجموع درآمد یك عمر یك طلبه است، آن وقت با كمال بىشرمى ما را مُفتخور مىدانید و لابد خودتان را خادم شاه و مردم! ما اگر راه شما را مىرفتیم، زودتر از شما صاحب كاخ و اتومبیل مىشدیم، ولى ما زندگى شرافتمندانه را بر زندگى نكبتبار شما ترجیح دادهایم. ما حتى حاضریم از افرادى امثال شما فحش بشنویم، ولى در موقعى كه نفت و بنزین را گران كردند یا مصونیت به مستشاران خارجى دادند، فریاد خود را علیه آنان بلند كنیم، نه آن كه پس از آن كه نفت ارزان شد، مانند سناتورهاى پیر و پَفتال و قُلّابى بگوییم كه ما هم ناراحت بودیم یا مانند شما بنویسیم كه: ما هم مقاله نوشتیم ولى چاپ نكردیم!...
در مورد همكارى علمى و فكرى شما با حزب توده مىفرمایید كه: كار ما نقل مطالب از جراید بود... و براى شما فرقى نمىكرد كه این جریده بسوى آینده باشد یا چلنگر، روزنامه مردم باشد یا شورش! همچنین عكس هایى هم كه چاپ مىكردید، مهم نبود كه از تظاهرات خیابانى گروه نیروى سوم خلیل ملكى براى جمهورى دمكراتیك باشد، یا از حزب توده ایران و براى همین منظور!... ولى ما نه در آن زمان و نه قبل و بعد از آن، هیچوقت و هرگز تابع اوضاع روز نبودیم و حقیقت را فداى مصالح روز نمىكردیم و نمىكنیم.
بزرگان ما در زمان حكومت پوشالى «آذربایجانین دمقرات فرقه سى!» براى مصلحت روز هم با آنها سازش نكردند و علیه آنها در زیر برق سرنیزههاى «وطن فدایى لرى» مبارزه كردند، اما شما در پایتخت كشور، در پناه سرنیزه ارتش و قدرت دولت از ترس و یا به خاطر مقام آینده! در جمهورى دمكراتیك احتمالى، با آنها همفكرى كردید....
ما در بحبوحه قدرت توده اىها، در قم با آنها چون از نظر فكر و عقیده مخالف بودیم و هستیم تن به تن جنگیدیم و در این راه عدهاى مجروح و كشته دادیم. درآن روز حتى پلیس دولتى هم مانند امروز رگبار گلوله را به روى ما بازكرد و دوستان ما را به خاك و خون كشید، ولى ما دست از هدف و عقیده خود برنداشتیم... و در آینده هم برنخواهیم داشت.
آقاى امیرانى! شما در سرمقاله اخیر خود نوشته بودید كه: نارضایتیها را نباید گذاشت به صورت عُقده درآید كه در عُقده خاصیتى است اتم وار كه با تمام خُردى و ناچیزى به حالت انفجار درآید، دنیایى را منفجر خواهد كرد!... این مطلبى است كه شما خود درك كردهاید و اى كاش مىتوانستید آن را به بقیه اعضاى طبقه حاكمه و قدرتهاى نامریى دستگاه بفهمانید، تابه جاى سرنیزه و زندان، مشكلات اساسى را برطرف سازند و نارضایتیهاى مردم را رفع كنند و به هدف مقدس روحانیت احترام قائل شوند وگرنه سرنیزه و زندان، فحش و تهمت و تبعید، خود عامل مؤثرى است در تبدیل نارضایتیها به عُقدههاى اتمى و هیچ تأثیردیگرى نخواهد داشت.[1]
[1]. اصل در صفحه 283 جلد اول مجموعه «اسناد نهضت اسلامی ایران» چاپ مرکز اسناد انقلاب اسلامی تهران، 1396، آمده است.