کلنجار با امیرانی؛ مدیر مجله «خواندنی‌ها»

علی اصغر امیرانی، مدیر معروف مجله خواندنی‌ها، پس از تبعید امام، در مقاله‌ای با عنوان بدون روتوش، مطالبی را مطرح ساخته بود که نمی‌بایست بی‌پاسخ بماند... من یادداشت کوتاهی نوشتم تحت عنوان: عاقبت معلوم شد... و در شماره اول، سال دوم، نشریه «بعثت» ارگان مخفی طلاب مبارز حوزه علمیه قم به تاریخ 11/9/1343 منتشر گردید و چون توزیع نشریه «محرمانه»! بود، من آن قسمت از بحث «بعثت» را با پست قم، با نامی مستعار ـ رحیمی ـ به آدرس آقای امیرانی فرستادم که معلوم شد «تیر به هدف» خورده و نامبرده با لحنی ملایم، به پاسخگویی و توضیحات پرداخته و در مجله خود آن را منتشر ساخته است...

برای روشن شدن چگونگی امر، به نقل خاطره مکتوب آن دوران، نخست نوشته خود و سپس پاسخ مدیر مجله و در مرحله بعدی، پاسخ من بر پاسخ را در اینجا می‌آوریم:

عاقبت معلوم شد...!

آقاى على اصغرخان امیرانى مدیر معلوم‌السوابق مجله خواندنی ها پس از تبعید «حضرت آیت‌الله العظمى آقاى خمینى» در سرمقاله به اصطلاح بدون روتوشش! چنین دُرفشانى مى‌فرمایند:

1ـ تبعید مرجع تقلید مهم نبود و سازمان امنیت اشتباه كرد كه اطلاعیه صادر كرد. مى‌بایست خبر آن را روزنامه‌ها بنویسند.

2ـ رادیو لندن چرا ایشان را رهبر شیعیان خوانده است؟ اولاً ما چون ایشان را گرفتیم و شبانه دزدیده‌ایم، مرجع تقلید نیستند، ثانیاً آنها مسیحى هستند و حق ندارند بگویند كه فلان كس مرجع تقلید است! در صورتى كه همه مى‌دانند كه خیمه‌شب‌بازى رادیو لندن و مجله خواندنی‌ها هردو براى یك هدف و یك منظور است و آن به خیال خام خود، كوبیدن اسلام و روحانیون است.

3ـ و بعد از شرحى درباره ستون پنجم «یعنى ركن چهارم سابق مشروطیت كه خودشان رهبرى آن را به دست دارند» مى‌نویسد: «گذشت آن روزگارى كه یك نفر علامه دهر و عقل كل باشد و در هر كارى دخالت كند.» آقاى امیرانى! اگر به این گفته خود عقیده دارید و آن را به خاطر ماهى 12 هزارتومان حق‌الزحمه بدون روتوشها ننوشته‌اید، به چه حقى در كار روحانیت دخالت مى‌كنید و دستور تفكیك دین و سیاست می‌دهید؟ مگر مملكت را به شما سپرده‌اند كه هر غلطى خواستید بكنید و كسى هم حرف نزند؟

وى سپس مى‌نویسد: اگر دولت انتقادكنندگان را سركوب نكند مستحق استیضاح است!....

ما نیز این را مى‌دانستیم و نیازى به تذكار آقاى بدون روتوش نبود. ولى باید امیرانی‌ها بفهمند كه: گذشت آن روزگارى كه چهار روزنامه‌نویس جَفَنگ و چرندى امثال شما شخصیت‌هاى بزرگ روحانى را متهم به انگلیسى بودن بنمایید.

این حناى شما دیگر رنگ ندارد. اربابانتان باید نقشه دیگرى بكشند و با نسبت دادن شخصیت‌هاى ملى به خودشان، دیگر كارى از پیش نمى‌رود. آقاى امیرانى! شما كه در سایه بدون روتوش‌هایتان صاحب كاخ و ویلا هستید و ماشین مجهز به بى‌سیم دارید، اینقدر دلسوزى براى مردم به خرج ندهید. مردم شما را خوب شناخته‌اند.

آقاى امیرانى! شما كه امروز طرفدار سرسخت انقلاب ششم بهمن شده‌اید، در 26 و 27 مرداد از حزب توده ایران و دستگاه قوى اطلاعاتى و كشف خبر آن رسماً وعلناً و با كمال بى‌شرمى در همین صفحه بدون روتوش، تعریف و تمجید كرده‌اید. شما كه در طول 24 سال حتى نسبت به سلطنت چندین رنگ عوض كرده‌اید، و شماره‌هاى مربوطه را ما در آرشیو خود داریم، اینقدر هم سنگ انقلابى بودن را به سینه نزنید. مردم گذشته‌ها و نوشته‌هاى ننگین شما را فراموش نمى‌كنند. نه فقط شما، بلكه مسعودى‌ها، دكتر عسكرى‌ها، زهتاب‌فردها، انوشیروانى‌ها، مصباح‌زاده‌ها را كه نان را به نرخ روز مى‌خورید، همه مردم مى‌شناسند. شما هم به ملت و هم به ولى نعمت‌هاى خود خیانت‌ها كرده و نمك به حرامى‌ها نموده‌اید كه از نظر منطق دستگاه الآن باید اعدام شوید!

اما افسوس كه شما هزار رو، هزار رنگ، هزار حُقّه دارید و خود را نجات داده‌اید، مقاله اخیر «بدون روتوش» شما به همه مردم فهمانید كه بدون روتوش‌هاى قبلى هم به خاطر روز مبادا بوده است، تا به خیال خود در مواقع حساس با ماسك ملت‌خواهى به خیانت خود ادامه دهید.

آقاى امیرانى! عاقبت معلوم شد كاندرین صندوق جز لعنت نبود.[1]

 


[1]. اصل یادداشت در صفحه 246، جلد اول مجموعه «اسناد نهضت اسلامی ایران»، چاپ مرکز اسناد انقلاب اسلامی، تهران، 1396 آمده است، مراجعه شود.