مجله زن روز!

جناب آقاى امیرانى؛ مدیر مجله خواندنى‌ها

پس از سلام محترماً اشعار مى‌دارد: سرمقاله شماره 86 مجله خواندنى‌ها درباره رسوایى‌هاى شرم‌آور و ننگین مجله «زن روز» كه به قول شما اى كاش كاغذ و صفحات آن در «توالت» به كار مى‌رفت و به دست مردم نمى‌رسید، موجب تسلّى خاطر گروه كثیرى از خوانندگان مطبوعات ایران گردید.

من تا آنجا كه اطلاع دارم خانواده‌هاى بسیارى از وضع عكس‌ها و مقالات رنگین‌نامه «زن روز» كه مایه ننگ هر زن روز ـ به مفهوم واقعى كلمه ـ شده است، گله و شكایت دارند و مى‌گویند كه: اخلاق و رفتار جوان‌هاى سالم و سر به زیر آنها را در دامن خانواده تغییر داده و آنها را در راه كسب «بوى فِرِند» و «گِرل فِرِند» به تكاپو انداخته است...[1]

ولى این‌گونه افراد مانند نویسنده این نامه، مرجع صلاحیت‌دار و دلسوزى براى شكایت از ننگین نامه زن روز و گردانندگان سودپرست آن را در این مملكت سراغ ندارند. و تازه اگر مقامى را هم براى شكایت پیدا كنند، امیدى به موفقیت خود ندارند، بالخصوص كه «طرف حساب» مجله‌ایست كه به ادعاى خود 65 هزار تیراژ دارد و مجموع سود آن با در نظر داشتن درآمد آگهى‌هایش، سر به فلك مى‌زند و هرگونه رأى هر دادگاهى را مى‌تواند به نفع خود تغییر دهد!!..

من قبلا مى‌خواستم نامه‌اى به شما بنویسم و از وضع مجله زن روز شما را آگاه سازم، ولى فكر كردم كه اولاً خود شما لابد مجله را مى‌خوانید! و ثانیاً نامه یك ناشناس را یا «غرض» مى‌انگارید یا «اشتباه» و یا نوشته شده از ناحیه «حاسدان» مى‌پندارید و ثالثاً با خود گفتم كه «همكارى مطبوعاتى» شما با آقاى مصباح‌زاده و آقاى فرامرزى مانع از ابراز حقیقت خواهد گردید، ولى سرمقاله اخیر شما نشان داد كه صراحت و شجاعت شما در بیان حقیقت بیشتر از تصور ما بوده است و امید آنكه موسمى و به خاطر مصالح خاصى نباشد و تا حصول نتیجه آن را دنبال كنید؛ زیرا خودتان هم مى‌دانید كه اگر شما از راه‌هاى قانونى مسئله را دنبال كنید مى‌توانید «جلوی خطر» را بگیرید.

* * *

توضیحاً باید یادآور شد كه شما فقط داستان شماره اخیر آن مجله را خوانده‌اید، در صورتى كه داستان‌هاى مشابه آن در شماره‌هاى گذشته نیز بوده كه من خود خوانده‌ام، ولى واقعاً شرم دارم كه آنها را تلخیص كرده و براى شما بفرستم.

این مجله وقاحت را به جایى رسانید كه به بهانه «ترجمه»، مقاله نفرت‌آورى را كه چند نویسنده مُغرض بیگانه در مجله «اشترن» چاپ آلمان، منتشر ساخته بودند، تحت عنوان «زن مسلمان و محدودیت‌هایش» درج كرد كه در آن بى‌انصافانه‌ترین حملات بر اسلام و زن مسلمان شده بود، ولى از چاپ جواب‌ها ـ كه خود در مقدمه خواستار آن شده بود! ـ خوددارى كرد.

آقاى امیرانى! من اگر بدانم كه در این مملكت مرجع صلاحیت‌دارى براى رسیدگى به این قبیل شكایات وجود دارد، از گردانندگان سوداگر این مجله شكایت مى‌كنم، دلیل و سند من هم فقط شماره‌هاى منتشر شده این رنگین نامه ننگین است كه نه به اخلاق انسانى احترام مى‌گذارد و نه حقیقتى را جز «وجود پائین تنه»، باور دارد، ولى من مى‌دانم كه «ستون پنجم دشمن و چتربازان وقیحش» مى‌توانند صداى ما را در گلو خفه سازند، اما به نظرم شما كه گویا «قلم آزاد» در دست دارید و مجله‌اى با «نفوذ» در اختیار، بى‌شك وظیفه دارید كه در این راه مردانه پیش بروید...

من به نام یك خواننده دائمى مجله خواندنى‌ها و به نام فردى از افراد خانواده‌هایى كه با نشر رنگین‌نامه‌هایى چون زن روز، در معرض فساد و تباهى قرار گرفته‌اند، از شما طلب مى‌كنم كه جلوی این خطر را به هر نحوى كه هست و صلاح مى‌دانید و به نتیجه مى‌رسد، بگیرید.

ولى آیا خواندنى‌ها به این نبرد مقدس ادامه مى‌دهد یا فقط به یك سرمقاله اكتفا مى‌نماید؟ آیا خواندنى‌ها واقعاً وجود این مجله را مانند «سرطان» مُهلك مى‌داند كه آن را به این مرض خطرناك تشبیه مى‌كند یا آنكه مصلحتى در كار بوده كه ضمن تقبیح زن روز، مجله «اطلاعات بانوان» را كه اكنون مقدمات انتخاب «دختر دریا»! را فراهم مى‌كند و مى‌خواهد در راه «زن روز» گام نهد، «عفیف‌ترین نشریه زنان»! بنامد؟... من به درستى حقیقت مطلب را نمى‌دانم ولى فكر نمى‌كنم كه «تبرئه» مجله «اطلاعات بانوان» سودى براى شما داشته باشد ولى آنچه مسلّم است اگر مبارزه شما در این زمینه جدى باشد، مسئله را با یك سرمقاله خاتمه یافته تلقى نخواهید كرد؛ زیرا خودتان بهتر مى‌دانید كه «راه معالجه یك بیمارى مهلك كه حتى خانواده‌ها را تهدید مى‌كنید» فقط نوشتن یك سرمقاله نیست...

حالا راه آن چیست؟ و از راه چه مقاماتى باید اقدام كنید، ظاهراً خودتان بهتر مى‌دانید، و به طور حتم بدانید كه اكثریت قریب به اتفاق خوانندگان مطبوعات ایران، و به دنبال آنها هم مردم مسلمان ایران، در این راه پشتیبان معنوى شما هستند.

با احترامات فائقه

تبریز: سید هادى خسروشاهى

 


[1]. محصول بوى‌فرند و گرل‌فرند در اروپا و آمریكا چیست، خیلى به ما مربوط نیست!!... در ایران نمونه­ هایى از نتایج آن، قتل طبق نوشته جراید تهران، نسرین به دست پسرك ژیگولویى به نام عادل كوتوالى و دخترك بى‌گناهى به نام زهره به دست بیوك و گول خوردن دخترك 17 ساله دیگرى به واسطه یك گیتارزن دوره‌گرد آمریكایى و هزاران فاجعه دیگر است... و آن وقت «زن روز» پرچمدار نهضت!! بوى‌فرند و گرل‌فرند شده است تا لااقل خودشان به نوایى برسند...